رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'زندگی نامه'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

19 نتیجه پیدا شد

  1. sam arch

    زویا پیرزاد

    زویا پیرزاد نویسنده و داستان نویس معاصر در سال ۱۳۳۱ در آبادان به دنیا آمد و در همان جا به مدرسه رفت وی بعدها به تهران آمد و در این شهر ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد. پیرزاد پیش از روی آوری به داستان نویسی کتاب‌هایی ترجمه کرد که از جمله ‌آنها می‌‌توان به «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و کتاب «آوای جهیدن غوک» که مجموعه‌ای است از هایکوهای شاعران آسیایی اشاره کرد. وی در سال ۱۳۷۰، ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷، سه مجموعه از داستان‌های کوتاه خود را به چاپ رساند؛ «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «یک روز مانده به عید پاک» مجموعه داستان‌های کوتاهی بودند که به دلیل نثر متفاوت خود مورد استقبال مردم قرار گرفتند. داستان کوتاه «طعم گس خرمالو» برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ شد. این مجموعه‌ داستان‌ها بعدها در یک کتاب با عنوان سه کتاب از سوی ناشر همیشگی آثار پیرزاد (نشر مرکز) به بازار کتاب عرضه شد. اولین رمان بلند زویا پیرزاد، با نام «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسید. داستان این رمان که با نثر ساده و روانی نوشته شده‌است، در شهر آبادان دههٔ چهل خورشیدی می‌گذرد و شخصیت‌های داستان از خانواده‌های کارمندان و مهندسین شرکت نفت هستند که در محلهٔ بریم جدا از بومیان آبادان زندگی می‌کنند. داستان به سبک زنانه و از زبان شخصیت اصلی داستان، زنی خانه‌دار به نام کلاریس بیان می‌شود و مشکلات و گرفتاری‌های همیشگی زنها را سوژه نوشتن قرار می‌دهد. این رمان بعد از انتشار علاوه بر اقبال عمومی با اقبال منتقدان و ادیبان هم روبرو شد و توانست تنها کتاب داستانی باشد که تمامی جوایز نخست سال 80 تمامی گروه‌ها و طیف‌های ادبی را ( پکا، بنیاد گلشیری، یلدا، منتقدان ونویسندگان مطبوعات) و حتی جایزه کتاب سال رمان و داستان را از آن نویسنده وناشرش کند. این رمان تا کنون 29 بار تجدید چاپ شده است که در نوع خود یک رکورد به شمار می‌آید. رمان بعدی پیرزاد «عادت می‌کنیم» نام دارد. این رمان زندگی آرزو صارمی زن مطلقه و بچه‌داری است که دلش می‌خواهد بعضی وقت‌ها خودش را دوست بدارد و کاری که مطابق میل خودش است انجام دهد نه هر کاری که دختر و مادرش می‌خواهند. لینک دانلود کتاب عادت می کنیم زویا پیرزاد ساکن آلمان است و برخی از کتاب‌هایش، همانند چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم به زبان‌های دیگر هم ترجمه شده است.
  2. sam arch

    بیدل دهلوی

    در سال 1054 هـ.ق در ساحل جنوبی رودخانه "گنگ" در شهر عظیم آباد پتنه "میرزا عبدالخالق" صوفی سالخورده قادری صاحب فرزند پسری شد، میرزا به عشق مراد معنوی سلسله طریقت خود یعنی "عبدالقادر گیلانی" نام فرزندش را "عبدالقادر" گذاشت. دوست و هم مسلك "میرزا عبدالخالق"، "میرزا ابوالقاسم ترمذی" كه صاحب همتی والا در علوم ریاضی و نجوم بود برای طفل نو رسیده آینده درخشانی را پیشگویی كرد و به میمنت این میلاد خجسته دو ماده تاریخ "فیض قدس" و "انتخاب" را كه به حروف ابجد معادل تاریخ ولادت كودك می‏شد، ساخت. نسبت میرزا به قبیله "ارلاس" می‏رسید، قبیله‏ ای از مغول با مردانی جنگاور. این كه كی، چرا و چگونه نیاكانش به سرزمین هند مهاجرت كرده بودند، نامعلوم و در پرده‏ ای از ابهام است. "عبدالقادر" هنگامی كه هنوز بیش از چهار سال و نیم نداشت پدرش را از دست داد و در سایه سرپرستی و تربیت عمویش "میرزا قلندر" قرار گرفت، به مكتب رفت و در زمانی كوتاه قرائت قرآن كریم را ختم كرد، بعد از مدتی كوتاه مادرش نیز درگذشت و او در سرای مصیبت تنها ماند. "عبدالقادر" پس از مدتی به توصیه "میرزا قلندر" ـ كه خود از صوفیان باصفا بود ـ مكتب و مدرسه را رها كرد و مستقیماً تحت آموزش معنوی وی قرار گرفت، میرزا قلندر معتقد بود كه اگر علم و دانش وسیله كشف حجاب برای رسیدن به حق نباشد خود تبدیل به بزرگترین حجاب ها در راه حق می‏گردد و جز ضلالت و گمراهی نتیجه ‏ای نخواهد داشت. "عبدالقادر" در كنار وی با مبانی تصوف آشنایی لازم را پیدا كرد و همچنین در این راه از امداد و دستگیری "مولینا كمال" دوست و مراد معنوی پدر بهره‏ ا برد. از همان روزها عبدالقادر به شوق حق، ترانه عشق می‏ سرود و چون بر حفظ و اخفای راز عشقش به حق مصر بود "رمزی" تخلص می‏كرد تا این كه بنابر قول یكی از شاگردانش هنگام مطالعه گلستان سعدی از مصراع "بیدل از بی‏نشان چه گوید باز" به وجد آمد و تخلص خود را از "رمزی" به "بیدل" تغییر داد. بیدل در محضر شاهان اقلیم فقر: "شاه ملوك" "شاه یكه آزاد" و "شاه فاضل" روح عطشانش را از حقایق وجود سیراب می‏كرد و از مطالعه و تتبع در منابع عرفان اسلامی و شعر غنی فارسی توشه ‏ها برمی‏گرفت. وی در كتاب "چهار عنصر" از كرامات شگفت انگیزی كه خود از بزرگان فقر و عزلت مشاهده كرده بود سخن می‏گوید. "بیدل" هنگامی كه سیزده سال بیشتر نداشت به مدت سه ماه با سپاه "شجاع" یكی از فرزندان شاه جهان در ترهت (سرزمینی در شمال پتنه) به سر برد و از نزدیك شاهد درگیری‏های خونین فرزندان شاه جهان بود، پس از آن كه نزاع های خونین داخلی فروكش كرد و اورنگ زیب فرزند دیگر "شاه جهان" صاحب قدرت اول سیاسی در هند شد، بیدل همراه با مامای خوش ذوق و مطلعش "میرزا ظریف" در سال 1017 به شهر "كتك" مركز اوریسه رفت. دیدار شگفت "شاه قاسم هواللهی" و بیدل در این سال از مهمترین وقایع زندگی‏اش به شمار می‏رود. بیدل سه سال در اوریسه از فیوضات معنوی شاه قاسم بهره برد. بیدل چهره‏ای خوش آیند و جثه‏ای نیرومند داشت، فن كشتی را نیك می‏دانست و ورزشهای طاقت فرسا از معمولی‏ترین فعالیتهای جسمی او بود. در سال 1075 هـ.ق به دهلی رفت، هنگام اقامت در دهلی دایم الصوم بود و آن چنان كه خود در چهار عنصر نقل كرده است. به سبب تزكیه درون و تحمل انواع ریاضت‏ها و مواظبت بر عبادات درهای اشراق بر جان و دلش گشوده شده بود و مشاهدات روحانی به وی دست می‏داد، در سال 1076 با "شاه كابلی" كه از مجذوبین حق بود آشنا شد، دیدار با شاه كابلی تأثیری عمیق بر او گذاشت. و در همین سال در فراق اولین مربی معنوی‏اش میرزا قلندر به ماتم نشست، وی در سال 1078 هـ.ق سرایش مثنوی "محیط اعظم" را به پایان رساند، این مثنوی دریای عظیمی است لبریز از تأملات و حقایق عرفانی.
  3. niaz

    نادر اردلان(Nader Ardalan)

    نادر اردلان معماری پرکار محقق و معلمی تواناست او در ایران متولد شد و در سن هفت سالگی همراه خانواده اش به ایالات متحده امریکا سفر کرد او ۱۸ سال از زندگی اش را به تحصیل در امریکا گذرانده و کارش را با اسکیدمور اونیگز مریل در سانفرانسیکو آغاز کر و در سال ۱۹۶۴ به ایران بازگشت و به دنبال آن موقعیتی را به عنوان ریاست بخش معماری شرکت نفت در میادین نفتی ایران پذیرفت او به همراه خانواده اش به مسجد سلیمان رفت جایی که اولین چاههای نفت در خرابه های معابد زرتشتیان کشف شده بوند او در آنجا مدت ۲ سال ساختمانهای زیادی را طراحی کرد . نادر اردلان مقدار زیادی از آگاهی اکولوژیکی خود را در طی همکاری نزدیک با یان مک هارگ که کتاب طراحی با طبیعت را به رشته تحرر در آورده پرورش داده تجربه او با اکولوژی به مدت جهار سال الی پنج سال تجربه هیجان آوری بود که اداره محیط زیست به او و یان مک هارگ ماموریتی برای طراحی پارک محیط زیستی در تهران ماموریت داد از جمله تاثیر گذار ترین معلمان او می توان به لویی کان اشاره کرد که در سالهای تحصیل او کان برخی از مهمترین کارهایش را می ساخت نادر اردلان بعد از مدتی با لویی کان کارش را شروع کرد این کان بود که توصیه نامه هایی را با انتشارات دانشگاه شیکا گو نوشت که حس وحدانیت می باید چاپ شود . تفکرات کان د رابره اعتدال و غیر اعتدال خصوصا تا زمانی که به کارش در ایالات متحده و هند و بنگلادش مربوط بود اثر شدید و مهمی در تفکر طراحی نادر اردلان داشت و تاثیر غیر اعتدال بود که او آن را در فرهنگ ایرانی و طی مطالعه اجمالی موسیقی – صنایع -ادبیات – شعر – طراحی باغ- و در نهایت معماری گذشته ایران کشف کرد. محیطهای بسیار گرم و خشک و نیمه مرطوب بود که سر آغاز اندیشیدن اردلان درباره معماری سازگار با محیط شد . او به زودی نارسایی تحصیلات امریکایی خود را یاف که برای به عهده گرفتن طراحی مناسب با فرهنگ آماده نساخته بود . در آن زمان رومن گیرشمن –باستان شناس بزرگ فرانسوی در خرابه های معابد آتش زرتشتیان مشغول حفاری بود و اساسا روی ساختمانها وسایتهای هخامنشیان و ساسانیان کار می کرد نادر اردلان در انتها و در ترسیم پلانهای بعضی از یافتها به گیرشمن کمک کرد . البته بعد ها کمک های شایان نادر اردلان در طراحی موزه هنرهای معاصر تهران به کامران دیبا را نمی توان از خاطر برد . او هر گز به مطالعه معماری ایران در یک دوره تاریخی مبادرت نکرد او به سرتاسر این چشم انداز علاقهمند بود او از غارهای خطی شمال ایران تا مارلیک (قرن نهم تا هفتم قبل از میلاد )شروع کرد و بقایای خارق العاده ای در اصفهان و کاشان دوره اسلامی رسید و بعد از آن دوره قاجار و به ویژه ساختمانهاییکه مادر بزرگ او در آنها زندگی میکرد و آنجا بزرگ شده بود . در سالهای ۱۹۷۰ بود که او در دانشگاه تهران تدریس میکرد و در آن سال بود که به فکر راه انداختن چند کنفرانس بین المللی افتاد او در سال ۱۹۷۰ اولین کنگره بین المللی معماران در ایران و در اصفهانبا کمک چند نفر از دوستانش در حرفه معماری و همکاری وزارت مسکن و شهرسازی ایران شکل گرفت مهمانان این کنفرانس : لویی کان – پال رودولف- باک مینستر فولر – و جمعی از مغزهای عالی را به مشارکت دعوت کرد موضوع کنفرانس نمایش امکان بالقوه تقابل خلاق بین سنت و تکنولوژی بود اما تلاشهای بی پایان نادر اردلان چهار سال بعد در پرسپولیس هم ادامه داشت و او چنین گردهمایی را در شهر پارسه برپا کرد . ماندالا در سال ۱۹۷۲ برای انجام سک معماری بر اساس موضوعات و تحقیقاتی که او با آن مرتبط بود شکل گرفت . ماندالا از این رو انتخاب شد که ایده کلمه یکپارچه کردن دوباره اجزا با کل بود اردلان در این رابطه چنین می گوید : جامعه ای را تصور میکردیم که تاریخ افکار و معماری آن گسسته شده بود و باید دوباره در یک سنتز جدید گذاشته می شد در گسترش این ایده سنتز های هماهنگ سنت و تکنو لوژی هم از طریق انتشارات و هم کار ساختمانی در حال ایجاد یک همکاری خاصه برای آن زمان بودیم . معماری ایران امثال نادر اردلان را کم داشته مهره هایی که می باید به جستجوی تاریخ ایران و تاریخ معماری ایران می پرداختند و این گوهر بی مانند را به نسل های بعدی میدادند کم کاری کردند نسل امروز که نگارنده خود جز این نسل است با معماری پر از چالشی به نام معماری ایران رو به روست . براستی چرا اینگونه ایم؟ مدتهاست که دلخوشی مان چند بنا از اجدادمان شده . نه معماری امروز آن قوام دیروز را دارد نه شکوه آن را . ای کاش مهرهایی چون نادر اردلان پیشتر ها در آسمان معماری ما ظهور پیدا میکردند و می درخشیدند و درخشیدنشان همچنان ادامه دار بود بعد از نادر اردلان و عبدالحمید اشراق همچنان ستاره ها پر فروغ تر از دیروز سر بر می آوردند . برگرفته شده از سایت : [Hidden Content]
  4. sam arch

    هارولد پينتر

    هارولد پينتر تنها فرزنذ پدر و مادري يهودي در اكتبر 1930 در محلة هاكني شمال لندن متولد شد. پدرش خياط بود. او در فضايي سرشار از اظهارات يهود ستيزي بزرگ شد كه اهميت به سزايي در نمايش‌نامه‌نويس شدنش داشت. در شروع جنگ بين‌المللي دوم، در 9 سالگي مجبور به ترك لندن شد و در دوازده سالگي به لندن بازگشت. پينتر مي‌گويد تجربة بمباران‌هاي جنگ هيچ‌وقت او را رها نكرده است. در لندن به مدرسة گرامر هاكني رفت و در آن‌جا با گروهي از معلمان و دانش‌آموزان خوش‌فكر، پرانرژي و به لحاظ عقلي ماجراجو، آشنا شد. همين باعث شد تأتر و ضدفاشيسم مهم‌ترين تأثير را روي او بگذارد. فضاي سال‌هاي بلافاصله بعدازجنگ لندن سرشار از خشونت‌هاي ضد يهود بود كه صداي تأتري پرشور و حرارت، و ارعابي كه به تدريج رخنه مي‌كند و در واقع نمايش‌نامه‌هاي اوليه‌اش را شكل مي‌بخشد، چيزي از اين فضا در خود دارد. در اين مدرسه نقش مكبث و رومئو و چند نقش ديگر را به كارگرداني ژوزف بررلي (Joseph Brearly) بازي كرد كه در انتخاب حرفه هنرپيشگي ترغيبش كرد. در سال 1948 بعداز مدرسه به آكادمي سلطنتي هنرهاي نمايشي (Royal Academy of Dramatic Art) رفت كه به دليل نارضايتي پس از دو ترم تحصيل، آن‌جا را ترك كرد. در سال 1949 دو بار به دليل سرپيچي از خدمت نظام‌وظيفه جريمه شد که اشارات زود هنگامي بر عزم مقاومت و مخالفت‌گرايي‌اش دارد که در جهت‌گيري کلي و شکل‌گيري بسياري از نمايش‌نامه‌هايش اثر گذاشته است. در سال 1950 اولين اشعارش را منتشركرد و به خاطر اجراهاي شكسپير مشهور شد. از سال1951 تا 1957 با تورهاي تأتر سنتي سفر و نقش‌هاي تاريخي و عمدتاً شكسپير را بازي كرد. در اين سال‌ها با نام ديويد بارون (David Baron) بازي مي‌كرد. هارولد پينتر در سال 1957 با نوشتن نمايش‌نامة اتاق (The Room) كه توسط دپارتمان هنرهاي نمايشي دانشگاه بريستول چاپ شد، خود را به عنوان نويسنده تثبيت كرد. اولين نمايش‌نامه‌اش، جشن تولد 1957(Birthday Party)، در 1958 در تأتر ليريك لندن به روي صحنه رفت و به دليل ابعاد افسانه‌اي‌اش با شكست فاحشي مواجه شد و فقط يك هفته روي صحنه بود. اما بعدها بيش‌تر از ديگر نمايش‌نامه‌هايش به روي صحنه رفت. از ابتداي دهه شصت پينتر به عنوان نمايش‌نامه‌نويس مشهور شد گرچه هنرپيشگي و كارگرداني تأتر را هم هم‌زمان ادامه مي‌داد. هارولد پينتر نمايندة تأتر بريتانيا در نيمه دوم قرن بيستم است و احتمالاً بيش از هر نمايش‌نامه‌نويس زندة ديگري موضوع گزارشات آكادميك مي‌باشد. او را به عنوان مبتكر سبك نمايش جديدي به نام كمدي آزارنده (The Comedy of Menace) مي‌شناسند و نامش، پينترسك(Pintersque)، براي توصيف فضايي خاص به صورت صفت وارد زبان انگليسي شده است. تأتر پينترسك در ابتدا روايتي از تأتر پوچي تلقي مي‌شد اما صحيح‌تر آن است كه به عنوان چيزي منحصربه‌فرد تلقي شود. همانThe Comedy of Menace كه نوعي نمايش روان‌شناسي است كه درآن فاصله‌هاي مشخصي را بگومگوي شخصيت‌ها پر مي‌كنند كه ممكن است تجسم ترس‌هاي يك‌ديگر، احساس ناامني يا تمايلات جنسي پنهان باشند يا نباشند. اين كمدي ژانري است كه در آن نويسنده، تسلط و اطاعت پنهان را در پيش پا افتاده‌ترين گفت‌وگوها نشان مي‌دهد. مجموعه آثار پينتر ناهمگن است. تقريباً نمايش‌هايي كه در اوائل كارش نوشته پينترسك است مثل (The Caretaker(1960), Birthday Party, The Homecoming(1965) ) كه بيش از همه به روي صحنه رفته و در برنامه درسي دپارتمان‌هاي زبان گنجانده شده‌اند. پينتر تأتر را به عوامل بنيادي‌اش بازگرداند: فضاي بسته و گفت‌وگوي غيرقابل پيش‌بيني كه در آن آدم‌ها اسير دست يك‌ديگرند و از هم پاشيده شدن را بهانه مي‌كنند. با حداقل طرح (plot)، نمايش‌نامه از كش‌مكشي نيرومند و قايم‌موشك‌بازي بيان ِ متقابل شكل مي‌گيرد. هارولد پينتر مي‌گويد به دنبال دورة اوليه رآليسم روان‌شناسي، مرحله دوم را كه تغزلي‌تر بود با نمايش‌نامه‌هايي از قبيل چشم انداز 1967(Landscape) و سكوت 1968 ادامه داده است و بالاخره به مرحله سياسي رسيده است. با كارهايي چون يكي براي جاده 1984 (One for The Road)، زبان كوهستان 1988(Mountain Language)، نظم نوين جهاني 1991(The New World Order). ولي اين تقسيم‌بندي به صورت دوره‌اي به نظر ساده كردن موضوع مي‌رسد زيرا بعضي نوشته‌هاي پرقدرتش را ناديده گرفته است. مثلاً ناكجاآباد 1974 (No Man’s Land). از سال 1974 در كنار نويسندگي فعاليت‌هايي در زمينه حقوق بشر داشته است و اغلب مواضع جنجالي اتخاذ مي‌كند. پينتر در سال 2002 به سرطان مبتلا شد؛ با اين حال از تلاش نايستاد و در سال 2005 كانديداي جايزة نوبل ادبيات شد. رقيبان او نويسندة ترك «اوران پاموك» و شاعر سوري «آدونيس» بودند كه به نظر از او جلوتر مي‌آمدند زيرا در 10سال اخير 9 جايزه ادبيات نوبل به اروپا تعلق گرفته بود و از طرفي اگر جايزه به اديبي انگليسي اهدا مي‌شد دومين جايزه نوبل ادبيات براي انگلستان ظرف 5 سال بود. بنابراين از آكادمي سوئد انتظار مي‌رفت كه به قارة ديگري به خصوص آسيا توجه كند. پينتر با بردن جايزة ادبيات نوبل باعث درگيري بحث‌هاي گوناگوني شد كه تصميم آكادمي را از جهاتي انتخابي گريزناپذير از عوامل سياسي مي‌دانستند زيرا اين‌طور گمان مي‌رود که جايزة نوبل اغلب به کساني مثل «الکساندر سولژينيتس» از شوروي و «گونترگراس» نويسندة صريح‌الهجة آلماني تعلق مي‌گيرد که در زماني مشخص موضع سياسي دل‌سوزانه‌اي گرفته‌ باشند. با اين حال گرچه ممكن است عقايد سياسي پينتر عاملي به شمار آمده باشد، اما اين جايزه از نظر هنري بسيار موجه است و دستاوردهاي نمايشي و ادبي پينتر، يك سروگردن بالاتر از ساير نويسندگان انگليسي است. در هر حال، انتقاد صريح پينتر از سياست خارجي آمريکا و مخالفتش با جنگ عراق، بدون شك او را از جنجالي‌ترين برندگان جايزه افتخارآميز نوبل ادبيات كرده است. پينتر فرداي روزي که مطلع شد برندة جايزه نوبل شده در مصاحبه‌اي تلفني با روزنامه‌نگاري سوئدي گفت كه نمي‌تواند حرف بزند و اين خبر او را از پاي درآورده است و براي دريافت جايزه و سخنراني به استكهلم خواهد رفت. اما حالش رو به وخامت گذاشت و سخنراني خود را با عنوان «هنر، حقيقت، سياست» ضبط كرد و به آكادمي فرستاد كه هم‌زمان در دنيا پخش شد. پينتر سخنراني‌اش را اين طور شروع مي‌كند: «در سال 1958 نوشتم:«تشخيص بين اين‌كه چه چيز واقعي و چه چيز غيرواقعي است سخت نيست، همين‌طور بين چيزي كه درست است و چيزي كه غلط است. لازم نيست چيزي درست باشد يا غلط، مي‌تواند هم درست باشد هم غلط. اعتقاد دارم كه اين تأكيدها هنوز هم در كشف واقعيت از طريق هنر، كاربرد دارد. بنابراين به عنوان يك نويسنده از اين تأكيدها حمايت مي‌كنم ولي به عنوان يك شهروند بايد بپرسم:«درست چيست؟ غلط چيست؟» پينتر نمايش‌نامه‌ها و فيلم‌نامه‌هايي هم براي راديو، تلويزيون و سينما نوشته است. از جمله فيلم‌نامه‌هايش مي‌توان به مشهورترين آن‌ها اشاره كرد: پيشخدمت (The Servant (1963))، حادثه (The Accident (1967))، بينابين رفتن (To Go Between (1971)) و زن ستوان فرانسوي (The French Lieutenant's Woman (1981)) (كه براساس رمان «پيچ در پيچ» جان فولز(John Fowles) نوشته است). جوايز: ـ Commander of the British Empire (CBE) - جايزه شكسپير (هامبورگ) - جايزه اروپايي براي ادبيات (وين) - جايزه پيراندلو (پالرمو) - جايزه بريتانيايي ادبيات ديويد كوهن - جايزه لورنس الوير - جايزه ويلفرد اوئن براي شعرجنگ (War) كه عليه امريكا است - جايزه يك عمر دستاوردهنري به افتخار مولير - جايزه نوبل ادبيات پينتر دوباره ازدواج كرده است: 1956 با «ويوين مرچنت» هنرپيشه 1980 با «ليدي آنتونيا فريزر» منبع
  5. شناختنامه احمد محمود که سال گذشته توسط اداره کتاب، غیرقابل چاپ اعلام شده بود، با توجه به رویکردهای دولت جدید دوباره و با طرح و عنوانی جدید به وزارت ارشاد خواهد رفت. کیوان باژن نویسنده و محقق و گردآورنده شناختنامه احمد محمود نویسنده فقید کشورمان در این باره به خبرنگار مهر گفت: بعد از انتشار مجموعه داستان «در کوچه‌های اضطراب» که در سال 86 توسط انتشارات آوای کلار به چاپ رسید، فعالیت در مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران را شروع کردم که در نتیجه آن کتاب‌های مربوط به شمس لنگرودی، مهدی غبرایی و عمران صلاحی توسط نشر ثالث به چاپ رسید. اثر دیگری که در این زمینه به چاپ رسید، کتاب مربوط به صمد بهرنگی بود که توسط انتشارات روزنگار به چاپ رسید. وی افزود: بعد از این آثار بود که کار روی «شناختنامه احمد محمود» را آغاز کردم. این شناختنامه هم مصاحبه با اطرافیان و خانواده محمود را شامل می‌شود و هم گفتگو با اهل قلم را. منظورم از اهل قلم، نویسندگانی است که نقد ادبی می‌نویسند نه افرادی که صرفاً احمد محمود را دیده بودند. نویسنده رمان «دیروز تا بی نهایت صفر» تاکید کرد: برای گفتگو با آشنایان این نویسنده به اهواز سفر کردم و نامه‌های او را هم جمع‌آوری کردم. اما بیان این نکته الزامی است که این اثر در ادامه روند کارهایی که در حوزه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر کشورمان انجام دادم، قرار ندارد چون «شناختنامه احمد محمود» فقط یک اثر تاریخ شفاهی نیست. این محقق در ادامه گفت: آن قسمت‌هایی که مصاحبه و گفتگو هستند، تاریخ شفاهی‌اند اما خواستم درباره این نویسنده به صورت وسیع و جامع‌الاطراف کار کنم. به هر حال احمد محمود در حد و اندازه یک جلد تاریخ شفاهی نمی‌گنجد و فراتر از این است. بنابراین باید برایش یک شناختنامه تدوین می‌کردم. نظراتی که محمود درباره داستان‌نویسی دارد و در این شناختنامه آمده‌اند، خود یک کتاب مستقل می‌شوند. باژن گفت: این اثر سال گذشته به ارشاد فرستاده و غیرقابل چاپ اعلام شد. حالا با سر کار آمدن دولت جدید و تغییر برخی رویه‌ها، قرار است این کتاب دوباره به ارشاد رود تا بررسی شود چون سال گذشته که آن را غیرقابل چاپ اعلام کردند، نکته‌ای درباره‌اش نگفتند و مشخص نشد چرا غیرقابل چاپ شده است. به گفته وی، این شناختنامه 700 صفحه دارد و به زودی با رویکرد، عنوان و طراحی جدید دوباره به ارشاد فرستاده می‌شود. احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود 4 دیماه 1310 در اهواز متولد شد و 12 مهر 1381 در تهران درگذشت. معروفترین رمان او همسایه‌ها است. مجموعه داستان‌ها مول، دریا هنوز آرام است، بیهودگی، زائری زیر باران، از دلتگی، پسرک بومی، غریبه‌ها، دیدار ، قصه آشنا و از مسافر تا تبخال و رمان‌های داستان یک شهر، زمین سوخته، مدار صفر درجه و درخت انجیر معابد، از آثار اوست. زندگی نامه احمد محمود در نواندیشان منبع
  6. sam arch

    لنگستن هيوز

    علي‌اصغر راشدان لنگستن هيوز (Langston Hughes (1902 – 1967)) پرکارترين و شايد معروف‌ترين نويسندة سياه‌پوست ادبيات مدرن امريکا بود. تنها شاعر سياه‌پوستي که به طور کامل با درآمد حرفة ادبي طولاني و متنوع خود زندگي مي‌‌کرد. هيوز در «جابلين» ايالت ميسوري متولد شد، اما بيش‌تر دوران کودکي‌اش را با مادربزرگش و در «لاورنس» ايالت کانزاس گذراند. سيزده‌ساله بود که مادربزرگش مرد و او به «لينکلن» ايالت ايلينويز رفت تا با مادرش زندگي کند. يک سال بعد، آن‌ها به «کليولند» رفتند. در آن‌جا هيوز به دبيرستان رفت و سرودن شعر را آغاز کرد. بعد از اتمام دورة دبيرستان، پانزده ماه در «مکزيکو» با پدرش « که چند سالي ساکن آن‌جا بود ـ زندگي کرد. در همان‌جا زبان اسپانيايي را يادگرفت و شعر «سياه‌پوست از رودخانه مي‌‌گويد» را سرود، که در نشرية «کرايزيس» چاپ شد. در سال 1921 مدت يک سال به دانشگاه کلمبيا رفت و دانشگاه را براي کار دوساله‌اش در دريا، رها کرد. اين سفرها او را به سواحل غرب افريقا و شمال اروپا کشاند. در سال 1921 به پاريس و بعد به ايتاليا رفت و در آن‌جا در کلوب‌هاي شبانه به کار پرداخت. در پايان همان سال و در راه بازگشت به نيويورک، در يک کشتي بخاري به کار شستشو و رنگ‌کاري عرشه مشغول بود. سال بعد را در واشينگتن گذراند و در دفتر سازمان مطالعات و تاريخ زندگي سياه‌پوست‌ها کار کرد. کمي بعد، در «واردمن پارک هتل» به عنوان پادو، کار کرد. در همان‌جا بود که نويسنده‌اي به نام «واشل ليندسي» تعدادي از اشعار هيوز را خواند و مطبوعات کشف و معرفي‌اش کردند. هيوز اولين جايزة شعري‌اش را در سال 1925 از مجلة «اپورچونيتي» دريافت کرد و مي‌‌رفت که يکي از چهره‌هاي مشهور رنسانس هارلم شود. هيوز تحصيلاتش را در دانشگاه پنسيلوانيا ـ جايي که اولين رمانش را در سال 1939 با عنوان «بي‌خنده، نه» نوشت ـ پي گرفت. بيش از دوازده مجموعه از اشعارش در دوران حياتش چاپ شد. يک مجموعه کامل و نهايي، با عنوان «پلنگ سياه و تازيانه» در سال 1967 و بلافاصله بعد از مرگش منتشر شد. هيوز بارها به عنوان برجسته‌ترين شاعر هارلم به حضار و شنوندگان معرفي شد. او به خاطر چيره‌دستي‌اش در شعر، در سال 1926 برندة جايزة ليسانس افتخاري مؤسسة «ويتر بايز» شد. برندة جايزة مؤسسه‌هاي «روزنوالد و دوستي گوگنهايم» و بورسيه‌اي از آکادمي هنر و ادبيات امريکا شد. در سال 1959 برندة جايزة «انيسفلد ولف» شد و در سال 1960 مدال «اسپينگارن» به او تعلق گرفت. «جس ـ بي» (Jess-B) ساده‌لوح، يک شخصيت محبوب هارلم است که هيوز او را خلق کرده است. داستان‌هاي ساده‌لوح نوشته شدند و تعدادشان که زياد شد، به مرور شکل کتاب به خود گرفتند و سرآخر اين کتاب‌ها به بيش از چهار جلد رسيدند. منبع تاپیک آثار این ادیب در نواندیشان
  7. FriendlyGhost

    آنتوان چخوف

    " دوست دارم درزندگی کوتاهم ، هر چیزی را که دردسترس انسان است درآغوش بگیرم . دوست دارم حرف بزنم ، مطالعه کنم ، درکارخانه بزرگی چکش به دست بگیرم و کارکنم ، نگهبانی بدهم ، شخم بزنم ، مناظر زیبا را تماشا کنم ، به تماشای اقیانوس ها بروم ، سفرکنم ، به اسپانیا بروم ، به آفریقا....." زندگی آنتوان چخوف کوتاه بود. اوفقط 44 سال زندگی کرد و با این همه وقتی که می مرد، حسرتی از زندگی به دل نداشت . در1860 از پدری متولد شد که زندگیش در بردگی گذشته بود. شاید همین بود که بزرگ ترین آرزوی آنتوان این بود که مردم درآزادی کامل زندگی کنند. 12 ساله بود که اولین داستانش را نوشت ، اما تنگنای اقتصادی خانواده اش بود که پای او را به مجلات فکاهی باز کرد. دوران دبیرستان را می گذراند که عهده دار معاش خانواده اش شد. ابتدا تدریس می کرد و چندی بعد با نوشتن قطعات طنز آمیز برای مجلات به کمک خانواده اش شتافت . هر وقت پس اندازش را برای خانواده می فرستاد، نامه ای هم ضمیمه اش می کرد. این نامه ها آکنده از شوخی و مسخرگی بود. می دانست پدرومادر وخواهر و برادرانش روزهای سخت وشب های سیاهی را می گذرانند. می کوشید باخنده و شوخی به آن ها روحیه بدهد. سرانجام به مسکو رفت و دردانشکده پزشکی ثبت نام کرد. دردوران دانشجویی هم نوشتن قطعات فکاهی را ادامه داد. البته این قطعات را فقط برای حق الزحمه اش می نوشت وبا ده ها نام مستعار منتشر کرد. از جمله این نام ها " برادر برادرم " ، "مرد بدون طحال" و " دکتر بدون بیمار"بود. سرانجام یکی از برجستگان ادب آن روز روسیه ، اورا کشف کرد ودرنامه ای اورا سرزنش کرد که استعدادهایش را سرسری گرفته است : " من اطمینان دارم که توتوانایی آفریدن آثار هنری ومتعالی را داری . از عجولانه نوشتن پرهیز کن. نمی دانم از چه راهی گذران می کنی . اگر محدودیت اقتصادی داری ، گرسنگی بکش ؛ همان طور که مادردوران خودمان گرسنگی کشیدیم." چخوف این گونه جواب داد: " نامه شما را خواندم واشک ریختم و به هیجان آمدم . اگر استعدادی دارم که باید به آن احترام بگذارم ، اعتراف می کنم که تاکنون احترامی برایش قائل نبوده ام . آخرمن پزشک هستم وتا خرخره در کار پزشکی غرقم . من از گرسنگی کشیدن ابایی ندارم ولی نکته این جاست که من به تنهایی زندگی نمی کنم ....." دراین موقع بود که چخوف خودش را جمع وجور کرد واندک اندک نویسندگی را جدی گرفت . کمتر از 30 سال داشت که جایزه معتبر پوشکین را گرفت و به عضویت انجمن های معتبر ادبی برگزیده شد. شهرت زودهنگام به چخوف جوان استغنای طبع بخشید وسبب شد به استعدادهایش تکیه کند و کمتر اعتنایی به قواعد دست وپاگیر ادبی بکند. شاید همین زمینه ساز شکل گیری سبک شخصی او شد. سبک او چندان از شخصیتش دور نبود. خنده از لب های او محو نمی شد. ظاهری جذاب داشت واعتماد به نفسی که مسری بود. مردها در مقابل او خودشان را قدرتمند می یافتند وزنان در برخورد با او دچار این احساس می شدند که از جذابیت بی مانندی برخوردار هستند . مدام در حال شادی و خنده بود. خودش را جدی نمی گرفت. از فقر بیزار بود ومعتقد بود که فقر، گوهر انسانی را در آدمی نابود می کند. درهمه حال به دوستانش کمک مالی می کرد و بی خیال دنیا بود. این است شخصیت انسان دوست ترین نویسنده تاریخ ادبیات جهان که درعین حال ، مهربانترین پزشکی است که دنیای ادبیات به خودش دیده است . تنها 24 سال داشت که سرفه های خون آلود به سراغش آمدند اما چخوف آن ها رانادیده گرفت . بااین همه ، سل کارخودش را کرد. 10 سال بعد اتفاقی افتاد که مجبورش کرد بیماری خودش را بپذیرد؛ برادرش با همین بیماری مرد. اما این اتفاق ، ذره ای از سرزندگی او کم نکرد. همه نگرانی اش این بود که با جدی گرفتن بیماری اش، دوستان و خانواده اش را غمگین کند. درهمین دوران راه سفربه جزیره ساخالین درسیبری، تبعیدگاه مرگ آور دوران تزاری را درپیش گرفت . این سفر شاید واکنشی بود به حمله های منتقدان خودخواهی که اورا فارغ از تعهدات سیاسی ونویسنده ای " بی وجدان " معرفی می کردند. سال 1904 بود که بیماریش به مراحل بحرانی رسید . راهی اروپا شد. به آلمان رسیده بود که شبی سرفه های بی امان ، امان از نویسنده محبوب روس گرفتند وبه زندگی کوتاهش خاتمه دادند.
  8. Mahnaz.D

    دکترعطااله امیدوار

    دکتر عطااله امیدوار ، متولد سال 1325 در بافت کرمان است. او معمار، شهرساز، عکاس، فیلمساز ، نقاش و کارشناس هنری است و در زمینه های مختلف هنری فعالیت دارد تا جایی که آثار او در ایران و خارج از کشور به نمایش گذاشته شده است . امیدوار که او را به حق و انصاف می توان یکی از معماران هنرمند ایرانی نامید ، اگر چه در معماری نیز ردپای خودش را گذاشته و به اصطلاح ایه برادری خود را خوانده است ، اما در هنر های دیگر نیز دستی دارد . این دست داشتن البته حالا تا جایی پیش رفته که انکار او را مشکل می کند . پایه و مایه همه ی این هنرورزی ها هم همان نظریه معروف هنرمند است که از معماری سنتی و کلاسیک ایران می آید و در چشم انداز معاصر می نشیند. این نظریه که گویا موضوع پایان نامه دکترای امیدوار در فرانسه نیز بوده و تایید خود را از بسیاری از بزرگان معماری کشورمان گرفته ، همان طرح و تئوری «نقش غلط در معماری ایران» است. طبق این نظریه ، در همه ی چیزهایی که ما به ضاهر نظمی می بینیم ، هنوز درجه ای از بی نظمی وجود دارد . امیدوار بنا به این نظریه گسترده ، تا کنون تابلو های زیادی خلق کرده ، که نمود و باز نمود آن را در آفرینه های معماریش نیز می بینیم. اما این هنرمند معاصر زندگی پر فراز و نشیبی هم داشته که صورت بندی آن در چند سطر و یک متن کوتاه کمی مشکل می نماید . با این همه وی سال های پیش تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش (بافت) و تحصیلات دوره متوسطه را در کرمان و مدرسه دارالفنون تهران گذراند و به پایان رساند . این تحصیلات مقدمه ای شد تا در سال 1345 سر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در بیاورد . جایی که چند سال بعد و در سال 1351 با درجه ممتاز از آن فارغ التحصیل شد . در آثار او همیشه شاخصه های هنر نقاشی ایرانی که عبارتست از « تکرار، ریتم ، قرینه، توازن، تقارن و هارمونی اشل » که لازمه هنر تصویری چندین هزار ساله است به چشم می خورد که «نقش غلط» اوج این تصاویر است . آثار او زیبا ، شاد و سرشار از زندگی ، رنگ و ترکیب بندی هستند.کارهای نقاشی دیجیتال او بسیار بدیع است و تاکنون در هیچ جای دنیا به این ترتیب دیده نشده ؛ به طوری که اساتیدی چون استاد پرویز موید عهد ، کارهای او را بی نظیر می دانند. مشاغل و مسئولیت های گذشته • مدرس گروه معماری دانشکاه آزاد تبریز • مدیر عامل شرکت مشاور معماری اتپ • عضو موسس کانون هنر های تزئینی • عضو هیات داوران مسابقات عکاسی تهران و مشهد فعالیت های حرفه ای • مشارکت در طرح مرکز همایش صدا و سیما ، مشاور موژدار و همکاران • طراحی و اجرای دفتر کار سفیر امارات عربی در تهران • طراحی و اجرای ساختمان تشریفات حرم امام خمینی • طراحی و اجرای محوطه و ورودی مجتمع ساختمان های شاهگلی شهرک غرب ، تهران • طراحی سرامیک و آینه کاری ساختمانهای مسکونی و اداری سایر فعالیت ها -فعالیت در زمینه موسیقی آواز و گرافیک -شرکت در مسابقات معماری -تهیه فیلم های کوتاه و مستند -عکاسی معماری , شهری و ماکت -برگزاری نمایشگاه فرهنگ و هنر و بازسازی ابنیه باستانی استان فارس، شیراز
  9. sam arch

    نورمن میلر

    «نورمن میلر» ۳۱ ژانویه سال ۱۹۲۳ در خانواد‌ه‌ای یهودی در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. اجدادش از روسیه به آمریکا مهاجرت کرده بودند و پدرش، «ایساک» حساب‌دار بود و مادرش «فانی» در یک آژانس خانه‌داری کار می‌کرد. وقتی چهار سالش بود به همراه پدر و مادر به بروکلین رفت و همانجا درس خواند و سپس در سال ۱۹۳۹ برای تحصیل مهندسی هوا و فضا وارد دانشگاه هاروارد شد. خاله‌ها و به خصوص مادرش در کودکی‌اش بسیار تاثیر گذاشتند. مادرش «فانی» از همان کودکی به استعداد نویسندگی وی توجه کرد و دست‌نوشته‌هایش را تا سال‌ها نگه داشت و او را تشویق می‌کرد بنویسد. در دانشگاه بود که به نویسندگی علاقه‌مند شد و مدت کوتاهی پس از فارغ‌التحصیلی در سال ۱۹۴۳ شروع به نوشتن کرد. در این ایام که جنگ جهانی دوم موضوع روز بود و توجه‌ی اغلب نویسندگان را به خودش جلب کرده بود، «میلر» بعنوان افسر تکنسین به مدت هجده ماه در اقیانوس آرام در جنگ شرکت کرد. در سال ۱۹۴۸ با استفاده از تجربیات و آموخته‌های خود از جنگ نخستین رمانش را به نام «مرده و برهنه» منتشر کرد. کتاب با استقبال خوبی روبرو شد و شهرت خوبی را برای «نورمن میلر» بیست و پنج ساله به ارمغان آورد. «مرده و برهنه» موفقیت خوبی برای یک نویسنده‌ی جوان بود و به همین خاطر توجه رسانه‌های ادبی به «نورمن میلر» جذب شد. این کتاب سال بعد در انگلستان هم به چاپ رسید و قبل از توزیع بیش از ده هزار نسخه فروش کرد. وی سپس در سال ۱۹۵۲ رمان «ساحل بارباری» را منتشر کرد و «پارک آهو» را در سال ۱۹۵۵ نوشت. این دو رمان نیز هر دو با فروش خوبی روبرو شدند و مورد توجه رسانه‌های ادبی قرار گرفتند.
  10. شيخ الرئيس نواسه علي سينا، ‌معروف به ابن سينا . به قولی در ماه صفر سال 370 هجري قمري(مطا بق 980 میلادی ) از پدر بلخی ایی بنام عبدالله ( از سبب وزیر مالیه بودن در زمان سلطنت نوح بن منصور به بخارا مرکز ماورالنهر و خراسان انزمان انتقال نموده بود) و مادر بخارایی بنام ستاره در قریه خورميثن(قریه ای میان بلخ و بخارا)طفلی چشم به جهان گشود .که نامش را حسین گذاشتند . شركت در جلسات بحث از دوران كودكي ، به واسطه پدر كه از پيروان آنها بود . بوعلي را خيلي زود با مباحث و دانش هاي مختلف زمان خود آشنا ساخت . استعداد وي در فراگيري علوم ، پدر را بر آن داشت تا به توصيه استاد وي ابو عبدالله ابراهیم بن حسین ناتلی ، ‌ابن سینا را به جز تعليم و دانش اندوزي به كار ديگري مشغول نكند . و چنين شد كه وي به دليل حافظه قوی و نبوغ خود در ابتداي جواني در علوم مختلف زمان خود از جمله طب مهارت يافت .
  11. sam arch

    رومن گاری

    رومن گاری متولد ۱۸ مه ۱۹۱۴ است و در مسکو به دنیا آمد. بدنی قوی، بینی دراز و لبانی کلفت داشت. شکل شرقی ها، قزاق ها و شاید هم مثل خود «چنگیز خان». وقتی هنوز خیلی کوچک بود، مادر و پدرش از هم جدا شدند و به همین خاطر هیچ وقت پدر واقعی اش را ندید. مادرش بازیگر سینما بود، موفقیت چندانی در حرفه اش پیدا نکرد و مشهور نشد اما بعدها وظیفه مادری اش را خوب ادا کرد. از همان ابتدا به «رومن» فرانسه یاد داد و پسرش را در چهارده سالگی همراه خود به «نیس» فرانسه برد. مدرسه را به خوبی سپری کرد و چندتایی هم داستان کوتاه نوشت که در نوع خود خوب بود، تحصیلاتش را در رشته حقوق در شهر پاریس ادامه داد و بعدها با شروع جنگ جهانی دوم خلبانی یاد گرفت و به نیروی آزادی بخش فرانسه در اروپا پیوست. پس از جنگ با آن که تحصیلات آکادمیک سیاسی نداشت، دیپلماتی فرانسوی و در سال ۱۹۵۲ نماینده جمهوری فرانسه در سازمان ملل متحد شد. سال ۱۹۴۴ با «لزلی بلانش» نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی ازدواج کرد اما زندگی مشترک شان بیش از هفده سال به طول نینجامید. یک سال پس از جدایی از همسر اول خود با «جین سیبرگ» بازیگر معروف امریکایی فیلم «از نفس افتاده» ازدواج کرد و البته با او هم نتوانست بیش از هشت سال زندگی کند. «گاری» شصت و شش سال عمر کرد و سال های پایانی عمرش را به خصوص پس از خودکشی «سیبرگ» در سال ۱۹۷۹، مثل خیلی از نویسنده ها در تنهایی و افسردگی و ناامیدی سپری کرد. «رومن گاری» ۲ دسامبر ۱۹۸۰ خودش را به ضرب گلوله تپانچه و مثل نویسنده مورد علاقه اش «ارنست میلر همینگوی» از بین برد و از نفس افتاد. *** «رومن گاری» سال ۱۹۴۵ اولین رمانش را به نام «تربیت اروپایی» منتشر کرد که «جایزه منتقدین» فرانسه را برایش به ارمغان آورد و در طول زندگی نزدیک به سی رمان به زبان های فرانسه و انگلیسی نوشته که البته کتاب های فرانسه اش موفق تر بوده اند. با آن که بیشتر آنها را تحت نام «رومن گاری» منتشر کرده، اما تعدادی از آنها را هم تحت نام های مستعار دیگر به چاپ رسانده است. «گاری» به جز نامی که زمان به دنیا آمدن به او دادند، چهار نام مستعار اختیار کرد. «امیل آژار» بعد از «رومن گاری» معروف ترین نام او است؛ چرا که یک بار با این نام کتابی نوشت به نام «زندگی در پیش رو» که برای دومین بار او را برنده جایزه «گنکور» فرانسه کرد. «رومن گاری» تنها نویسنده فرانسوی است که در طول زندگی دوبار موفق به دریافت جایزه «گنکور» شده است. او اولین بار در سال ۱۹۵۶ به خاطر انتشار رمان «ریشه های آسمان» گنکور برده بود. «خداحافظ گاری کوپر» و «زندگی در پیش رو» از تاثیرگذارترین رمان های او است که به فارسی هم ترجمه شده. خداحافظ گاری کوپر رومن گاری «خداحافظ گاری کوپر» را در سال ۱۹۶۹ نوشت؛ رمانی که در ایران هم به نسبت با اقبال خوبی روبه رو شده و شش بار تجدید چاپ شده است. «سروش حبیبی» این کتاب را در سال ۱۳۵۱ و درست چهار سال بعد از انتشار کتاب در فرانسه به فارسی ترجمه کرده است. همین موضوع خود گویای خوش اقبالی زودهنگام آثار «رومن گاری» در ایران است. رومن گاری «خداحافظ گاری کوپر» را ابتدا به انگلیسی نوشت و کتاب با نام «ولگرد اسکی باز» منتشر شد. «خداحافظ گاری کوپر» داستان جوانی است امریکایی به نام «لنی» که به خاطر فرار از شرکت کردن در جنگ علیه «ویتنام» به طور غیرقانونی به کوهستان های آلپ در سوئیس فرار کرده و در خانه کوهستانی «باگ» به همراه چندین ولگرد اسکی باز اطراق کرده است. «باگ»، که مالک کلبه و از همه ثروتمندتر است، میزبان همه ساله گروه های این چنینی است. ولگردهای بی پولی که چیزی جز اسکی کردن برایشان مهم نیست. هم هزینه هایشان را می دهد و هم مسکن شان را تامین می کند. هر وقت هم که به پول نیاز داشته باشند، از کلبه برمی گردند پایین و می روند به شهر تا پول دربیاورند. به کسی اسکی یاد می دهند، قاچاق می کنند و … «لنی» خود جزء همین گروه اسکی بازان ولگرد بود تا این که با دختری به نام «جس» آشنا می شود و عشق او را از جمع مفت خورها خارج می کند. توصیف های راوی از «لنی» و دوستانش در ابتدای داستان این را به ذهن می آورد که «لنی» رفتار و منش آنارشیستی دارد، حال آن که با پیشرفت داستان و آشنایی با دیدگاه های او می فهمیم که او بیشتر درویش مآبانه رفتار می کند تا آنارشیستی. برخورد «لنی» با حوادث و نوع نگاه و ذهنیتش در رویارویی با اتفاقاتی که برایش می افتد مهمترین قسمت رمان را تشکیل می دهد. «لنی» جوان و صادق است و با تناقض های زیادی روبه رو می شود و هیچ وقت هم فکرش را نمی کند که عاشق شود. برعکس، همیشه فکر می کرد عشق همان چیزی است که هر کدام از دوستانش، که گرفتارش شده، کارش حسابی ساخته شده و از پا درآمده. خود او وقتی با عشق روبه رو می شود، ابتدا آن را نمی پذیرد و خیال می کند که در رویا و توهم است تا آن که دوری از «جس» و روبه رو شدن با فردی که او را در شناخت بهتر احساساتش راهنمایی می کند، او را به این امر واقف می کند که؛ آری، عاشق شده است. «خداحافظ گاری کوپر» را دانای کل روایت می کند و از منظر روایت شباهت هایی هم با «ناطور دشت» «سالینجر» دارد. نوع نگاه راوی و طنز خاصی که در روایتش به کار رفته و ظرافت های رفتاری که بیان می شود تا حدودی روایت این دو کتاب را به هم شبیه می سازد. همان اوایل کتاب آمده؛ «لنی اول با این جوان غعزیف، که یک کلمه هم انگلیسی نمی دانست رفیق شده بود. به همین دلیل روابط شان با هم بسیار خوب بود. اما سه ماه نگذشته بود که عزی شروع کرد مثل بلبل انگلیسی حرف زدن و فاتحه دوستی شان خوانده شد. فوراً دیوار زبان بالا رفته بود. دیوار زبان وقتی کشیده می شود که دو نفر به یک زبان حرف می زنند. آن وقت دیگر مطلقاً نمی توانند حرف هم را بفهمند.» «رومن گاری» بی شک برای نوشتن «خداحافظ گاری کوپر» از تجربیات و وقایع زندگی شخصی اش الهام گرفته. پدر «جس» دیپلماتی است امریکایی در سوئیس و برایش ماجراهایی پیش می آید که از تجربه «گاری» در دهه پنجاه به عنوان دیپلماتی فرانسوی و فعالیت های سیاسی اش حکایت دارد. «گاری کوپر» ستاره سینمای امریکا است و «خداحافظ گاری کوپر» با توجه به شروع جنگ ویتنام و زمان نوشته شدن کتاب، گویی هم نوعی خداحافظی از گذشته پرصلابت و آرام امریکا است و هم خداحافظی با گذشته خود «لنی» و شروع زندگی جدید و تازه. «لنی» با عشق به تولدی دیگر می رسد و با گذشته سرگردان و بی هدفش خداحافظی می کند.
  12. sam arch

    اريش آئورباخ

    اريش آئورباخ (1897-1957) بيش از هر چيز به‌خاطر تقليدگري‌ي تحکم‌آميز و با شکوه‌ا‌ش معروف است: به خاطرِ کتابِ بازنمايي‌ي واقعيت در ادبياتِ غربي، که در ترکيه، جايي که عالِمِ يهودي آلماني از هراسِ نازي‌ها پناه گرفته، نوشته شده و در سال 1946 به زبان آلماني به چاپ رسيده است. اين کتاب، که مجموعه‌اي است از جستارهاي به‌هم پيوسته، با مقايسه‌ي جهان‌بيني‌ي يونانِ باستان با جهان‌بيني‌ي عبري، آن‌چنان که در اوديسه و تورات تصوير مي‌شود، شروع مي‌شود و با خوانشِ دقيقِ قطعه‌اي از به‌سوي‌ فانوسِ دريايي ويرجينيا وولف به پايان مي‌رسد. در اين کتابِ پانصد و چند صفحه‌اي، آئورباخ تحليل‌هاي موشکافانه‌اي از گزيده‌هاي‌ کوتاه و روشن‌گر‌انه‌ي پترونيوس، گرگوري تور، کرتين دو تروي، دانته، بوکاچيو، شکسپير، سر وانتس، رابله، سن‌سيمون، استندال و ديگران عرضه مي‌کند. آئورباخ از طريقِ ترفندهاي سبکي‌ي نويسنده‌گاني که به دقت برگزيده است، به‌تدريج نگرش زير‌ساختي‌ي آن‌ها در موردِ وظيفه‌ي هنر و چه‌گونه‌گي تکوينِ آدم‌ها و روي‌دادها در زبان، در لحظه‌هاي مشخص تاريخي، را بر ملا مي‌کند. براي نمونه، آئورباخ از طريقِ تحليلِ يک صحنه‌‌ي شام در سرخ و سياه استندال و مقايسه‌ي آن با قطعه‌هاي کوتاه مشابهي در آثاري از بالزاک و فلوبر، بنيادهاي واقع‌گرايي‌ي قرنِ نوزدهم را بر ملا مي‌کند. ‌او به اين نتيجه مي‌رسد که براي درک اين دسته از نويسنده‌گان، بايد ما در موردِ دورانِ تاريخي، طبقاتِ اجتماعي، شرايطِ اقتصادي و واقعيت‌هاي‌ سياسي از دانش کافي برخوردار باشيم. استفاده از مردمِ عادي به‌مثابه سوژه‌ي هنر تراژيک و «برخوردِ جدي با واقعيتِ روزانه» بومِ چشم‌گيري مي‌طلبد؛ «شکلِ وسيع و کشدارِ رمان.» تأويل زبردستانه‌ي آئورباخ، بارها، جهانِ دست‌نخورد‌ه‌اي را کشف مي‌کند که در نگاه نخست حادثه‌اي پيش پاافتاده است. تقليدگري، به‌مثابه يک پژوهش علمي‌ در مورد ادبيات، به شدت مورد تحسين قرار گرفته، گاه نقد شده و هيچ‌گاه همانند نبوده است. آئورباخ، علي‌رغم وسعت عظيم دانش‌اش‌، خود را، پيش از هر چيز، دانش‌پژوهِ زبان‌هاي روميايي و به‌ويژه ادبيات قرون وسطا مي‌دانست. او در يک خانواد‌ه‌ي مرفه يهودي در برلين بزرگ شده بود، در دانش‌گاه هايدلبرگ رشته‌‌ي حقوق خوانده بود، در جنگ اول جهاني جنگيده بود، و سرانجام تصميم گرفت خود را وقف چيزي کند که آن‌روزها زبان‌شناسي‌ي تاريخي‌ي زبان‌هاي روميايي ناميده مي‌شد. دانش‌مند جوان، پس از اخذ مدرک دکترا از دانش‌گاه گريفزوالد، با پايان‌نامه‌اي در مورد داستانِ کوتاه رنسانس اوليه، به عنوان کتاب‌دار مشغول کار شد و از اين طريق توانست شش سال و چندي را فقط مطالعه کند. سپس گاه‌نامه‌ي نقدي منتشر کرد و به پژوهش‌هاي دانشگاهي مشغول شد. سپس کتابِ «علمِ جديدِ» ويکو را به آلماني برگرداند، و بالأخره کرسي‌ي استادي دانشگاه ماربورگ را پذيرفت. در اواخر سي ساله‌گي‌، در سال 1929، نخستين کتاب خود، با عنوان «دانته: شاعر جهانِ سکولار»، را بيرون داد. علي‌رغم استقبال جانانه‌‌ي خواننده‌گان، اين پژوهش مهم تنها در سال 1961 به انگليسي برگردانده شد؛ با همان عنوان «دانته: شاعرِ جهانِ سکولار». بي‌ترديد به خاطر بررسي‌ي ارجمند پيرامون «تقليدگري» مي‌توان گفت که اين به‌ترين، اگر نه ساده‌ترين، پيش‌درآمد در مورد دانته و نبوغِ هنري‌ي او است. چرا آئورباخ زائر بلند‌آوازه‌ي دوزخ، برزخ و بهشت را «شاعرِ جهانِ سکولار» مي‌نامد؟ او اصرار مي‌کند که دانته واقع‌گرايي بزرگ، وشايد درخشان‌ترين است. او نخستين کسي است که به آدمي مي‌پردازد: «به آدمي، نه به عنوان قهرمانِ افسانه‌وارِ عزلت‌گزين، و نه در قامتِ نماينده‌ي انتزاعي و لطيفه‌وارِ گونه‌اي قومي، بل‌که به عنوان انساني که ما او را با واقعيتِ تاريخي‌ي زنده‌اش مي‌شناسيم، فردي متعين با يکتايي و تماميت‌اش؛ کل صورت‌گرانِ بعدي انسان را به همين شکل دنبال کرده‌اند، قطعِ نظر از اين که سوژه‌ا‌ي تاريخي، اسطوره‌اي يا مذهبي را بررسي کرده باشند، چرا که پس از دانته، اسطوره و افسانه نيز به تاريخ پيوستند.» قرن‌ها است که شايد ما مثلِ دانته بهشت و جهنم را حس نمي‌کنيم. اما، او هنوز هم ما را وادار مي‌کند که ببينيم که سرنوشت فردي بي‌معنا نيست؛ الزاماً تراژيک و با اهميت است. او در تولدِ خودنگاره‌ي مدرن در شعر تغزلي، ادبياتِ داستاني و خاطرات حضور دارد. البته ما مطابق معمول دانته را شاعري مذهبي مي‌دانيم، ژرف‌انديشي قرونِ وسطايي با معرفتِ کلامي‌ي وسيع. آئورباخ اين‌را انکار نمي‌کند. اما تأکيد مي‌کند که دانته فراتر از يک اهلِ رازِ خيال‌پرداز، يا يک حکيمِ مدرسي‌ي شاعر‌پيشه است. او به واقع «شاعرِ جهانِ سکولار» و شاعرِ هستي‌ي زميني‌ي مطرود ما است، جهاني که در آن مردم مي‌خندند، توطئه مي‌چينند، عشق مي‌ورزند، منزجر مي‌شوند، معصيت مي‌کنند، و بر معصيت فائق مي‌شوند. اگرچه انسان‌ها در حياتِ اخروي از زاويه‌ي تکنيکي ارواحي بي‌جسد هستند، ولي به عنوان اشخاصي‌ ملموس و کاملاً انساني به شاعر توجه مي‌کنند. اين سايه‌ها خود را با سرزنده‌گي و خلوص متجلي مي‌کنند؛ چنين امکاني مرهون اين است که آن‌ها مرده‌اند. پس‌مانده‌ها سوخته‌اند و از بين رفته‌اند و آن‌چه باقي مانده است، شخصيتِ اصلي است. آئورباخ از اين روح‌هاي بي‌شمار چنين ياد مي‌کند: گرچه داده‌هاي ملموسِ حياتِ آن‌ها و چه‌گونه‌گي‌ي شخصيت‌هايشان از زمان پيش از مرگِ آن‌ها منتج مي‌شود، اما آن‌ها اين ويژه‌گي‌ها را همين‌جا، با تماميت، تمرکز و اکنونيت به نمايش مي‌گذارند، چيزهايي که به‌ندرت در طولِ حيات‌شان بر روي زمين به دست آوردند و بي‌ترديد براي کسِ ديگري نيز آشکار نکردند. براي نمونه، برونتو لاتيني‌ي شاعر را در نظر بگيريد، که به سرعت به دوزخ راه مي‌يابد انگار که مسابقه مي‌دهد، اما آن‌گونه که دانته مي‌گويد، شبيه کسي است که مي‌برد، نه شبيه کسي که مي‌بازد. يا اوليس که مردانش را در سفرِ آخرين ترغيب مي‌کند تا سفر را تا ورود به سرزمين ناشاخته‌ها ادامه دهند: «شمايان خلق نشده‌ايد که چونان وحوش زنده‌گي کنيد، بل‌که خلق شده‌ايد تا فضيلت و دانش را دنبال کنيد.» يا لا پيا La Pia ، زني از خانواده‌‌ي نجيب سي‌يناSiena ، که به دستور هم‌سرش به قتل مي‌رسد، هم‌سري که صاحب قصري در مارماMaremma بود. ملاطفت و شيريني‌ي اندوهناک او با کلام منتقل مي‌شود تا جايي که بندتو کروچه مي‌گفت: «اين کلام‌ آن‌قدر ظريف است که به نظر مي‌رسد لاپيا آن‌ها را آه کشيده، نه اين که گفته است» و تي. اس. اليوت هم او را در سرزمينِ ويران به‌خاطر آورده است: دعا کن، در آن هنگام که به جهان برگشته‌اي و خسته‌گي‌ي سفر طولاني‌ات را از تن به در کرده‌اي. مرا به ياد آر، اين منم لاپيا. سي‌ينا ساخت مرا، مارما بر باد داد مرا، همان‌طور که او مي‌داند، آن که با انگشترِ ازدواج مرا به خود بسته بود.
  13. Mohammad Aref

    بیوگرافی بازیگران ایرانی****

    زندگی نامه پرویز پرستویی (پرویز پرستویی) بازیگری است که پله‌های ترقی را یکی‌یکی پیموده. بدون اغراق او یکی از معدود بازیگران تئاتر، تلویزیون و سینمای کشور است که در تمامی ژانرها و نقش‌هایش به زیبایی هر چه تمام‌تر، بیننده را مسحور خود می‌‌کند... از او نقش‌های طنز دیده‌ و لذت برده‌ایم، همچنین نقش‌های جدی دیده‌ایم و به بازیگری‌اش غبطه خورده‌ایم. پرویز پرستویی در سال 1334 در روستای چارلی از توابع بخش کبودرآهنگ، یکی از شهرهای استان همدان دیده به جهان گشود... پدرش کشاورز بود و زمانی که پرویز سه ساله بود، به تهران کوچ کرد... اوضاع مالی زندگی پرستویی بزرگ، به شکلی بود که در جنوب شهر تهران در منطقه دروازه‌غار یک خانه اجاره‌ای اختیار کرد. پرویز که بزرگ‌تر شد، روزها با بچه‌های کوچک آن محله در کوچه پس‌کوچه‌های دروازه‌غار بازی می‌‌کرد. بچه که بود عاشق تلویزیون بود، اما آن زمان تنها در قهوه‌خانه محله‌شان، تلویزیون بود که آنجا هم از ورود بچه‌ها جلوگیری می‌‌کردند... اما پرویز از پشت شیشه‌های قهوه‌خانه محو تماشای تلویزیون می‌‌شد. بچه که بود عاشق معرکه‌گیری بود، پس بچه‌ها را به دور خود جمع می‌‌کرد و برای آنان حرف می‌‌زد و گاهی اوقات هم نمایش بازی می‌‌کرد... ماه محرم که می‌‌شد شبیه‌خوانی می‌‌کرد. او عاشق عزاداری در ایام محرم است، او آن زمان‌ها را هیچ‌گاه فراموش نمی‌‌کند. زمانی که به کلاس اول دبستان رفت، دبستان (صالحیه اسلامی) در کوچه گمرک را... او همزمان با تحصیل از آنجا که دوست داشت کمک خرج خانواده باشد، کار می‌‌کرد. از این‌رو پس از اتمام کلاس‌های مدرسه، بلافاصله به سرکار می‌‌رفت و از آنجا که علاقه زیادی به بازیگری داشت، شب‌ها به تئاتر لاله‌زار می‌‌رفت.... کمی که بزرگ‌تر شد با تلاش شبانه‌روزی‌ خود موفق شد خانه‌ای در منطقه ترمینال جنوب برای خانواده‌اش بخرد... آن سالها جو محله‌های جنوب شهر، جو درستی نبود و اعتیاد بیداد می‌‌کرد. از این‌رو به ورزش رو آورد و خود را به باشگاه کارگران کشاند. مرحوم (مهراب شاهرخی) از سبک بازی او خوشش آمد و وی را به عنوان دروازه‌بان تیم جوانان انتخاب کرد... اما فعالیت هنری: به تشویق مدیر دبیرستانش، (خوشبخت) وارد گروه نیایش شد و فعالیت‌های هنری خود را آغاز کرد و خیلی زود به مرکز هنری نازی‌آباد راه پیدا کرد و در آنجا زیر نظر (پرویز احمدی‌نژاد) تئاتر را فرا گرفت. در سال 49 بود که با بهرام بیضایی آشنا شد و سر از گروه نمایش او درآورد و همان سال اولین نقش خود را در تئاتر (ماجرای یک محل) ایفا کرد. از طرفی آشنایی او با بهزاد فراهانی باعث شد که به گروه (کوچ) برود. اوج کارهای تئاتر وی در سال 52 بود، یعنی همان سالی که دیپلم گرفت. او در نمایش‌های چشم برابر چشم، شبی در حلبی‌آباد، پتک و خانه روشن، به بازی پرداخت و سپس پله‌های ترقی را به همین شکل طی کرد، تا جایی که در سال 54 برای حضور در نمایش (تسلیم شدگان)، جایزه نقش اول را دریافت کرد. پس از انقلاب او تمامی وقت خود را برای سینما و تلویزیون گذاشت و بارها برنده جوایز سیمرغ بلورین جشنواره فجر شد... اما بد نیست بدانید که وی در سال 1360 در دادگستری تهران مشغول به کار شد. پرستویی در همان سال ازدواج کرد، حاصل ازدواج او دو فرزند است... وی پس از مدتی کار در دادگستری را رها کرد و به مدت 12 سال کارمند اداره تئاتر شد. پرویز پرستویی برادر شهید است. در سال 1362 با شهادت برادرش، پیشنهاد بازی در فیلم (دیار عاشقان) را پذیرفت و راهی سرپل‌ذهاب شد. بد نیست بدانید که پرویز پرستویی در گوشه‌ای از این شهر بزرگ، خانه‌ای دو و نیم طبقه‌ای دارد که پایین آن مغازه پدر است. در نیم طبقه برادر و همسرش، در طبقه اول والدین و در طبقه دوم خودش زندگی می‌‌کند... پرستویی با مطبوعات میانه خوبی دارد، اما از گفتگو فراری است، از طرفی تلفن همراهش همیشه در دسترس است... بزرگ‌ترین خصوصیت او این است که با غرور، قیافه گرفتن و این جور حرف‌ها، بیگانه است.شهرت او به خاطر بازی در فیلم‌هایی چون ليلي با من است، بید مجنون، مارمولک و آژانس شیشه‌ای است. پرستویی برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد از جشنوارهٔ فجر سال ۱۳۷۹ (۱۹۹۸ میلادی) نیز هست.همچنین او اولین جوانی بود که در تاریخ جشنواره فیلم فجر جایزه سیمرغ را گرفت،او در ۲۸ سالگی برای بازی در فیلم دیارعاشقان از جشنواره دوم فجر در سال ۱۳۶۲ سیمرغ گرفت. منبع
  14. sam arch

    آلفرد لرد تنیسون

    آلفرد تنیسون سومین فرزند خانواده در پنجم آگوست سال 1809 متولد شد. پدر آلفرد کشیش بود. جرج کلیتون تنیسون برادر بزرگتر آلفرد و خواهرش الیزابت نام داشت. اگر چه جرج برادر بزرگتر بود ، اما چارلز ، برادر کوچکتر جانشین پدر شد ، این جانشینی به دلیل اختلاف نظری بود که جرج با پدرش داشت و این اختلاف نظر و درگیری های پس از آن سبب شد که چارلز جانشین پدر شود و جرج برای همیشه به عنوان یک روحانی و مبلغ دینی به کار مشغول شود و با اینکه از این کار تنفر داشت از این طریق امرار ِ معاش کند و زندگی ِ خود و خانواده اش را بگذراند. آلفرد تنها هشت سال داشت که نوشتن را آغاز کرد و گاهی علاوه بر نوشتن ، به شعر گفتن می پرداخت . لو شعر های سپید زیادی را تا سن 14 سالگی سرود و سپس در سال 1827 وارد کمبریج شد . اولین مجموعه شعر او با عنوان "شعر های دو برادر " منتشر شد . در کمبریج او با افرادی نظیر ادوارد فیتزجرالد ، تکِری و آرتور هنری هالم آشنا شد . در سال 1829 آلفرد در رقابتی نزدیک با دوست خود تکِری در زمینه شعر برای دریافت جایزه برتری یافت. سال بعد ،شعر دیگر او با نام "غزلی خاص " چند جایزه قابل تامل را از آن خود کرد، آلفرد امیلی سل وود را که بعد ها دلباخته او شد و تنها عشق او محسوب شد در همین سال ملاقات کرد. این آشنایی توسط آلفرد هالم صورت گرفت همچنین امیلی، خواهر آلفرد و آرتور نامزدی خود را اعلام کردند. اما در 15 سپتامبر سال 1833 شوک بزرگی باعث به هم ریختن قوای ذهنی آلفرد شد و این شوک ، درگذشت ناگهانی بهترین دوست او یعنی آرتور هنری هالم بر اثر سکته قلبی بود. در همان سال ادوارد ، برادر آلفرد به تیمار ستانی فرستاده شد و تا زمان مرگش یعنی در سال 1890 در آن جا به سر برد. بعد از این سال او شروع به سرودن مجموعه ای به نام " به یادگار ... ای.اچ.اچ ( آرتور هنری هالم) " کرد . که بدون شک آلفرد بیشترین آثار و اشعار معروفش را در این دوره به ثمر رساند که این آفرینش منحصر به فرد تا سال 1850 ادامه داشت. در سال 1839 ، آلفرد و امیلی به طور رسمی نامزدی خود را اعلام کردند و در سال 1840 به طور رسمی از هم جدا شدند. عامل اصلی در جدایی آلفرد و امیلی که بسیار دلباخته هم بودند پدر امیلی بود ، که وی دلیل خود را از بر هم زدن این ازدواج و پایان زندگی مشترک این دو نفر فقر و بی پولی و عدم استطاعت مالی آلفرد در تامین مایحتاج زندگی دانست ، اما در واقع دلیل دیگری پشت این بهانه بود و آن ازدواج نا مبارک و بد اقبال چارلز برادر آلفرد با لوسیا خواهر امیلی بود . چارلز به مواد مخدر اعتیاد داشت و اگرچه عاقبت لوسیا توانست او را از شر این ماده افیونی نجات دهد ، اما لوسیا به دلیل فشار های عصبی ناشی از این دوران دچار مشکلاتی روحی و روانی شد و از آن جا که پدر امیلی از عاقبت وی می ترسید مانع این ازدواج شد. بنابر این آلفرد و امیلی به درد سخت جدایی تن در دادند . که این درد ِ عمیق و سخت جدایی در شعر های آن دوره آلفرد به وضوح قابل مشاهده است. پس از این جدایی و شرایط حاکم بر زندگی آلفرد او شروع به سفر به سرزمین های مختلف و مطالعه کرد و نهایتا در اتمام این سفر ها به چند زبان مسلط شد که در این میان می توان به زبان های فارسی و عبری اشاره کرد. از سال 1842بود که دیگر آلفرد به عنوان یک شاعر قابل و حاذق شناخته شده بود. اما متاسفانه خطری که سلامتی آلفرد را تحدید می کرد آن چنان جدی بود که پزشکان را وا داشت تا به مدت دو سال او را از هر گونه فعالیتی ، حتی در زمینه نوشتن شعر ها و یا هر گونه مطالعه منع کنند.پس از سپری این مدت و بهبود بیماری و بازگشت سلامتی هنگامی که آلفرد برای بار دیگر شروع به نوشتن کرد ، شعر بلندی که ادوارد بولور لیتون سروده بود و در آن شاعران بزرگی نظیر وردز ورث ، کیتس و حتی آلفرد تنیسون را مورد تمسخر قرار داد ، باعث بروز مشکلاتی برای او شد. با این حال آلفرد به نوشتن ادامه داد و شعر بلند ِ سپید " شاهزاده خانم " را به اتمام رساند. شعری که قسمت هایی از آن بعد ها به عنوان ترانه و آهنگ خوانده شد. در سال 1849 اتفاق شگفت انگیزی رخ داد و برادر آلفرد ، چارلز با همسرش لوسیا به زندگی مشترک خود بازگشتند. و در 13 ژوئن سال بعد آلفرد و امیلی به طور پنهانی با یکدیگر ازدواج کردند. پس از آن وردز ورث در گذشت و دربار به یک ملک الشعرا به عنوان جانشین نیاز داشت. این شغل ابتدا به ساموئل راجرز 87 ساله پیشنهاد شد که او به دلایلی آن را رد کرد. نام آلفرد به همراه دو نفر دیگر نیز در فهرست دربار قرار داشت که شاهزاده آلبرت شعر " به یادگار آرتور هنری هالم " را خواند و بدین ترتیب آلفرد را انتخاب کردند. او شیفته این بود که به عنوان شاعر دربار انتخاب شود با این حال هیچ گاه آن گونه با کار آمیخته نشد که روال عادی زندگی خود را فراموش کند. زندگی خانوادگی او بسیار برایش حائز اهمیت بود. در 11 آگوست 1852 ، هالم تنیسون ، فرزند اول آلفرد متولد شد. و بعد از او لینونل تنیسون در 16 مارس 1854 دیده به جهان گشود. او بی نهایت شیفته فرزندان خود بود و آن ها را اندکی لوس بار آورد.
  15. sam arch

    سیمین بهبهانی

    سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی شاعر و ادیب متولد ۱۳۰۶ تهران- لیسانس حقوق قضایی دانشگاه تهران - برنده ده ها جایزه علمی و آکادمیک به خاطر اشعار و غزلیاتش، از جمله جایزه بیژن جلالی - از معدود شاعرانی که اشعارش به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است. - گزینه شعر «جامی گناه» او به زبان انگلیسی ترجمه شده و در دانشگاه نیویورک منتشر شده است. - برخی از آثار او عبارتند از: جای پا، چلچراغ، مرمر، رستاخیز، خطی زسرعت و از آتش،دشت ارژن و … - زن برگزیده سال ۱۳۷۷ از سوی بنیاد جهانی پژوهش های زنان - برنده جایزه لیلیان هیلمن و راشیل هامت از طرف سازمان نظارت بر حقوق بشر ۱۳۷۸ - ترجمه ۱۰۳ شعر او به زبان انگلیسی در مجموعه ای تحت عنوان «فنجانی از آفتاب» - ترجمه ۱۰۲ شعر او درکتابی با عنوان «آن سوی واژه ها» در آلمان ز شب خستگان یاد کن شبیآرمیدی اگر سلامی هم از ما رسان به صبحی رسیدی اگر به حجت در این داوری ز دوزخ نشان می دهم به دعوی، زخوش باوری بهشت آفریدی اگر مهرانه خالقی : برای نوشتن از بهبهانی باید قبل از هر چیز نگاه دوباره ای داشت به غزلیات او چه این غزلیات گذشته از تمام ویژگی های دیگرشان نشان دهنده حساسیت شاعر به موضوعات سیاسی و اجتماعی پیرامونش است. شاید او تنها غزلسرای معاصر ماست که اگر جنگ می شود برای جنگ و اگر زلزله رخ می دهد برای زلزله می سراید و در این میان محدودیت و دست و پاگیری قاعده وزن و قافیه نه تنها مجال او را تنگ نمی کند، بلکه گستره ای می شود برای او که خود را متعهد به رخدادهای پیرامون خویش نشان دهد که سیمین بهبهانی شاعر درون نیست و گرفتار انتزاعات و تراوشات ذهن نمی شود. بلکه شاعر برون است و پیرامون. او برخلاف بسیاری از زنان روشنفکر و نویسنده و شاعر معاصر، دغدغه خود را کمتر دارد و بیشتر درد اجتماع و جامعه و مردم او را به شعر گفتن وامی دارد و شعر برای او عرصه پرداختن به تعهدات و ضرورت های انسانی از جنس مردم است و نه خود. علاوه بر این شعر بهبهانی گرچه از لطافت و زنانگی به حد اعلا بهره می برد اما فیمینیسم و زنانه نیست و اگر جایی هم دغدغه اش زن بوده است، نه از زاویه تنگ نگاه های مرسوم که از نگاه یک طبیبی که درد و محل درد را می شناسد به موضوع و مشکلات زنان می پردازد و قصد رو درروکردن زنان با مردان و بهره بردن از این آب گل آلود – بر خلاف بسیاری از روشنفکران زن معاصر- را ندارد…. و باید از آغازش بنویسیم. روزی که به دنیا آمده است. باید بنویسیم سیمین بهبهانی (خلیلی) به سال ۱۳۰۶ در تهران، در خانواده ای صاحب فرهنگ و قلم متولد شد. «و اما گفتم که زاده شدم در خانه بزرگ پدربزرگ؛ چون پیش از زادنم، مادرم همسر خود را به اشتغالاتش واگذاشته و به خانه پدری بازگشته بود. گویا مادر را تا آستانه مرگ کشیده بود نوزادی که من بودم. زیرا نزدیک به دو منی وزن داشتم! مامای فرنگی خود را باخته بود و پدربزرگ با پای ناتوان بر بام خانه رفته و اذان گفته بود تا دخترش به سلامت فراغت یابد و یافته بود. به دایه سپرده بودندم، زیرا مادر چنان ناتوان شده بود که شیر نداشت. و این دایه دختر دایی مادرم بود. (گویا راست است که می گویند: «در روزگار پیش، مناصب موروثی بوده اند»)
  16. شیخ مشرف‌الدین‌ ابن‌ مصلح‌ بن‌ عبدا... شیرازی‌ موسوم‌ به‌ شیخ‌ سعدی‌ از بزرگ‌ترین‌ ستارگان‌ و برجستگان‌ درجه‌ اول‌ آسمان‌ ادب‌ ایران‌ زمین‌ است‌ كه‌ با تسلط وصف‌ ناپذیر خود بزرگترین‌ شاهكارهای‌ ادبی‌ ایران‌ را در سرتاسر تاریخ‌ ادبی‌ این‌ كشور خلق‌ نموده‌ است‌. تاریخ‌ زندگی‌ این‌ شاعر و سخن‌سرای‌ بزرگ‌ چندان‌ معلوم‌ نیست‌ و اقوال‌ متعددی‌ در كتاب‌های‌ تاریخی‌ ذكر شده‌ است‌ ولی‌ ظاهرا در بین‌ سالهای‌ 600 تا 610 ه. ق‌ در شهر شیراز به‌ دنیا آمده‌ است‌. سعدی‌ در خانواده‌ای‌ اهل‌ علم‌ و ادب‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود(1) و از اوان‌ كودكی‌ تحت‌ نظارت‌ دقیق‌ پدرش‌ به‌ آموختن‌ علوم‌ و معارف‌ روزگار خویش‌ پرداخت‌. محبت‌ و ارشاد خردمندانه‌ پدر در سال‌های‌ كودكی‌ مشوق‌ این‌ كودك‌ خردسال‌و سرشار از هوش‌ و استعداد بود و وی‌ در مدتی‌ كوتاه‌ به‌ اطلاعات‌ وافری‌ در باب‌ تاریخ‌ و ادبیات‌ ایران‌ دست‌ یافت‌. سعدی‌ در 12 سالگی‌ پدرش‌ را از دست‌ داد و با سرپرستی‌ مادرش‌ تحصیلات‌ خود را ادامه‌ داد. استاد در سال‌ 621ه.ق رهسپار بغداد كه‌ مركز علمی‌ و ادبی‌ بزرگ‌ آن‌ روز جهان‌ اسلام‌ بود گشت‌ ودر مدرسه‌ معروف‌ نظامیه‌ بغداد و دیگر محافل‌ علمی‌ آن‌ شعر مشغول‌ به‌ تحصیل‌ شد. این‌ دوران‌ مواجه‌ بود با هجوم‌ وحشیانه‌ مغولان‌ به‌ ایران‌ و پایمال‌ گشتن‌ ایالات‌ مختلف‌ ایران‌ در زیر سم‌ اسب‌های‌ این‌ قوم‌ وحشی‌ و درنده‌ خو. زادگاه‌ سعدی‌ اگرچه‌ از تهاجمات‌ مغولان‌ مصون‌ ماند ولی‌ استان‌ فارس گرفتار كشمكش‌های‌ سختی‌ بین‌ احفاد ‌خوارزمشاهیان و اتابكان‌ شد و آرامش‌ و امنیتی‌ كه‌ بر شیراز حاكم‌ بود رخت‌ بربست‌. سعدی‌ كه‌ در این‌ ایام‌ به‌ خوشه‌ چینی‌ از محضر دو تن‌ از بزرگترین‌ مشایخ‌ بزرگ‌ صوفیه‌ آن‌ روزگار ابوالفرج‌ بن‌ جوزی‌ و ‌شیخ‌ شهاب‌ الدین‌ سهروردی مشغول‌ بود همزمان‌ با این‌ اوضاع‌ و احوال‌ دل‌ از زادگاه‌ زیبای‌ خود بركشید و به‌ پیروی‌ از روح‌ بی‌آرام‌ و بیقرار خود به‌ شوق‌ جهانگردی‌ عازم‌ سفری‌ دور و دراز گشت‌ كه‌ بین‌ سی‌ تا چهل‌ سال‌ به‌ طول‌ كشید. وی‌ در طول‌ این‌ سفرهای‌ طولانی‌ ولایات‌ و ایالاتی‌همچون‌ عراق‌، شام‌ و حجاز را در نوردید و تا شمال‌ آفریقا نیز پیش‌ رفت‌ و علاوه‌ بر مشاهده‌ شهرها و ملتهای‌ مخلتف‌، با مذاهب‌ و فرق‌ گوناگون‌ آشنایی‌ یافت‌ و یا طبقات‌ مردم‌ مخلوط و ممزوج‌ گشت‌. نقل‌ شده‌ است‌ وی‌ در طی‌سفرهای‌ خود حتی‌ كاشمر و هند و تركستان‌ را نیز در نوردید كه‌ البته‌ اكثر محققان‌ فعلی‌ سفر سعدی‌ به‌ این‌ سرزمین‌های‌ دور دست‌ را مردود دانسته‌ و آن‌ را حاصل‌ تخیلات‌ شاعرانه‌ وی‌ می‌دانند. حكیم‌ پس‌ از این‌ مسافرت‌ طولانی‌ و در حالی‌ كه‌ از جوانی‌ خام‌ و بی‌تجربه‌ به‌ پیری‌ دنیا دیده‌ و شیخی‌ اخلاق‌گرا با كوله‌باری‌ از تجارب‌ معنوی‌ و افكار ورزیده‌ بدل‌ گشته‌ بود به‌ شیراز بازگشت‌. این‌ زمان‌ كه‌ حدود سال‌ 655 ه.ق‌ بوده‌ است‌ مقارن‌ بود با ایام‌ حكومت‌ اتابك‌ ابوبكر بن‌ سعدبن‌ زنگی‌ سلغری‌ ((623 ـ 668 ه.ق‌) و این‌ حاكم‌ اندیشمند درسایه‌ عدل‌ و رأفت‌ خود آرامش‌ و امنیت‌ كاملی‌ را در ایالت‌ فارس‌ حكمفرما ساخته‌ بود.(2) سعدی‌ پس‌ از ورود به‌ شیراز مورد عنایت‌ اتابك‌ ابوبكر قرارگرفت‌ و در شمار نزدیكان‌ وی‌ درآمد. ولی‌ نه‌ به‌ عنوان‌ شاعری‌ ممدوح‌ و درباری‌ بلكه‌ به‌ عنوان‌ مشاوری‌ فرزانه‌ و دانشمندی‌ جهان‌ دیده‌ و قطب‌ صوفیان‌ كه‌ با شهامتی‌ شگفت‌ امیر وسایر بزرگان‌ را به‌ عدل‌ و نیكوكاری‌ می‌خواند و با اندرزهای‌ خردمندانه‌ خود سپری‌ شدن‌ روزگار و گذشتن‌ جاه‌ و جلال‌ و تغییر احوال‌ را به‌ آنان‌ گوشزد می‌ساخت‌.(3) حكیم‌ پس‌ از مرگ‌ امیر ابوبكر بن‌ سعد به‌ ارائه‌ پندهای‌ حكیمانه‌ خود به‌ سایر امراء اتابكان‌ فارس‌ و دانشمندانی‌ همچون‌ خواجه‌ شمس‌الدین‌ محمد جوینی‌ صاحب‌ دیوان‌ وزیر هلاكو و عطاملك‌ جوینی‌ و سایرفضلا و دانشمندان‌ عصر خویش‌ پرداخت‌.
  17. sam arch

    طاهره صفّارزاده

    دکتر طاهره صفّارزاده، شاعر، نویسنده‌، نظریه پرداز، محقق، مترجم و استاد دانشگاه، در روز ۲۷ آبان ۱۳۱۵ در خانواده‌ای متوسط با پیشینه‌ای از مردان و زنانی تلاشگر، عارف، مردمگرا و ستم ستیز در سیرجان به دنیا آمد. پدر و مادرش را در ۵سالگی از دست داد و تحت تکفل مادر بزرگ خود قرار گرفت که چشم پزشک و شاعر بود و در کرمان می زیست. خواهر بزرگترش نیز به اشاره مادربزرگ برای سرپرستی طاهره و رسیدگی به او ترک تحصیل کرد. او همواره طاهره را فرزند اول خود می‌دانست. طاهره در ۶سالگی تجوید، قرائت و حفظ قرآن را در مکتب محل آموخت‌. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در کرمان گذراند. نخستین شعرش را (به نام «بینوا و زمستان») در ۱۳سالگی سرود که نقش روزنامۀ دیواری مدرسه شد. اولین جایزه همان شعر را که یک جلد دیوان جامی بود، به پیشنهاد استاد باستانی پاریزی از دبیران آن زمان دبیرستان بهمنیار، از رئیس آموزش و پرورش استان دریافت کرد. نزد مردم ایران شهرت طاهره صفّارزاده با شعر «کودک قرن»پدید آمد که در نخستین کتاب شعر او به چاپ رسیده و توصیفی از وضعیت فرزند یک مادر اشرافی و ترسیمی از انحطاط فرهنگ غربگرایانه بود. سال ششم دبیرستان را با رتبه نخست به پایان رساند و در امتحان ورودی دانشگاه در رشته‌های حقوق‌، زبان و ادبیات فارسی، و زبان و ادبیات انگلیسی قبول شد. چون تردید در انتخاب داشت خانواده او به استخاره رجوع کردند و در نتیجه در رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه شیراز لیسانس گرفت‌. در این دوران بود که متوجه کاربردی نبودن واحدهای این رشته برای حال و آیندۀ دانشجویان ایرانی شد. در پی جدایی از سه سال زندگی با همسری معتاد و غیر قابل تحمل، به همراه فرزندش به تهران مهاجرت کرد. مدتی برای گذران زندگی به کار در یک شرکت بیمه، تدریس زبان انگلیسی و نوشتن داستان برای مطبوعات پرداخت. همزمان با مسئولیت صفحۀ شعر یکی از مجلات، به عنوان مترجم متون فنی در شرکت نفت استخدام شد اما به دنبال یک سخنرانی در اردوی تابستانی فرزندان کارگران شرکت نفت علیه تبعیض موجود و عوامل ستمی که مایۀ فقر و محرومیت کارگران و فرزندان آنها بود، مجبور شد کار خود را ترک کند. شاعری جهانیطاهره صفّارزاده مدتی پس از درگذشت فرزندش برای ادامه تحصیل به انگلستان و سپس به آمریکا رفت‌. در دانشگاه آیووا، هم در گروه نویسندگان بین‌المللی پذیرفته شد و هم به کسب درجه MFA نایل آمد. MFA (مخفف Master of Fine Arts به معنی: استاد هنرهای زیبا) درجه ای مستقل از PhD است که به نویسندگان و هنرمندانی دارای لیسانس در یک رشتۀ هنری یا ادبی که داوطلب تدریس در دانشگاه باشند اعطا می‌شود. آنها باید قبل از ورود به این دورة تحصیلی از عهدة امتحانی جامع که حتی برای دانشجویان آمریکایی دشوار است ــ برایند. در این دوره، شاعران و نویسندگان به جای یادگیری محفوظات، به آموختن نقد ادبی به ‌صورت نظری و عملی و اجرای پروژه‌های ادبی و هنری متنوع شامل مطالعات وسیع دربارۀ آثار نویسندگان، شاعران و هنرمندان می‌پردازند. همچنین باید یک رشتۀ دیگر را به عنوان هنر دوم برگزینند. دورۀ آن یک سال بیش از فوق لیسانس است و استخدام دارندۀ این مدرک برای تدریس نظری و عملی در دانشگاههای آمریکا با پایۀ دکتری صورت می‌گیرد. طاهره صفّارزاده، ضمن گذراندن دروس دیگر، برای درسهای اصلی «شعر امروز جهان‌«، موضوعهای «نقد ادبی‌«، «نقد عملی ترجمه» و«سینمای مستند» را انتخاب کرد. سینما را نیز به عنوان هنر دوم برگزید و دو فیلم کوتاه ساخت. در این دوران طاهره صفّارزاده در پی دست یافتن به زبان خاص شعری، و در نتیجۀ مطالعاتی مستمر، به تعاریف و نظریات جدیدی در زمینۀ هنر و به ویژه شعر توفیق یافت. نخستین نمونۀ این قبیل شعرهایش او را به شهرت، اعتبار و احترامی قابل توجه در میان شاعران و نویسندگان کشورهای مختلف جهان رساند و ارتباطهای ادبی متقابلی را میان او و شاعران و هنرمندان دیگر کشورها پدید آورد. کتاب The Red Umbrella (چتر سرخ) نام مجموعه ای کوچک از شعرهای انگلیسی طاهره صفّارزاده است که در سال ۱۹۶۸ میلادی از سوی دانشگاه آیووا به چاپ رسیده است. بسیاری از شعرهای این کتاب به زبانهای گوناگون شرقی و غربی ترجمه شده اند. هم اینک شعرهای انگلیسی طاهره صفّارزاده در برخی از کشورها به عنوان واحدهای درسی تدریس می شوند. اصل شعرهای انگلیسی یا ترجمۀ فارسی شعرهای او به زبانهای گوناگون، مایة انگیزش برخی از موسیقیدانان برای خلق آثاری بر اساس آنها بوده است. از جمله یوآخیم ف. و. اشنایدر (Joachim F. W. Schneider) موسیقیدان آلمانی بر روی ترجمة آلمانی خانم آنماری شیمل ــ خاور شناس و پژوهشگر معروف فرهنگ اسلامی ــ از چند شعر طاهره صفّارزاده موسیقی نهاده و دیوید فدرولف (David Federolph) موسیقیدان آمریکایی بر چند شعر کتاب The Red Umbrella موسیقی نهاده است
  18. او يک قرن پيش در شمال شرقی ايالات متحده امريکا زندگی می کرد. ويليس هاويلند کرير تنها فرزند يک خانواده پر جمعيت بود که تمام دوران کودکی خود را در بين بزرگسالان خانواده از قبيل پدربزرگ و مادر بزرگ و عموی خود گذراند. او پس از گذراندن دوران متوسطه وارد دانشگاه کورنل در شهر ايتاکا درايالت نيويورک گرديد و در دوران کارشناسی با وجود بورسيه بودن جهت کسب درآمد، مجبور بود کارهائی از قبيل چمن زدن، هيزم ريختن در کوره ها و غيره را انجام دهد. او در ژوئن ١٩٠١ با در دست داشتن مدرک مهندسی مکانيک به استخدام شرکت بوفالو در آمد و شروع به طراحی سيستم های حرارتی، جهت خشک کردن رطوبت الوار و قهوه نمود. کرير دراين دوران به اين نتيجه رسيد که اطلاعات موجود به هيچ عنوان جهت طراحی يک سيستم مهندسی کارآمد کافی نبوده و از آن رو او خود شروع به تحقيق در زمينه حرارت هوای خروجی که از روی لوله های بخارآب عبور می کند، نمود و به نتايج شگفت انگيزی رسيد و اين امر در همان ابتدا مبلغی معادل ۴٠،٠٠٠ دلار برای شرکت صرفه جوئی به ارمغان آورد که اين مبلغ صرف اصلاح سيستمهای ضعيف از قبل طراحی شده گرديد. کرير در سال ١٩٠٢ اولين سيستم تهويه مطبوع خود را طراحی نمود. مشتری او چاپخان های بود که با مشکل چاپ رنگ روبرو بود چون تغيير در گرما و رطوبت محيط موجب تغيير در همنشينی رنگها می شد. نزديک به دو دهه اختراعات کرير اين مکان را فراهم آورده بود تا در محيط های صنعتی دما و رطوبت به صورت علمی تحت کنترل در بيايد. در سال ١٩٠۶ کرير اولين اختراع خود، وسيله ای برای تصفيه هوا، را به ثبت رساند. کارخانجات نساجی جنوب آمريکا از اولين استفاده کنندگان سيستم جديد کرير بودند. کمبود رطوبت در محيط کارخانجات نساجی بلمونت موجب افزايش بار الکتريسيته ساکن در پنبه شده و اين امر موجب سختی و تيرگی پارچه می گرديد. سيستم کرير رطوبت موجود در محيط را افزايش داد و در يک حد مطلوب پايدار نمود که اين امر موجب از بين رفتن مشکل به وجود آمده گرديد. اولين مشتری خارجی سيستم جديد کرير، يک کارخانه نساجی واقع در يوکوهامای ژاپن بود که در سال ١٩٠٧ اين سيستم را خريداری نمود.
×
×
  • اضافه کردن...