رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'سبک های سینمایی در دوره فیلم صامت'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. spow

    سبک های سینمایی در دوره فیلم صامت

    سبک های سینمایی در دوره فیلم صامت مفهوم سبک در هنر سینما در هر فیلمی تکنیک‏ های ویژهء به کار رفته توسط فیلم‏ساز سیستم فرمال مخصوص به آن فیلم را به وجود می‏ آورد. یعنی هر فیلم‏سازی تکنیک‏ های خاص خود را درون یک‏ سیستم یا یک الگوی تصویری و صوتی اثرش به کار می‏گیرد و گسترش می‏دهد. استفاده هم‏ شکل، گسترش یافته و معنی‏ دار از امکانات تکنیکی معین را«سبک» می‏نامیم. از آن‏جا که هر فیلم‏سازی برای بیان اندیشه یا موضوع اثر خود از تکنیک‏ های خاصی استفاده می‏ کند، نحوهء استفاده از این تکنیک‏ ها، «سیستم سبکی» او را به وجود می‏ آورد. بنابراین در یک فیلم، دو سیستم فعال و مؤثر بر یکدیگر وجود دارند: 1)سیستم فرمال: که عبارت است از انتخاب بستر یا زمینه برای بیان موضوع. مثلا در بستر یک داستان یا استفاده از یک فرم داستانی (Fiction) و یا غیرداستانی (non fiction) یا روایتی و غیرروایتی. 2)سیستم سبکی: که شامل سیستم‏ هایی هستند که فرم روایتی یا غیرروایتی را متجلی یا حمایت می‏ کنند و عبارتند از تکنیک‏ هایی چون: میزانسن و فیلم‏برداری (یعنی تکنیک‏ های‏ مربوط به بیان درون‏نما)، تدوین (یعنی تکنیکی که یک نما را به نمای دیگر متصل می‏کند) و رابطهء انواع صدا با تصاویر فیلم. بنابراین، سبک و فرم به عنوان دو سیستم در داخل کلیت فیلم‏ با هم کنش و واکنش متقابل دارند. عوامل مؤثر بر سبک: تاکنون فیلمی ساخته نشده که کلیهء امکانات تکنیکی مذکور را به‏طور یکی و در یک سطح از تأثیر،هم‏زمان به کار گرفته باشد.زیرا عواملی به شرح زیر بر سبک مؤثر می‏افتند که مانع از تحقق دقیق همهء این تکنیک‏ها می‏شوند.این عوامل عبارتند از: الف - شرایط تاریخی: که دامنهء انتخاب فیلم‏ساز را محدود می‏ کند. این شرایط عمدتا عبارت‏ است از محدودیت‏ های تکنولوژیک در هر دوره، مثلا فقدان امولسیون‏های حساسیت بالا، فقر امکانات نورپردازی و نبود عدسی‏های فاصله کانونی کوتاه در دورهء صامت نمی‏ توانست زمینهء پیدایش وضوح عمیق یا وضوح تصویری بالا را برای تکنیک فیلم‏هایی چون «همشهری کین» (1941)، اثر اورسن ولز به وجود آورد و یا فقدان صدا در دورهء سینمای صامت نمی‏ توانست به‏ دکوپاژ و مونتاژ صحنه‏ های گفت‏ وگو به صورت «نماهای متقابل روی شانه» Shoulder) (over معنی دهد هم‏چنین است فقدان تکنولوژی و شیمی رنگ در عصر سینمای سیاه و سفید. ب - محدودیت‏های بودجه: امکانات مالی در شرایط مشخص تولید یک فیلم، فیلم‏ساز را ناگزیر به استفاده از تکنیک‏ های سازگار با بودجه می‏کند. ج - نگرش زیبایی‏شناسی یا هنری: که شامل جنبه‏ های‏ مرتبطی چون دیدگاه فلسفی و تمایلات ایدئولوژیک‏ فیلم‏ساز می‏ باشد. بنابراین در هر فیلمی، فیلم‏ساز محدود به‏ بکارگیری چند تکنیک ثابت به عنوان پایه و اساس اثر خود می‏شود. پس سبک فیلم نتیجهء تجمع جبرهای تاریخی با انتخاب‏های هدف‏مندانه است. یعنی هر فیلم‏سازی در آفرینش سبک خود به انتخاب‏های معینی متکی است و در این انتخاب‏ها از یک سو جبر تاریخی آن دوره و از طرف‏ دیگر تمایل فیلم‏ساز نقش دارد. عوامل مؤثر بر سبک را به دو گروه عوامل مربوط به‏ شرایط ذهنی و شرایط عینی هنرمند نیز می‏توان تقسیم کرد: الف - شرایط عینی: همان شرایط تاریخی و شرایط اجتماعی زندگی هنرمند است. یعنی شرایط مادی و آن‏چه‏ که در محیط، دوره زندگی و دنیای پیرامون هنرمند موجود است. (شامل شرایط اقتصادی، سیاسی،جغرافیایی و تکنولوژیک عصر او). ب - شرایط ذهنی: شامل دانش یا دانسته‏ های هنرمند و نیازها و آرمان‏های او، یا به‏ طور کلی آن‏ گروه از تجربه‏ های فردی و توانایی‏ هایی است که به شخص او مرتبط می‏شود.(شامل عواطف‏ و استعداد هنری و تجاربی که او در زندگی و عالم هنر طی سال‏ها کسب کرده است). پیش از این که سبک‏های هنری و از جمله سبک‏های سینمایی را به دو گروه سبک‏های‏ شخصی و سبک‏های گروهی تقسیم‏ بندی کردیم. حال به تقسیم‏ بندی متفاوت دیگری از سبک‏ می‏پردازیم: الف) سبک‏ هایی که در سینما براساس نوع تکنیکی که فیلم‏ساز به عنوان تکنیک عمده یا تکنیک مرکزی در یک یا مجموعه‏ ای از آثارش به کار می‏گیرد. این نوع سبک که در آن اغلب، یک نوع تکنیک خاص محور خلاقیت سینمایی فیلم‏ساز قرار می‏گیرد، فرم فیلم را نیز تعیین یا مشخص می‏کند. بر این اساس سبک‏ های زیر را معرفی می‏کنیم: 1)سبک مونتاژ. 2)سبک میزانسن، که خود به دو شاخه تقسیم می‏شود: الف: کمپوزیسیون عمیق (deep composition-deep Focuse) ب : نمای بلند (long take) متکی به دوربین متحرک ب) سبک‏ هایی که نتیجهء نزدیکی و تجمع گرایش‏های زیبایی‏ شناسی یک گروه از فیلم‏سازان‏ در یک دورهء تاریخی در یک کشور هستند و در چندین جنبهء خاص، نه فقط در یک تکنیک‏ خاص (فرضا در نمای بلند یا میزانسن و یا مونتاژ) بلکه در انتخاب مضمون و یا موضوع و شخصیت‏ های فیلم‏نامه، فضای فیلم‏برداری، شیوهء نورپردازی کم‏ وبیش تشابه و نزدیکی‏ هایی‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) لوئیس بونوئل با یکدیگر دارند.این سبک‏ها را معمولا به عنوان سبک‏های گروهی یا جمعی(مکتب (School می‏شناسیم. مثلا : --- اکسپرسیونیسم(در سینمای صامت آلمان). --- سوررئالیسم،دادائیسم،امپرسیونیسم و کوبیسم(در سینمای آوانگارد صامت فرانسه) --- نئورئالیسم(در سینمای ایتالیا)(1944 1954) --- جنبش موج نو(در سینمای فرانسه)(دهه 1950 و 1960). مکتب اکسپرسیونیسم در سینمای صامت آلمان الف:اکسپرسیونیسم در هنرهای تجسمی،ادبیات و موسیقی به‏ طور کلی اکسپرسیونیسم را به عنوان مکتب یا جنبش مدرن در هنرهای گرافیک، تجسمی، ادبیات، تئاتر و سینما باید تلقی نمود که بین سال‏های 1903 تا 1933 در اروپای غربی و به ویژه در آلمان شکوفا شد و هدف اصلی آن بازنمایی برونی دنیای درونی انسان به ویژه غرایز ابتدایی‏ آدمی هم‏چون ترس، نفرت، عشق نامطمئن، اضطراب و میل به ویرانگری بود. میان سال‏های 1905 تا 1913 مکتب اکسپرسیونیسم با درک الهام از هنر خاص وان گوگ و با پیشوایی نقاشانی چون « کوکوشکا، نولده و کرشن در شهر درسدن با عنوان «پل» (THe Bridge) برپا شد. در میان اکسپرسیونیست‏ هایی که شهرت جهانی یافته‏ اند از نام‏های زیر یاد می‏کنیم: انسور بلژیکی و مونک نروژی که تابلو معروفش «جیغ»(1895) به تنهایی مفهوم کامل‏ شیوهء اکسپرسیونیسم را در نظر هر بیننده روشن می‏سازد... در سال 1912 شیوه‏ای منشعب از اکسپرسیونیسم، با عنوان«سوار کار آبی رنگ» (Blue Rider) به پیشوایی کاندینسکی، پل کله و فرانتس مارک در مونیخ پا گرفت و زمینه را برای ظهور تحول‏ عمده‏ای به نام اکسپرسیونیسم انتزاعی آماده ساخت. اما در پیکره‏سازی به شیوه اکسپرسیونیستی، هنرمند بزرگی به نام زارکین فعالیت دارد که‏ هنرش فرانسوی و اصلش روسی است و تنها با یک پیکره به نام«انسان صاعقه‏ زده» ویژگی‏های‏ اصلی شیوه اکسپرسیونیسم را به نمایش می‏گذارد. بدبینی، یأس و تردید مالیخولیایی، عدم اطمینان و فقدان ثبات روانی، قسمتی از نتایج‏ جنگ جهانی اول در روحیه و روان مردم اروپا بود. نمایشنامه‏ های آلمانی و کشورهای اروپای‏ شمالی هم‏چون آثار: ایبسن، استریندبرگ، هاپمن و ویدکیند، دیدگاه‏های نمادگرایانه‏ (سمبولیک) و حتی اکسپرسیونیستی را چه از لحاظ صحنه‏ پردازی و چه از جنبه محتوا، پیش از جنگ اول جهانی، ارائه داده بودند که شک و تردید آدمی را نسبت به عظمت تمدن اروپایی و دستاوردهایی که به آن می‏بالید منعکس می‏نمود. این گروه از نمایشنامه‏ نویسان، چه از لحاظ روابط شخصیت‏ های نمایشنامه و چه به لحاظ تحول روحی و روانی آنها، انسان را موجودی غیرقابل اعتماد و حتی خائن به خود مجسم‏ می‏ نمایند نمایشنامه اکسپرسیونیستی «میمون پشمالو» اثر اگوست استریندبرگ نمونه بارزی از این نوع طرز فکر و حتی بهترین نمونه در پرورش شخصیت‏ ها و تجسم فضای نمایش‏ و صحنه‏ پردازی اکسپرسیونیستی است.او معتقد است که : زن و مرد دشمن یکدیگرند دائما در حال نبردند. زنان نبردهای کوچک را می‏بازند اما در نبردهای بزرگ علیه مرد،پیروز می‏شوند و نهایتا این خصومت است که باقی می‏ماند این یعنی طرح مضمون بدبینی ابدی و ازلی در مورد انسان.هم‏چنین استریندبرگ در نمایشنامه «به سوی دمشق» این اندیشه را منعکس نموده که: طبیعت انسان، غیر عقلانی است و او نمی‏داند که چه می‏خواهد، چه می‏کند و به دنبال چه‏ چیزی است.عشق و عقل از هم جدا هستند. و عشق یک نیروی غیرعقلانی است. اکسپرسیونیسم که از نقاشی، تئاتر و ادبیات به موسیقی راه یافته است، شامل بیان حالت‏ ذهنی هنرمند به وسیله نمادهای خارجی نه لزوما مرتبط به یکدیگر است.در سال‏های آخر قرن‏ 19،عده‏ ای از منتقدین هنری و موسیقی‏دان‏ های وین شب‏ها در کافه لاندمان دور هم گرد می‏ آمدند و در خصوص مسائل هنری و شیوه‏های متفاوت موسیقی بحث می‏کردند. در بین‏ آنها جوانی بود به نام شوئنبرگ که به عنوان شاگرد زملینسکی در ارکستر او ویولنسل‏ می‏نواخت. مباحث این گروه درباره هنر نو بود و اغلب از موسیقی واگنر که آن را نشانه‏ عالی‏ترین وجه هنری در موسیقی می‏دانستند صحبت می‏شد. شوئنبرگ نیز که شیوه واگنر را به‏ عنوان موسیقی آینده هدف و منظور خود قرار داده بود،در این زمینه به فکر افتاد منظومه‏ای را که «ریچارد دل» به نام «شب دگرگون» نوشته بود، به شیوه‏ای نو به تصنیف درآورد. او این‏ آهنگ را در سال 1899 برای شش ساز زهی تصنیف کرد. شوئنبرگ این اثر را برای نخستین بار به شیوه‏ای کاملا بی‏ سابقه و به روش موسیقی بدون گام‏ و به کارگیری شکل‏های توصیف آزاد و سازبندی غیرمعمول، به عنوان موسیقی‏ اکسپرسیونیستی، به دنیای هنر معرفی کرد. (شوئنبرگ هم‏چنین نقاشی معتبر بود و در نقاشی‏های خود به شکل‏های نو و غیرمتعارف می‏پرداخت، وی به جنبش هنری«سوار آبی» که در مونیخ توسط کاندینسکی بنا نهاده شده بود تمایل داشت). ب:اکسپرسیونیسم در سینمای آلمان جنبش اکسپرسیونیسم در هنر سینما، برای نخستین بار با فیلم «کابینه دکتر کالیگاری»(1919) ساخته رابرت وینه در آلمان به رسمیت شناخته شد. لیکن نشانه‏هایی از اکسپرسیونیسم را پیش از آن در سینمای آلمان بعد از جنگ اول جهانی در فیلم‏هایی چون:«هومون کلوس»(1916) اثر اوتو رویپرت و«شب ژانویه»(1918) ساخته‏ لوپوپیک می‏توان دید. جنبه‏ های ویژه‏ای همچون دوگانگی طبیعت آدمی (خیر و شر،زشتی و زیبایی)، نیروی‏ سرنوشت، ترس از موجودات شرور و شیاطین، درندگان و خون‏ آشامان، ارواح و نیروهای‏ ترسناک فوق طبیعی، مستقیما از افسانه‏ های کهن و ادبیات فولکلوریک مردم اروپای شمالی، هم‏چنین نمایشنامه‏ های«دکتر فاستوس» اثر گوته که طی آن انسان می‏پذیرد روح خود را به‏ شیطان بفروشد در این مکتب سینمایی تجلی پیدا کرده است. لیکن در زمینه‏ هایی چون: فشارهای اقتصادی ناشی از شکست آلمان در جنگ اول جهانی و ضربه‏ ای که آلمان‏ها از لحاظ روانی در نتیجهء این شکست متحمل شدند، دلایل و زمینه‏ های‏ مناسبی برای پیدایش این مکتب و یا جنبش، در سینمای آلمان نیز باید به‏ شمار آورد. از لحاظ بصری، دکورهای مصنوعی و نقاشی شده، فیلمبرداری در محیطهای ساختگی و غیرطبیعی به ویژه داخل استودیو، دفورمه کردن چهرهء بازیگران با گریم‏ها یا آرایش‏های اغراق‏ شده و زوایای فیلم‏برداری غیرعادی، سایه‏ های تند، لباس‏های غیرمعمول و نامتناسب با بدن، حرکات مکانیکی و خشک، از ویژگی‏های فیلم‏های این مکتب است. لیکن رابرت وینه نه تنها آغازگر این جنبش سینمایی است، بلکه ادامه‏ دهندهء آن نیز به‏شمار می‏آید او با فیلم‏های: «بازگشت کالیگاری»(1920)، «راسکول نیکوف»(1923) و «دست‏های‏ اورلاک»(1925) این جنبش را در سینمای آلمان به کمال رسانید. کارگردان‏های دیگری چون: پل‏ واگنر با فیلم‏های«گولم»(1920)و «مصیبت»(1922) سهم عمده‏ای از لحاظ شهرت جهانی این جنبش در آلمان داشتند. فیلم «گولم» نمونه‏ای‏ درخشان از سبک نورپردازی‏ هراس‏ آور و جلوه‏ های بصری مؤثر است که از اجرای تئاتری اثری به‏ قلم ماکس راینهاردت، نمایشنامه‏ نویس،اقتباس شده‏ است. هم‏چنین فیلم «مردگانی که به‏ جهنم می‏روند»(1920)، ساخته‏ ریچارد مارتین، نمونه‏ای است که‏ تحت تأثیر تئاتر اکسپرسیونیسم آلمان ساخته شده و اساسا از یک نمایشنامه اکسپرسیونیستی‏ برای فیلم اقتباس شده است. فیلم«پله‏ های عقبی»(1923) و «موزه آدمک‏های مومی»(1924) ساخته پل لنی،هم‏چنین فیلم‏ «سایه‏ ها»(1923) اثر ماکس روبینسون نمونه‏ های جالبی هستند که ویژگی‏های بصری تابلوهای‏ نقاشی به ویژه از لحاظ نورها و سایه‏ های تند، خطوط دندانه‏ دار و شکسته را ترسناک و تضاد درجات رنگ‏های خاکستری مربوط به مکتب اکسپرسیونیسم در هنرهای تجسمی پیش از سینما را منعکس می‏نماید.
×
×
  • اضافه کردن...