رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'شعر زنـدگی در حاشیـه از مرحوم قیصر امین پور'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. زنـدگی در حاشیـه ... شعر بسیار زیبا و معنی گرای زیر سروده ی شاعر فقید دزفولی مرحوم قیصر امین پور است که در کتاب بی بال پریدن آمده است. روح این شاعر بزرگوار شاد باد. ما حاشیه نشین هستیم. مادرم می گوید: "پدرت هم حاشیه نشین بود، در حاشیه به دنیا آمد، در حاشیه جان کند و در حاشیه مرد." من هم در حاشیه به دنیا آمده ام، ولی نمی خواهم در حاشیه بمیرم! برادرم در حاشیه ی بیمارستان مرد. خواهرم همیشه مریض است. همیشه گریه می کند، گاهی در حاشیه ی گریه، کمی هم می خندد. مادرم می گوید: "سرنوشت ما را هم در حاشیه ی صفحه ی تقدیر نوشته اند." او هر شب ستاره ی بخت مرا که در حاشیه ی آسمان سوسو می زند به من نشان می دهد. ولی من می گویم: "این ستاره ی من نیست." من در حاشیه به دنیا آمدم، در حاشیه بازی کردم. همراه با سگها و گربه ها و مگس ها در حاشیه ی زباله ها گشته ام تا چیز به درد بخوری پیدا کنم. من در حاشیه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم. در مدرسه گفتند: "جا نداریم." مادرم گریه کرد. مدیر مدرسه گفت: "آقای ناظم اسمش را در حاشیه ی دفتر بنویس تا ببینیم!" من در حاشیه ی روز، به مدرسه ی شبانه می روم. در حاشیه ی کلاس می نشینم. در حاشیه ی مدرسه می نشینم و توپ بازی بچه ها را نگاه می کنم، چون لباسم همرنگ بچه ها نیست. من روزها در حاشیه ی خیابان کار می کنم و بعضی شبها در حاشیه ی پیاده رو می خوابم. من پاییز کار می کنم، زمستان کار می کنم، بهار کار می کنم، تابستان کار می کنم و در حاشیه ی کار، زندگی می کنم. من سواد دارم ولی معنی بعضی کلمات را خوب نمی فهمم. مثلا کلمه "تعطیلات" و "تفریح" و خیلی از کلمات دیگر را که در کتاب ها نوشته اند. از پدرم هم پرسیدم ولی سواد نداشت! من در حاشیه ی شهر زندگی می کنم. من در حاشیه ی زمین زندگی می کنم. من در مدسه آموخته ام که زمین مثل توپ گرد است و می چرخد. اگر من در حاشیه ی زمین زندگی می کنم، پس چطور پایم نمی لغزد و در عمق فضا پرتاب نمی شوم؟ زندگی در حاشیه ی زمین خیلی سخت است. حاشیه بر لب پرتگاه است، آدم ممکن است بلغزد و سقوط کند. من حاشیه نشین هستم. ولی معنی کلمه ی حاشیه را نمی دانم. از معلم پرسیدم: "حاشیه یعنی چه؟" گفت:"حاشیه یعنی قسمت کناره ی هر چیزی، مثل کناره ی لباس یا کتاب، مثلاً بعضی از کتابها حاشیه دارند و بعضی از کلمات کتاب را در حاشیه می نویسند؛ یا مثل حاشیه ی شهر که زباله ها را در آنجا می ریزند." من گفتم: "مگر آدمها زباله هستند که بعضی از آنها را در حاشیه ی شهر ریخته اند؟" معلم چیزی نگفت. من حاشیه نشین هستم. به مسجد می روم، در حاشیه ی مسجد نماز می خوانم، نزدیک کفشها؛ در حاشیه جلسه قرآن، قرآن خواندن را یاد گرفته ام. قرآن کتاب خوبی است. قرآن ما حاشیه ندارد. هیچ کلمه ای را در حاشیه ی آن ننوشته اند. اگر هم گاهی کلماتی در حاشیه آن باشند، آن کلمات حاشیه هم مثل کلمات دیگر عزیز و خوبند. من قرآن را دوست دارم، خوب است همه چیز مثل قرآن خوب باشد. منبع:پرشین استار
×
×
  • اضافه کردن...