جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ریشهشناسی در فرهنگ نظام'.
1 نتیجه پیدا شد
-
برگرفته از: نشر دانش سال بیستم ش 2 فرهنگنویسان ریشهشناس بررسی دادههای ریشهشناختی در فرهنگهای فارسی به فارسی آرمان بختیاری «در تاریخ 65 ساله فرهنگنویسی معاصر فارسی، از حدود 1303 تاكنون (1368)، 28 فرهنگ عمومی تألیف شده است كه نخستین اثر این دوره، فرهنگ نفیسی است و به دنبال آن لغتنامه دهخدا و سپس فرهنگ نظام و فرهنگ معین» (سامعی، 1368، ص 72، رك. كتابنامه همین مقاله). برای روزآمد كردن این اطلاعات باید فرهنگهایی را كه درخلال این سالها (1382ـ1368) به نگارش درآمده است نیز به این فهرست بیفزاییم: از جمله فرهنگ فارسی امروز (صدری افشار)، فرهنگ عامیانه فارسی (ابوالحسن نجفی) و سرانجام فرهنگ بزرگ سخن (حسن انوری). سامعی در نقد خود به درستی به این نكته اشاره كرده است كه درواقع این فرهنگها (تا سال 1368) «از فقر روش و غنای اطلاعات در رنجاند و مجموعههایی هستند از اطلاعات كه با كوشش و تلاش طاقتفرسا و غالباً یك تنه، از میان انبوه آثار و كتب قدیم و جدید بیرون كشیده شده است» (ص 78). ضعفها و امتیازات این فرهنگها را از جهات گوناگون میتوان بررسی كرد. سامعی نیز در مقاله خود به مواردی ازجمله انتخاب واژهها، آرایش واژهها، تلفظ واژهها، پیشینه واژهها، مقوله دستوری واژهها و... اشاره كرده است (ص 76ـ72). اما در اینجا تنها بخش پیشینه واژهها كه به مقوله ریشهشناسی میپردازد، موردنظر است. سامعی در این باره جمعبندی زیر را ارائه كرده است: تنها دو فرهنگنویس به ریشهشناسی كلمات فارسی پرداختهاند: محمد علی داعیالاسلام در فرهنگ نظام و محمد معین در فرهنگ فارسی و متن ویراسته برهان قاطع. كار داعیالاسلام بسیار پراكنده، جسته گریخته و ناقص است. معین به اطلاعات بیشتری دسترسی دارد ولی باز هم ریشه بسیاری از واژهها ـ به ویژه واژههای قرضی ـ ناشناخته میماند. میزان اطلاعاتی هم كه در مورد واژههای مختلف ارائه میشود یكسان نیست. از سوی دیگراطلاعات لهجهشناختی نیز با ریشهشناسی در هم میآمیزد. در واقع این دو فرهنگنویس آنچه را كه خود میدانند آوردهاند و نه آنچه را كه باید بدانند وبیاورند (ص 75). وی در خصوص فرهنگهای این چنین مینویسد: «برخی از فرهنگهای دیگر این دوره تنها به ذكر زبانی كه لغت در اصل به آن متعلق است اكتفا میكنند». (ص 75) سامعی در ادامه همین بخش درخصوص ثبت اطلاعات معنایی همراه بااطلاعات ریشهشناختی چنین مینویسد: علاوه بر تاریخ تحول صورت كلمه، تاریخ تحول معانی نیز در دهههای اخیر، مورد توجه فرهنگنویسان اروپایی قرار گرفته است… اما این كار، كه مستلزم تحقیقات ومطالعات وسیع در زمینه تاریخ زبان است،هنوز به میان فرهنگنویسان فارسی راه نیافته است. هرچند اینان معانی مختلف واژه را ـ از كهنه و نو ـ ثبت میكنند، اما هیچگاه مشخص نمیشود این معانی كی و دركدام دوره پدید آمدهاند، گوئی همه آنها در آن واحد زندهاند و فعال (ص 75). در همین دوره فرهنگ تاریخی زبان فارسی (ناتمام، 1357، رك. كتابنامه) به دست جمعی زبانشناس به نگارش درآمد. سامعی این اثر را «تنها كار پرارزش این دوره» دانسته و چنین آورده است: این اثر با هدف دانستن اینكه هر لفظی در كدام دوره از تاریخ هزار ساله زبان فارسی دری مورد استعمال داشته، در چه زمان آن لفظ متروك و منسوخ شده، در زمانهای بعد چه لفظی به جای آن آمده، چه الفاظی و هر یك به چه معانیای ایجاد و یا اقتباس شده و در زبان فارسی رواج یافته، به پیریزی اصولی بنای تازهای میپردازد و در نخستین مرحله كار ثبت واژههای نخستین آثار زبان فارسی را تا پایان دوره سامانی محدوده كار خود قرار میدهد. دریغا كه این كوشش ناتمام میماند (ص 75). سامعی به اجمال بایدها و نبایدهای ریشهشناسی در فرهنگهای نامبرده را یادآور شده است. دراین مقاله برآنیم تا بر پایه اطلاعات وی به بررسی دقیقتر دادههای ریشهشناختی در فرهنگهای عمومی فارسی به فارسی بپردازیم. همانگونه كه گفته شد، پس از مقاله ایشان، فرهنگهای دیگری نیز انتشار یافته است كه در اینجا به جز فرهنگ بزرگ سخن1 به آنها نیز خواهیم پرداخت. اصولاً اطلاعات ریشهشناختی را در فرهنگهای زیر ثبت میكنند: 1ـ فرهنگ ریشهشناختی (كه خود انواع گوناگونی دارد از جمله فرهنگ واژههای بازسازی شده زبان مادر2، فرهنگ ریشهشناختی بر پایه مدخلهای یك فرهنگ عمومی، و مانند آن). 2ـ فرهنگ واژگان زبانهای باستانی (از جمله راهنمای زبان پهلوی، تألیف نیبرگ، 1974؛ فرهنگ كوچك زبان پهلوی، تألیف مكنزی، (1971) 1373؛ فرهنگ سغدی، تألیف بدرالزمان قریب، 1374 و مانند آن). 3ـ فرهنگ تاریخی (مانند فرهنگ تاریخی زبان فارسی كه ذكر شد). 4ـ فرهنگهای یك زبانه عمومی (مانند فرهنگ معین و فرهنگ بزرگ سخن). 5ـ فرهنگ وام واژهها (مانند اثر عظیم پروفسور دورفر به نام عناصر تركی و مغولی در زبان فارسی (در 4 جلد: 1963، 1965، 1967 و 1975)؛ وام واژههای ایرانی میانه غربی در زبان ارمنی، تألیف آیوازیان، 1371؛ واژههای دخیل در قرآن مجید، تألیف آرتور جفری، (1951) 1372). 6ـ فرهنگهای پراكنده دیگری كه در حوزههای خاصی به بررسیهای واژگانی میپردازند كه میتواند حاوی اطلاعات ریشهشناختی نیز باشد (از جمله فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار، قشون و نظمیه، تألیف یحیی مدرسی و دیگران، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1380). از میان فرهنگهای نامبرده، تنها فرهنگهای نوع چهارم در این مقاله موردنظر است. چنانكه پیشترآوردم، به گفته سامعی «تنها دو فرهنگ نویس به ریشهشناسی كلمات فارسی پرداختهاند: محمدعلی داعی الاسلام در فرهنگ نظام و محمد معین در فرهنگ فارسی و متن ویراسته برهان قاطع». (ص 75) ریشهشناسی در «فرهنگ نظام» داعی الاسلام در واقع نخستین كسی است كه دست به نگارش فرهنگی فارسی به روشی علمی و مبتنی بر اصول زبانشناسی زده است چرا كه وی پیوسته با مراكز فرهنگی و زبانشناسی ایران، نظیر فرهنگستان زبان، در تماس بوده است (سامعی، ص 72). با این حال اطلاعات ریشهشناختی فرهنگ او به مراتب ضعیفتر از ساختار علمی كل آن است. وی خود ادعا میكند كه: من اول كسی هستم كه میخواهم فرهنگ جامع زبان را بنویسم… در تكلم هم شعبی موجود است، هر شعبه خصوصیاتی دارد، زبان علماء علیحده است، زبان بازاری علیحده، مردان خصوصیاتی دارند و زنان در تكلم خود خصوصیات دیگر (1362، رك. كتابنامه). رویكرد عالمانه وی به دو مقوله زبان غیرشعری و زبان گفتاری و نیز توجه به تفاوتهای میان زبان زنان و مردان، جالب توجه است. همچنین از حق نباید گذشت كه داعیالاسلام در واقع مبتكر طرح ریشهشناسی در یك فرهنگ عمومی فارسی به فارسی است و با توجه به دانستهها و امكانات زمان خود كوششهایی، به قول سامعی «بسیار پراكنده، جسته گریخته وناقص»، كرده است. اما اگر همین روش ابتدایی او را نیز دیگران دنبال كرده و بهبود بخشیده بودند، امروز ریشهشناسی فارسی وضع بهتری میداشت. وی در صفحه 8، توضیحات مشروحی درخصوص پیشینه زبان فارسی آورده است، كه هر چند امروزه دیگر، به این صورت عالمانه به نظر نمیرسد، با این حال چون جزو نخستین نوشتهها در این زمینه است، درخور توجه است: … قبل از اسلام در ایران، سه زبان فارسی مقرر بوده، و بعد از اسلام یك زبان كه مجموع چهار زبان است: 1) فارسی اوستا؛ 2) فارسی كیانی3؛ 3) فارسی پهلوی؛ 4) فارسی اسلام. آنگاه توضیحاتی درخصوص زبان مادی و اوستایی داده، سپس حروف «تهجّی»4 اوستا را در جدول ص 9 آورده است. در صفحه 10، «فارسی كیانی» و جدول نویسههای آن را داده است. در صفحه 11، درباره زبان پهلوی توضیح داده وجدول حروف پهلوی را در صفحه 12 آورده است. در صفحه 12 درخصوص هوزوارش (هزوارش) و در صفحههای 30 تا 33 درباره كتاب دساتیر توضیحاتی داده است. در صفحه 38 روش كار خود را در این فرهنگ توضیح داده است. در صفحه 57 یازده علم زبان را ذكر كرده كه یكی از آنها تاریخ زبان است. اینك نمونهای از ریشهشناسیهای او عیناً نقل می شود: آئروپلان : مفرس… لفظ مذكور مفرس از فرانسه است. آب : فا. (فارسی)… لفظ مذكور دراوستا اَپ و در پهلوی آو. آبقر : معر (معرب)… شوره… لفظ مذكور معرب از فارسی است. آچار : فا… آپاردی : فا… آتشگاه : فا… آتی : عر (عربی)… الاخون و لاخون : عر… معلوم نیست لفظ مذكور از چه زبان است. برف : فا… بار : فا… (1) چیزی كه انسان یا حیوان آن را از جایی بجایی برد؛(2) دفعه، مرتبه؛ (3) رخصت و اجازه؛ (4) خالق… گویا لفظ بار در این معنی مخفف باری عربی است… بلغور : تر (تركی)… در مورد این مثالها، میتوان نكتههای زیر را اشاره كرد: 1ـ مؤلف اطلاعات را تا آنجایی كه داشته، آورده است؛ 2ـ اگرچه كوتهنوشتهایی برای نام زبانها و ویژگیهای زبانی در نظر گرفته است (در صفحه 63) با این حال، همه جا این نشانهها را به كار نبرده است؛ 3ـ هنوز از نشانههای خاص ریشهشناختی مانند ( ~، >، 4ـ در واژههای غیربسیط تجزیهای صورت نگرفته است؛ 5ـ پارهای از واژهها ریشهشناسی نشده است؛ 6ـ در ذكر ریشههای پهلوی و اوستایی ازخط پهلوی و اوستایی استفاده شده است؛ 7ـ در مورد ریشه واژههای بیگانه صورت اصلی آنها ذكر نشده است؛ 8ـ از ذكر اطلاعات معنایی خبری نیست، هر چند در بخشهای ضمیمه سعی كرده معنی واژههای اوستایی را به دست دهد؛ 9ـ به علت نداشتن اطلاعات كافی ریشهشناختی، تداخل درمدخلهای همآوا ـ همنویسه به چشم میخورد (مانند بار) 10ـ پارهای از واژهها به اشتباه ریشهشناسی شدهاند. همه موارد ذكر شده، ناشی از فقر اطلاع نسبت به علم ریشهشناسی و نداشتن روشی واحد در عرضه این اطلاعات است.
- 2 پاسخ
-
- 1
-
- فرهنگنویسان ریشهشناس
- ریشهشناختی در فرهنگهای فارسی به فارسی
- (و 2 مورد دیگر)