رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شهید ابو عطا و رضا خورشیدی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. masi eng

    شهید ابو عطا و رضا خورشیدی

    شهید علی ابوعطا شهید ابوعطا خلبانی بودند که به انتخاب شهید بابایی به هواپیمای اف 14 منتقل شدند ایشان در چند سال او جنگ که با هواپیمای اف 5 پرواز می کردند زحمات زیادی کشیدند و با انتقال به هواپیمای اف 14 در اواخر جنگ نیز پرواز های خود را با هواپیمای اف 14 انجام دادند در سال 1383 درست یک ماه قبل از بازنشستگی در یک پرواز آموزشی ایشان به همراه شاگرد در حال پرواز بودند که هواپیما از کنترل شاگرد خارج شد و در ابتدای باند اصفهان به زمین برخورد کرد و هر دو به شهادت رسیدند ------------------------------------------------------------ شهید رضا خورشیدی شهید خورشیدی یک انسان بسیار خاص بود. فکر می کنم اکثر خلبانان اف 14 دوست داشتند با ایشان پرواز کنند. دو طول پرواز همیشه در حال لطیفه تعریف کردن بود. به طور کل می توانم بگویم به همین دلیل همه از هم کلام شدن با او لذت می بردم. من واقعاً ایشان را دوست داشتم. یادم می آید در پرواز های طولانی مدتی که با او داشتم ایشان همیشه ساکشان پر از تنقلات بود. یک فلاکس کوچکی داشت و داخل آن همیشه چای یا قهوه می ریخت . چند ساعت که ازپرواز می گذشت آرام می پرسید: چای می خوری؟ در مدت خوردن چای آن قدر شوخی می کرد که همیشه مواظب بودم از شدت خنده چای روی خودم نریزم. تمام بچه ها این پسر مشهدی را دوست داشتند متاسفانه ایشان در راه بازگشت از یک پرواز که به اتفاق سروان اقبالی بودند هواپیمایشان دچار مشکل شد.و در حدود 10 مایلی پایگاه با زمین برخورد کردند و هر دو به شهادت رسیدند همسر شهید خورشیدی از پرستاران بیمارستان پایگاه بودند . هر زمانی که یکی از خلبانان به شهادت می رسیدند خیلی کمک می کرد و مرهمی روی دل بازماندگان بود. زمانی که شهید خورشیدی دچار سانحه شد زنگ اعلام وضعیت اضطراری در پایگاه به صدا در آمد . با به صدا در آمدن این زنگ کلیه پرسنل بیمارستان به حالت آماده باش در آمدند. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که تلفن اتاقم زنگ خورد . گوشی را برداشتم و خانم خورشیدی پشت خط بودند. گفتند: جناب جاوید نیا چه اتفاقی افتاده؟ رضا در این ساعت پرواز داشته . گفتم: مطلب خاصی نیست . شما به منزل بروید گفت: رضا شهید شده ؟ گفتم: نه شهید شده یعنی چی ؟ شما به منزل برو من بعداً با شما صحبت می کنم. چون رئیس عملیات پایگاه بودم به محل حادثه رفتم . روز خیلی سختی بود . خاطرات خوشی را با شهید خورشیدی داشتم وشهادت ایشان ضربه سختی برایم بود یادم می آید که یک فروند هواپیمای بویینگ 747 را هماهنگ کردیم تا پیکر ایشان را به زادگاهش مشهد مقدس انتقال دهیم. اکثر بچه های پایگاه برای تشیع پیکر این شهید بزرگوار به مشهد آمدند. خاطره ایشان فراموش نا شدنی ست و یادش همیشه در قلب من زنده است .
×
×
  • اضافه کردن...