رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شيوه رمان نويسي'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. نويسنده: اميرحسين خورشيدفر [TABLE] [TR] [TD=align: center][/TD] [/TR] [TR] [TD=class: caption, align: center][/TD] [/TR] [/TABLE] «يک مجموعه مه آلود از الفاظ و کنايات، فرض ها و احکام براي استتار يک حقيقت روشن به کار مي رفت که او هميشه احساسش مي کرد اما قادر به بيانش نبود.» ولاديمير ناباکوف. دفاع لوژين در اينجا مي کوشيم از دريچه دو اثر شاخص ناباکوف: دفاع لوژين و پنين که نمايانگر دوره هاي کاري متفاوت او است به شيوه رمان نويسي اين نويسنده بپردازيم. از طرفي از آنجا که ناباکوف عملاً هم به عنوان يک رمان نويس -که منتقدان از پست مدرنيست خواندنش ابايي ندارند- و هم منتقد و نظريه پرداز ادبي شناخته مي شود با اغماض ) از نگاه سخت گيران( خط حايل نوشته هايش اعم از آفرينش ادبي و نقد را محو مي کنيم. طرفه اينجاست که نه چندان از سر اتفاق قطعه يي که مي کوشيم از آن به عنوان ابزار تحليل سود ببريم در متون نقد ادبي به کرات به عنوان نمونه درخشان و مثال زدني تخليص روايي و آينده نگري flash forward ذکر شده و با اين حال شايد از اين منظر که بيان صريح يکي از مولفه هاي فرهنگنامه يي ناباکوف است اندکي در سايه غفلت مانده باشد. ناباکوف در پاراگراف دوم خنده در تاريکي بعد از ارائه خلاصه يي از وقايع رمان به سبک ستون معرفي فيلم مجله هاي سينمايي، مي نويسد: «اين کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادي نبود همين جا رهايش مي کردم: گرچه چکيده زندگي انسان را مي توان بر سنگ قبري پوشيده از خزه جا داد نقل جزئيات همواره لطفي ديگر دارد.» و پس از آن به سر قصه مي شود. آميزه يي که ناباکوف تلويحاً به آن اشاره مي کند حرف تازه يي در ادبيات نيست. هوراس چهار دهه پيش از ميلاد با تلفيق دو واژه فايده و شيرين در زبان ايتاليايي واژه utiledolce را ساخت که به بهترين آثار ادبي از نظر او اطلاق مي شد. عجالتاً مي پذيريم که بزرگ ترين دستاورد نويسنده قرن بيستمي در مقابل منتقد باستاني آن هم به شيوه يي خاضعانه و به حالتي نجواگون اصرار بازيگوشانه يي است بر سر اهميت جزئيات، که چندان محل مناقشه نيست. آميزه دو قطبي لطف و فايده را مي توان بر آموزه ياکوبسن منطبق کرد و ياکوبسن نظام معني شناسانه زبان را به دو حيطه استعاره و مجاز مرسل تقسيم مي کند. مجاز مرسل مجازي است که در آن نام چيزي به جاي چيز ديگري که با آن رابطه مجاورت دارد به کار مي رود و استعاره مجازي است که بر پايه شباهت و قياس شکل مي گيرد. از نظر او شعر متعلق است به حيطه کارکرد استعاري و رمان به حيطه کارکرد مجاز مرسل. محصول اين انطباق: دستگاه پيشنهادي ما مثل هر دستگاه نظري ديگر از نظم و دقت مکانيکي بي بهره است و چه بسا که دنده چرخ هايش در هم چفت نشوند اما از حد قابل قبول کارايي برخوردار است. بر همين اساس مي توان گفت که لطف در حوزه منظوم نهفته است و فايده در حوزه منثور. فارغ از آموزه هاي ساختارگرايانه نويسندگان شاخص رمان مدرن به ويژه در سال هاي آغازين سده بيستم شيوه هاي روايي متکي بر نشان دادن و نه نقل کردن را آزمودند که گرايشي آشکار را به جا دادن رمان در همان قفسه مجاز مرسل نشان مي دهد. ياکوبسن مي نويسد:«نويسنده واقع گرا با استفاده از رابطه مجاورت از طرح داستان به فضاي داستان و از شخصيت به موقعيت مکاني و زماني مي رسد.» گريز از طرح داستان به فضاي داستان را مي توان به عينه در آثار مارسل پروست، جيمز جويس و ويرجينيا وولف ديد. مجاز مرسل قاعدتاً به حذف فراز و نشيب ها ميل دارد. البته واقع گرايي هم چشم انداز روايت را آنقدر نزديک مي برد تا پستي و بلندي ها ديده نشود. داستان مدرن آشکارا محصول فايده گرايي ادبي است. واضح است که لطف را در معناي ارزشي به کار نمي بريم تا در پس زمينه يي از مفاهيمي که طرح شد قرار بگيرد. اما فاصله مان را با گرايش مصرف گرايي ادبي که ادبيات جدي و مدرن را به عنوان توليداتي ملال آور مي شناسد حفظ مي کنيم زيرا در پيکربندي آثار عامه پسند لطف در تعريف خاص و محدودي به کار مي رود که با چيزي که در نظر ماست يکسر متفاوت است. براساس آنچه گفته شد طرحي از چيرگي يک معيار بر معيار ديگر به دست مي آيد. يعني اينکه تفوق مجاز مرسل بر استعاره در قالب رمان عموماً فايده گرانه بوده است و کمتر به لطف پرداخته شده. بنابراين لطف و فايده ناباکوفي سرپا کردن سکه يي است که يک رويش ديرزماني از ديدرس ما دور مانده.
×
×
  • اضافه کردن...