وقتی در دوران اولیه آشنایی با همسر خود هستیم و می خواهیم پایه و اساس زندگی جدید را بنا کنیم همه چیز خوب خوش به نظر می رسد، اما پس از گذشت چند سال و یا حتی سالهای اولیه دوران ازدواج می بینیم که دیگر زندگی برایمان آن مفهوم و شیرینی گذشته را ندارد.
چه چیز باعث می شود؟ آمدن بچه ها؟ گذر زمان؟
در این مواقع با خود فکر می کنیم که، چه اتفاقی افتاد؟
ازدواج كلمه ای جادویی نیست كه بتواند همه نیازهای ما را برآورده سازد.
مورد دیگر این است كهباید همسر خود را همراه با محاسن و معایبش بپذیرید. البته پیشنهاد نمی كنیم بی انصافی، بی رحمی، بی نزاكتی و رفتارهای ناشایست او را برای همیشه تحمل كنید، زیرا آدمی قادر است رفتار خود را اصلاح كند؛ اما فراموش نكنید هرگز قادر نیست ماهیت خود را عوض كند.ما نمی توانیم گذر زمان را متوقف یا حضور بچهها را در زندگی كتمان كنیم، اما می توانیم پایه های زندگی را براساس این واقعیت ها بنیان نهیم و بكوشیم روزهای شاد اول ازدواج را در زندگی تكرار كنیم. اما چگونه؟ آیا همان طور كه لوئیز برد در كتاب «چگونه شوهران خود را شیفته خود كنید» می گوید، باید هر روز یك دسته گل تازه تهیه كنید تا شوهرانتان هنگام آمدن به خانه غافلگیر شوند؟ یا با پوشیدن یك لباس نو سعی كنید از خشكی و یكنواختی زندگی بكاهید؟ آیا باید به نصیحت گروهی از زنان گوش فرا دهید و به زندگی و بچه های خود بی توجه باشید و هر روز در پی تغییر لباس و مدل موی خود باشید تا در نتیجه چنین كاری شوهرانتان آمدن به خانه را به رفتن به هر جای دیگر ترجیح دهند؟ یا باید شیوه گروهی دیگر از زنان را پیش بگیرید و به محض این كه شوهر به خانه آمد، ناله سر دهید و شكایت كنان سعی كنید مشكلات كوچك زندگی را بزرگ جلوه دهید تا با جلب محبت و ترحم او اندكی زندگی را خوشایندتر جلوه دهید؟ اما هیچ كدام از این ظاهر سازی های فریبنده، به تنهایی نمی تواند مؤثر باشد و از بروز اختلافات و مشكلات زناشویی جلوگیری كند؛ بلكهباید بكوشید تا «شوهران خود را دوستان خود كنید»! برای ایجاد این صفا و صمیمیت لازم است موانع را شناسایی كنید و آنها را یكی پس از دیگری از سر راه بردارید