جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'زن در ادبیات فارسی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
حسن جوادی گذشته از اجتماعات اولیه که مادرشاهی در آن رواج داشته، در طول تاریخ، مرد بر زن مسلط بوده و رابطهی میان این دو با کشاکش همراه بودهاست. مردان جز برتریهایی که از نظر جسمی، مادی، قدرت اقتصادی و اجتماعی، در جامعه داشتهاند، از موهبت آموزش و تحصیلات نیز برخودار بودهاند و از آن جا که اکثریت باسوادان جامعه را مردان تشکیل میدادند، تاریخ و ادبیات نیز به قلم آنان نوشته شده و بدین ترتیب با باورمندیهای زنستیزانه و مردسالارانه، طبیعی است که تواناییها و جایگاه زن را نیز مردان در ادبیات مشخص کنند و در جایی بنشانند که خود میخواهند یا بر آن باور دارند. "جانسون" منتقد و نویسندهی انگلیسی سده ی هیجدهم میلادی میگوید: "چون فن نوشتن، بیش تر هنری مردانه بوده، گناه اینکه چه کسی زندگی را تلخ میکند، به گردن زن افتادهاست. در نتیجه آنچه که مردان در بارهی زنان نوشتهاند، اغلب خالی از غرض نیست." در ادبیات فارسی به چند تصویر از زن برمیخوریم: ـ زن به طور مطلق: تصویری از زن با تمام بار تعصبات، غرضورزیها و بیانصافیهای رایج در شرق و غرب. "جامی" به اندازه ای مخالف زن است که قهرمان منظومهی "سلامان و ابسال" او از زن متولد نمیشود تا پاکتر از مردان دیگر باشد. جامی بر این باور پا برجاست که "حوا" از دندهی چپ "آدم "آفریده شده و نتیجه میگیرد که: زن از پهلوی چپ شد آفریده / کس از چپ، راستی هرگز ندیده و به باور "ناصر خسرو": زنان چون ناقصان عقل و دینند / چرا مردان ره آنان گزینند؟ ـ زن پارسا و عفیف میان مردان معیارهایی وجود داشته است که اگر زنان مطابق آن عمل میکردهاند، جزو زنان پارسا به شمار میآمده اند. "اوحدی مراغهای" نظریات و باورهای بسیاری از مردان گذشتهی ایرانی (و چه بسا امروز ایران) را در بارهی رفتار با زنان این گونه خلاصه میکند: زن مستور، شمع خانه بود / زن شوخ آفت زمانه بود زن پارسا، شکنج دل است / زود دفعش بکن که رنج دل است زن پرهیزکار طاعت دوست / با تو چون مغز باشد اندر پوست زن چو بیرون رود، بزن سختش / خودنمایی کند، بکَن رختش ور کند سرکشی، هلاکش کن / آب رخ میبرد، به خاکش کن زن چو خامی کند، بجوشانش / رخ نپوشد، کفن بپوشانش
- 7 پاسخ
-
- 1
-
- مقاله
- مقاله نگاهی به زن در ادبیات فارسی
- (و 3 مورد دیگر)