رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شما خودخواه وبی ملاحظه هستید'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. استفان كاوي (از سرشناسترين چهره‌هاي علم موفقيت) شايد با الهام از همين حرف انيشتين است كه مي‌گويد:« اگر مي‌خواهيد در زندگي و روابط شخصي‌تان تغييرات جزيي به وجود آوريد به گرايش‌ها و رفتارتان توجه كنيد، اما اگر دلتان مي‌خواهد قدم‌هاي كوانتومي برداريد و تغييرات اساسي در زندگي‌تان ايجاد كنيد بايد نگرش‌ها و برداشت‌هايتان را عوض كنيد.» او حرفهايش را با يك مثال خوب و واقعي، ملموس‌تر مي‌كند: صبح يك روز تعطيل در نيويورك سوار اتوبوس شدم. تقريباً يك سوم اتوبوس پر شده بود. بيشتر مردم آرام نشسته بودند و يا سرشان به چيزي گرم بود و درمجموع فضايي سرشار از آرامش و سكوتي دلپذير برقرار بود تا اينكه مرد ميانسالي با بچه‌هايش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضاي اتوبوس تغيير كرد. بچه‌هايش داد و بيداد راه انداختند و مدام به طرف همديگر چيز پرتاب مي‌كردند. يكي از بچه‌ها با صداي بلند گريه مي‌كرد و يكي ديگر روزنامه را از دست اين و آن مي‌كشيد و خلاصه اعصاب همه‌مان توي اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها كه دقيقاً در صندلي جلويي من نشسته بود، اصلاً به روي خودش نمي‌آورد و غرق در افكار خودش بود. بالاخره صبرم لبريز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه: «آقاي محترم! بچه‌هايتان واقعاً دارند همه را آزار مي‌دهند. شما نمي‌خواهيد جلويشان را بگيريد؟» مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقي دارد مي‌افتد، كمي خودش را روي صندلي جابجا كرد و گفت: «بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داريم از بيمارستاني برمي‌گرديم كه همسرم، مادر همين بچه‌ها٬ نيم ساعت پيش در آنجا مرده است. من واقعاً گيجم و نمي‌دانم بايد به اين بچه‌ها چه بگويم. نمي‌دانم كه خودم بايد چه كار كنم و ... و بغضش تركيد و اشكش سرازير شد.» استفان كاوي بلافاصله پس از نقل اين خاطره مي‌پرسد: «صادقانه بگوييد آيا اكنون اين وضعيت را به طور متفاوتي نمي‌بينيد؟ چرا اين طور است؟ آيا دليلي به جز اين دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟» و خودش ادامه مي‌دهد كه: «راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم واقعاً مرا ببخشيد. نمي‌دانستم. آيا كمكي از دست من ساخته است؟ و...» اگر چه تا همين چند لحظه پيش ناراحت بودم كه اين مرد چطور مي‌تواند تا اين اندازه بي‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغيير نگرشم همه چيز عوض شد و من از صميم قلب مي‌خواستم كه هر كمكي از دستم ساخته است انجام بدهم.
×
×
  • اضافه کردن...