جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شیوا ارسطویی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
فریب دادن خواننده برایم جذابیت دارد - مصاحبه با شیوا ارسطویی
sam arch پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در گفتگو و نقد پیرامون آثار ادبی
شیوا ارسطویی در مصاحبه با مژده دقیقی / عکس: حسن سربخشیان شیوا ارسطویی در میان زنان داستاننویس و شاعر معاصر كارنامة پرباری دارد. از سال 1370 تاكنون دو مجموعه داستان، سه رمان، یك داستان بلند، و دو مجموعه شعر از او منتشر شده است. ارسطویی در مقدمة نسخة اول مینویسد: از اینكه خوانندگانم تصور كنند راوی قصههایم خودم هستم هیچ ابایی ندارم. درعینحال عاشق شخصیتهای كتابم هستم و برای تكتك آنها احترامی خارج از تصورات خوانندگانم قائلم، درست به این دلیل كه خیالی هستند و ارتباط آنها با واقعیت به یك مو بند است... در این دورهی ادبی، پیدا كردن مابهازاهای بیرونی برای شخصیتهای درون داستان جز آنكه طعم و بوی كتاب را از بین ببرد و تردیدی بیمورد به "غیرواقعیت" كتاب تحمیل كند، خاصیتی ندارد. در آثار او، مرز میان واقعیت و خیال چندان مشخص نیست و خوانندهها در داستانهایش غالباً شخصیتها و حوادث واقعی را مییابند. این موضوع از ابتدای گفتوگو در ذهنم میچرخید، و با اینكه در طول صحبت چند بار آن را به شكلهای مختلف مطرح كردم، هنوز هم در مورد واقعیت و خیال در داستانهای او تردید دارم. میخواهم گفتوگو را با موضوع نوشتن و سبك نوشتن شروع كنم. به نوشتنِ بهاصطلاح رك و راست و بدون پیچیدگی معتقدید؟ فكر میكنم جایی گفتهام كه من خودم بهشخصه ممكن است آدمی باشم با یك عالمه نقاب, یك عالمه تضاد, یك عالمه تناقض؛ و یكی از جذابیتهایی كه نوشتن برای من دارد این است كه آدم در حیطة نوشتن میتواند نقابهایش را بردارد. از بچگی یكی از انگیزههای من برای نوشتن این بوده كه وقتی قلم و كاغذ برمیدارم, آدمی هستم بدون نقاب. در یكی از مصاحبههایم گفتهام نوشتن برای من مثل محراب است. در دورانی نوشتن برایم یك آیین شده بود؛ همه عبادت میكردند ولی من هروقت خوشحال یا ناراحت میشدم, میرفتم سراغ دفترم و به نقطهای میرسیدم كه دیگر هیچ نقابی نداشتم, خودم بودم و هرچه دلم میخواست میگفتم و مینوشتم. و این كار ذاتی من شد. آدم در زندگی مجبور است دروغ بگوید, تظاهر كند. نوشتن برای من همیشه مفری بوده برای آنكه رك باشم, راحت باشم و خودم باشم. یعنی موقع نوشتن ذهنتان پیچیدگی خاصی برای پنهان كردن موضوعی ندارد؟ نمیدانم, البته این تئوریها را بعداً برایش پیدا كردم. به این نتیجه رسیدم كه ویژگی نوشتن این است كه میتوانی پیچیدگی ذهنت را ساده كنی, نه اینكه ساده مینویسی بهدلیل آنكه پیچیدگی نداری. نوشتن به تو امكان میدهد كه بتوانی پیچیدهترین مطالب دنیا را ساده بیان كنی. هنر این نیست كه سادهترین چیزها را پیچیده بنویسی. یكی از توهماتی كه در ذهن نویسندههای جدید بهوجود آمده این است كه فكر میكنند مدرن نوشتن یعنی پیچیده نوشتن. درصورتیكه وظیفة نویسنده این است كه مسائل پیچیدة بشری را در نوشتههایش ساده و قابل فهم كند. در واقع, متن باید یك خط ارتباطی باشد بین مؤلف و خواننده تا این ارتباط بهوجود بیاید. بهتجربه به این مسئله رسیدید؟ دقیقاً. بهتجربه فهمیدم كه موقع نوشتن چقدر میتوان مسائل پیچیده را ساده بیان كرد. درصورتیكه ممكن است موقع حرف زدن اینطور نباشد, یا حتی موقع فكر كردن. ولی وقتی سادهترین قصههای دنیا را میخوانی, میبینی پیچیدهترین مسائل بشری چقدر ساده در آنها بیان شده. و این لذت برقراری ارتباط است. من خیلی زحمت كشیدم تا این توان را پیدا كنم. همیشه مشكلم این بود كه چطور با خوانندهام ارتباط برقرار كنم چون فكر میكردم نویسندههایی كه میگویند ما به خواننده اهمیت نمیدهیم كلاهشان پس معركه است. مگر میشود به مخاطب اهمیت نداد؟ آدم حرف میزند برای اینكه شنیده شود, مینویسد برای آنكه خوانده شود. اصلاً هنر در ذات خودش مخاطب میطلبد چون برای ارتباط است. بهنظر من, حذف كردن مخاطب اعترافِ نویسنده به ناتوانی است. كموبیش به بخشی از سؤال بعدی من جواب دادید. شما از داستاننویسهایی هستید كه مدام در حال تجربه كردنند و آثارتان تكرار كارهای قبلی نبوده. اولین كتابتان, او را كه دیدم زیبا شدم, در زمان خودش فرم جدیدی بود و شاید نسخة اول از نقطههای اوج نوگرایی در كارتان بود. این روالی كه دنبال كردهاید چه اثری در كارتان داشته؟ به نتیجة مشخصی رسیدهاید یا هنوز در حال تجربه كردن هستید؟ تجربه كردن هیچوقت تمام نمیشود, یعنی خدا نكند كه تمام شود. اگر تجربه نكنم, كارم تمام است. بارها گفتهام به این دلیل از كارهای زویا پیرزاد خوشم میآید كه هر كارش نسبت به كار قبلیاش یك اتفاق تازه است. من اصلاً با خانم پیرزاد آشنایی ندارم و او را فقط از طریق كتابهایش میشناسم. داستانهایی كه از بد نوشتن شروع شد تا به اینجا رسید. همیشه به او غبطه میخوردم و میگفتم خوش به حالش, هر كتابی مینویسد از كتاب قبلیاش بهتر است. این حسرتی است كه هر نویسندهای دارد. نمیدانم خانم پیرزاد هم در حال تجربه كردن است یا نه, این را باید از خودش پرسید؛ ولی فكر میكنم نویسنده به این دلیل تجربه میكند كه فكر میكند همة اینها را مینویسد تا به آن اثر خوبش برسد. من مشغول نوشتن هر كاری كه هستم با خودم میگویم این یكی بهتر است.- 6 پاسخ
-
- 1
-
- مصاحبه با شیوا ارسطویی
- گفتگوی ادبی
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :