جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'سعدی، مظهر آزادگی و وارستگی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
سعدی، مظهر آزادگی و وارستگی افصح المتکلمین مصلح الدین سعدی شیرازی در سال ۶۰۶ قمری در شیراز و در خانواده ای که به گفته خودش همگی از "عالمان دین" بودند، متولد شد. آثار سعدی به دو بخش منثور و منظوم تقسیم می شوند; درحالی که آثار منثور وی، خاصه گلستان با شعرهای فارسی و عربی آمیخته است. آثار وی عبارت اند از: بوستان در ۱۰ باب (که به نام ابو بکر بن سعد زنگی ست)، قصاید عربی و فارسی، مراثی، ملمعات و مثلثات، ترجیعات، طیبات، بدایع، خواتیم، غزلیات، صاحبیه، خبثیات (که مجموعه ای از شعرهای هزل است)، رباعیات و مفردات. این مقاله سعی دارد تا نیم رخی اگرچه کم رنگ از خصوصیات شخصیتی و بلندنظری ذاتی سعدی را به نمایش بگذارد. اگرچه عموم کسانی که نسبت به تصحیح و تدوین دیوان شیخ اجل همت گمارده اند، متاسفانه اکثر قصاید پندآموز یا بعضی مواعظ هشداردهنده و گاه گزنده سعدی را زیر عنوان مدح آورده و شجاعت و گستاخی قابل ستایش را در برابر امیران دست نشانده حکام تاتار و مغول بدون در نظر گرفتن جو حاکم بر قضای جامعه ۸۰۰ ۷۰۰ سال پیش ایران و میزان نفوذ و اقتدار آنان را در موقعیتی که هیچ شهروند ایرانی امکان ابراز وجود و اجازه قدرت درخواست حق مشروع خود را نداشت، درشتی ها و گستاخی های بی نظیر شیخ را در برابر امیران مقتدر نادیده انگاشته و از فضای امروز یک جامعه مترقی مدنی در مورد روزگار سعدی قلم فرسایی و داوری کرده اند و نصایح هشداردهنده و گاه تند و خشم آلود شیخ بزرگوار را با تعبیر مدح مورد بی مهری قرار داده اند. سعدی در چنین موقعیتی با تدبیر و موقع شناسی که ریشه در آزادگی و بی طمعی او از امیران و یا پادشاه وقت داشت، در خلال قصاید و مواعظ و حکایات پندآموز خود فرمان و ارابه وظایفش آشنا و با این پندنامه ها، نخست شرح وظایف یک فرمانروای عادل و مردمی را به نحو شایسته به امیر وقت القا و تلقین می کند و سپس برنامه کاری او را که در حقیقت رساله رستگاری ست در طی همان مبحث با لحنی که از چاشنی تهدید و تحذیر نیز خالی نیست، به او گوشزد و ابلاغ می کند و به شیوه ای بسیار رندانه و زیرکانه از طبقه محروم جامعه یعنی به اصطلاح روزگار او، رعیت دفاع می کند و همواره تکیه اصلی کلام سعدی بر حفظ حقوق رعیت و رعایت عدالت اجتماعی ست و این که بسیاری از اصحاب تحقیق رعیت و رعایت عدالت اجتماعی ست و این که بسیاری از اصحاب تحقیق بر این باورند که خطه فارس به دلیل وجود شیخ سعدی علیه الرحمه از تعدی و تجاوز عمال مغول مصون مانده، سخن گزافی نیست که بلندطبعی و وارستگی او از قید هوس ها و تمنیات بشری سعدی را نزد امیران جایگاهی والا و شانی فاخر بخشیده است که "سر فرو نکند همتش به هر جایی." ● سعدی در برابر ملوک و امرا و حکام از جمله امرایی که نسبت به جناب شیخ احترامی ویژه قائل بودند، عطا» الملک جوینی و برادرش شمس الدین صاحب دیوان و امیر انکیانو بود که در سال ۶۶۷ از جانب آباقاآن به شحنگی فارس فرستاده شد که سعدی نیز در بعضی قصاید ضمن ارشاد و هدایت آنان و پندهای پدرانه از هشدار، تنبه و تحذیرشان بی بهره نگذاشته که ناباورانه تمام کسانی که به تصحیح کلیات شیخ بزرگوار همت گماشته اند یا مقالاتی راجع به او دارند، این هشدارهای گاه گزند و گستاخانه را نادیده انگاشته و اغلب قصاید پندآمیز و حکمت آموز او را به مدح تعبیر کرده اند. برای نمونه این چند بیت را که در آن پس از مقداری اندرز و هشدار نامی هم از امیر انکیا نوبر دهشده به مدح تعبیر کرده اند. بس بگردیده و بگردد روزگار/ دل به دنیا درنبندد هوشیار/ این که در شهنامه ها آورده اند، رستم و روئینه تن اسفندیار/ تا بدانند این خداوندان ملک/ کز بسی خلق است عالم یادگار/ آدمی را عقل باید در بدن/ ورنه جان در کالبد دارد حمار/ ملک بانان را نباید روز و شب / گاهی اندر خمر و گاهی در خمار/ سعدیا چندان که می دانی بگو/ حق نباید گفتن الا آشکار/ هرکه را خوف و طمع در کار نیست/ ازخطا باکش نباشد وز تتار. به عقیده روانشاد پژمان بختیاری این قصیده موجب رنجش امیر انکیا نو شده و شیخ در استمالت از امیر قصیده زیر را که چند بیتی از آن در پی می آید ساخته است. دنیا نیرزد آن که پریشان کنی دلی/ زنهار بد مکن که نکردست عاقلی/ تا آن جا که گوید/ گر من سخت درشت نگویم تو نشنوی/ بی جهد از آینه نبرد زنگ صیقلی/ حق گوی رازبان ملامت بود دراز/ حق نیست آن چه گفتم اگر هست گو بلی. در کانون حکومت امرای جبار و خودکامه مغول که صاحب اختیار جان و مال و هستی مردم بودند و حجتشان یاسای چنگیزی بود، چه کسی به جز سعدی می تواند که بی پروا زبان به نصیحت ملوک گشوده و آنان را مخاطب قرار دهد و بگوید: به نوبتند ملوک اندر این سپنج سرای/ کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای/ نگویمت چو زبان آوران رنگ آمیز/ که ابر مشک فشانی و؟گوهرزای/ نکاهد آن چه نصیب است عمر نفزاید/ پس این چه فایده گفتن که تا به حشر بپای/ که بیت اخیر تعریضی هم به این بیت تضمین شده منوچهری دارد/ جز این دعات چه گویم که رودکی گفته است/ هزار سال بزی صد هزار سال بزی.