جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'روش شناسی methodology'.
1 نتیجه پیدا شد
-
روش شناسی methodology روش شناسی methodology واژهي «روش» از لغت «متد» است که از واژهي یونانی «متا» به معنای «در طول » و «اودوس» یعنی «راه»، گرفته شده و مفهوم آن در پیش گرفتن راهی برای رسیدن به هدف و مقصودی با نظم و توالی خاص است.[1]اصطلاح روش، هم به خود راه اشاره دارد و هم به قواعد و ابزارهای رسیدن به آن. در زبان عربی روش را «منهج»، و روششناسی را «منهجیه» مینامند. روش عبارت است از فرایند عقلانی یا غیرعقلانی ذهن برای دستیابی به شناخت و یا توصیف واقعیت. در معنای کلیتر، روش هرگونه ابزار مناسب برای رسیدن به مقصود میباشد. روش ممکن است به مجموعه راههايي که انسان را به کشف مجهولات هدایت میکند، مجموعه قواعدی که هنگام بررسی و پژوهش به کار میروند، و مجموعه ابزار و فنونی که آدمی را از مجهولات به معلومات راهبری میکند، اطلاق شود.[2]فیلیپس شاله در تعریف روششناسی میگوید: «فلسفهي علمی را منطق عملی یا متدلوژی (شناخت روش) نیز ميتوان نامید. این فلسفه قسمت مهم منطق است که خود، مطالعه حقیقت و علم قوانین استدلال است. متدلوژی، یعنی مطالعهي نفسانیات عالم با روش صحیح. متدلوژی علمی است دستوری؛ زیرا برای فکر، قواعدی مقرر ميدارد و تعیین میکند که انسان چگونه باید حقایق را در علوم جستجو کند».[3] در ادامه اهمیت روششناسی را در علوم سیاسی به شکل خاص میتوان در مسائل زیر پی گرفت: 1. علوم سیاسی ـ به ویژه در ایران [4]ـ دچار بحران مفاهیم و روشها شده است. در مورد تعریف خود «سیاست»، «علوم سیاسی»، «فلسفهي سیاسی»، «فلسفهي علم سیاست» و امثال اینها توافقی وجود ندارد.[5] حتی «روششناسی»، «روش تحقیق»، «نظریه»، «مدل»، «مکتب»، «چارچوب نظری» از نبود اجماع در موردشان رنج میبرند. 2. دعوای اثباتگرایان[6] و مخالفان ایشان درباره ی اتحاد یا عدم اتحاد روشهای علوم تجربی و علوم انسانی به سرانجام مشخصی نرسیده است.[7] 3. نه تنها مشکلات روششناسانهي علوم انسانی و علوم تجربی ممکن است به علوم سیاسی نیز وارد شود، بلکه در خود علوم سیاسی نیز به نوبهي خود معضلاتی وجود دارد. علوم سیاسی در چند دههی قبل، از این جهت معرکهي آرا بود که آیا شایستهي ملقب شدن به عنوان «علم» را داراست یا خیر. اگر امروزه به علم بودن آن میتوانیم تکیه کنیم، باید اعتراف کنیم که علوم سیاسی، علمی جوان محسوب میشود.[8] موضوع روش شناسى روش شناسى شناخت شيوه هاى انديشه و راههاى توليد علم و دانش در عرصهي معرفت بشرى است و موضوع اين دانش، روش علم و معرفت است، و روش در ارتباط مستقيم با عواملى نظير موضوع معرفت، هدف معرفت و هستىشناسى و معرفتشناسىاى است كه معرفت بر اساس آن شكل مىگيرد. معرفت خصوصا اگر كاربردى باشد، در روش خود از نظريهاى كه مبتنى بر آن است نيز تأثيرپذير مىباشد.[9] فرق بین روششناسی و روش تحقیق و پژوهش روششناسی مربوط میشود به گزینش شیوهي تحلیل و طرح پژوهش که بنیاد و چارچوب پژوهش را تشکیل میدهد. بلیکی در اینباره توضیح میدهد: «روششناسی عبارت است از بررسی این موضوع که پژوهش را چگونه باید پیش برد و چگونه پیش میرود. بنابراین هر چند روششناسی تعیینکنندهي اصولی است که شاید راهنمای گزینش روش باشند، نباید آن را با خود روشها و فنون پژوهش اشتباه گرفت. در واقع روششناسان اغلب میان آن دو تمایز قائل میشوند و بر گسترهي شکاف میان آنچه اصول جاافتادهی روششناختی و شیوههای عملی یا اجرایی، شاید به همان اندازه جاافتادهي، روششناختی میدانند تاکید میکنند».[10] رابطه ي بین روش شناسی و هستی شناسی و معرفت شناسی هستی شناسی و معرفت شناسی و روش شناسی، با وجود داشتن ارتباط تنگاتنگ، قابل تحویل یا تقلیل به یکدیگر نیستند. افزون بر این، رابطه ی آنها مستقیم است، به این معنا که هستی شناسی منطقا بر شناخت شناسی و آن هم منطقا بر روش شناسی تقدم دارد. هستیشناسی مربوط ميشود به ماهیت دنیای اجتماعی و سیاسی، شناختشناسی مربوط میشود به آنچه میتوانیم دربارهی دنیای مورد نظر بدانیم[11] و روششناسی مربوط ميشود به اینکه چگونه میتوانیم آن شناخت را کسب کنیم. البته این ادعا که ملاحظات هستیشناختی تقلیلناپذیر به ملاحظات شناختشناسانه و بر آنها مقدمند، به این معنا نیست که آنها ارتباطی با یکدیگر ندارند، بلکه هستی شناسی ما شناخت شناسی ما را شکل میدهد.[12] نسبت روششناسى و نظريه همانگونه كه هستى شناسى ها، معرفت شناسى ها و هدفهاى معرفتى گوناگون در شيوههاى عام معرفت و همچنين در وسيعترين سطح روششناسى تأثيرگذار هستند، نظريههاى مختلف علمى در شيوه و روش محققين براى شناخت موضوعاتى كه نظريات ناظر به آنها هستند تأثير مىگذارند. هر نظريهي اجتماعى و يا سياسى به تناسب نگاهى كه به موضوع مورد مطالعهي خود مىكند، زمينهي استفاده از روشهاى كمى و يا كيفى مناسب و سازگار با خود را ايجاد مىنمايد. برخى از نظريات جايى براى استفاده از روشهاى كمى باقى نمىگذارند و بعضى ديگر مسائل كيفى را نيز به افق امور كمى تنزل مىدهند. اگر در تشبيه علم به ارگانيسم زنده، نظريه در حكم قلب علم دانسته شود، روشى كه در هر علم به كار مىرود. در حكم سيستم و شبكهي عروق است كه ارتباطات قلب را با حوزههاى مختلف علمى و موضوعات مربوط به آنها حفظ مىكند. همانگونه كه هر قلب مقتضى رگها و عروقى مناسب با خود است هر نظريه در كاربرد خويش روشهاى ويژهي خود را طلب مىكند.[13] روش و روش شناسى روش شناسى غير از روش است. روش مسيرى است كه دانشمند در سلوك علمى خود طى مىكند، و روششناسى دانش ديگرى است كه به شناخت آن مسير مىپردازد. روش همواره در متن حركت فكرى و تلاشهاى علمى يك دانشمند قرار دارد و روششناسى دانشى است كه از نظر به آن شكل مىگيرد، و به همين دليل روششناسى همواره يك دانش و علم درجه دوم است. علم درجه دوم در برابر علم درجه اول قرار دارد. علم درجه اول علمى است كه به يك واقعيت عينى طبيعى و يا انسانى مىپردازد و علم درجه دوم علمى است كه موضوع آن نفس واقعيت خارجى نيست، بلكه موضوع آن، علم و آگاهى بشرى است، اعم از اينكه آن آگاهى، خود يك دانش و علم درجه اول و يا درجه دوم باشد. اصطلاح علم درجه دوم نظير اصطلاح معقولات ثانيه است. معقولات ثانيه در قبال معقولات اوليه است. معقولات اوليه حقايق عينى هستند، و معقولات ثانيه مفاهيم ذهنى و انتزاعى مىباشند كه خارج، ظرف عروض آنها نيست، اعم از اينكه اين معقولات از معقولات اوليه و يا از معقولات ثانيهي ديگرى انتزاع شده باشند.[14]