جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شهاب حسینی چگونه بازیگر شد؟'.
1 نتیجه پیدا شد
-
مجله زندگی ایدهآل گفتوگوی با شهاب حسینی منتشر کرده که بخشهایی از اظهارات این بازیگر جوان در پی میآید: من کارم را از تلویزیون شروع کردم و اولین پلههای ترقی را در آنجا پیمودم و به نوعی به آن دوره از کارم مدیونم. دورهای که از تئاترهای دانشجویی شروع شد. مدتی بعد بازی در نمایشنامههای رادیویی و گویندگی به آن اضافه شد. ما با اغلب بچههای بازیگری که کار طنز میکنند، مثل نادر سلیمانی، نصرالله رادش، یوسف صیادی، یوسف تیموری و رضا شفیعیجم، تیمی داشتیم که به شهرهای مختلف میرفتیم و برنامههای شاد اجرا میکردیم. من آیتم روی صحنه بازی کردم و فهمیدم که کارم طنز نیست و در این زمینه به شدت بیاستعداد هستم. شاید در زندگی عادی خلاقیت خنداندن دیگران را داشته باشم ولی در بازی اینطور نیستم. زیبایی طنز این است که از یک عمق و ژرفا بیرون میآید. به این ترتیب بچهها کار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم؛ سلام و عرض ادب و ... سال ۷۵ ،۷۶ در فرهنگسرای شفق، کیش و اراک. اوایل کار کمی تپق میزدم. بعد به تدریج با تماشاگر ارتباط برقرار کردم و توانستم ادامه دهم. اینها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجویی کار میکردم. یکی از بچههایی که در آن تئاتر کار میکرد دستیار آقای فردرو شد. ایشان میخواستند مجموعههایی به نام «جمعهها با شبکه ۲» تهیه کنند. آن دوست ما موظف شد برای آیتم در طنز بازیگر انتخاب کند، بدیهی بود که اول سراغ ما بیاید چون یک سال بود که با هم تئاتر کار میکردیم. آنجا بود که من با ۲ نفر آشنا شدم؛ کامران ملکمطیعی و نادر سلیمانی. از طریق کامران برای گویندگی در رادیو دعوت شدم و از طریق نادر به آن تیم رفتم. در آن برنامهها بین مردم مسابقه اجرا میکردیم، مثل مسابقه خوانندگی و ... خلاصه جوی شاد ایجاد میکردیم و هر قدر انسان از کاری که میکند انرژی مثبت کسب کند اعتماد به نفسش برای ادامه کار بیشتر میشود. در همین ایام یکی از دوستانم به من گفت: «آقای رسول برنامهای را برای شبکه ۲ تهیه و تولید میکند به اسم «اکسیژن» و برای انتخاب مجری آن تست میگیرد.» بین ۱۵۰ نفر در تست شرکت کردم و لطف خدا که همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به این ترتیب کار من در تلویزیون شروع شد. آن برنامه خیلی موفق بود. در آن زمان امیرحسین مدرس و کامیار اسماعیلی در برنامه «نیمرخ» این راه را هموار کرده بودند و ما در برنامه اکسیژن یکسری موزیکهای پاپ و رپ کار کردیم که خیلی باعث جذابیت برنامه شد. سینما یک هدف را دنبال میکند. ما یک قصه تعریف میکنیم که در آن یکسری آدم وجود دارند. این آدمها میتوانند هر کدام از ما باشند. در داستانی که این افراد شکل میدهند یک حرفی نهفته است که تماشاگر، آخر ماجرا باید آن را درک کند. خیلی از فیلمها بودهاند که در انسانها دگرگونیهای عمیق ایجاد کردند مثل فیلم «دیگران». وقتی من این فیلم را در «سینما فرهنگ» دیدم نمیدانستم که مردهام یا زندهام، روحم یا جسمم. این فیلم را صرفا به خاطر خانم نیکول کیدمن دوست ندارم هر چند که ایشان بازی حرفهای و محشری داشتند ولی در واقع عضو موثر یک تیم بوده است چون من همان قدر که لحظات برجسته بازی خانم کیدمن را به خاطر سپردهام، لحظههایی از بازی آن مستخدم را هم به یاد میآورم. موسیقی فیلم، تدوین، دکوپاژ، همه و همه بسیار موثر بودند. یک دانه سنگ شاید به خودی خود ارزشی نداشته باشد ولی وقتی دانههای بیشتری در کنار هم قرار میگیرند شکل یک تندیس یا یک فرم را ارائه میدهند. بازیگر، آدم یک قصه است. در این قصه مهم نیست که من خوش بدرخشم یا نه. مهم این است که من آن قصه را باور کنم و کاری کنم که تماشاگر هم آن را باور کند.