پس از پایان جنگ جهانی دوم و کشف ابعاد گسترده و دهشتناک جنایات نازی ها در اردوگاه های مرگ، این پرسش که چگونه و چرا خیل عظیمی از افرادی که به طبقات و بخش های گوناگون اجتماع تعلق داشتند،
به شکل های گوناگون و در مراحل مختلف، یا به طور مستقیم در این جنایات شرکت کردند و یا به نوعی در شبکه ی پیچیده ی طراحی و اجرای آن نقش بازی کرده اند مطرح شد. از همان سالهای نخست پایان جنگ، محققان بسیاری در علوم انسانی برای یافتن پاسخی قانع کننده در این زمینه دست به یک سری تحقیقات دامنه دار و وسیع زدند. از میان سرشناس ترین آنها می توان از تئودور آدرونو، استانلی میلیگرم، ویلهلم رایش، اریک فروم و زیگموند بومن نام برد.
در حوزه ی روانشناسی بالینی یا اجتماعی و از همان ابتدا، آنچه توجه محققان را بیش از هر چیز دیگری به خود جلب کرده بود، ساختار روانی و شخصیت افرادی بود که مستقیما در جنایات نازی ها دست داشتند. برای آدرنو در کتاب معروفش "شخصیت اقتدارگرا"، میان منش ویرانگر افسران اس اس با "شخصیت اقتدارگرا" که تحت تاثیر مستقیم نظام خویشاوندی و روابط خانوادگی در جامعه آلمان شکل می گرفت، ارتباط نزدیک وجود داشت.