رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'روسپیان'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. تنها... اکنون مرا به قربانگاه می‌برند گوش کنید ای شمایان، در منظری که به تماشا نشسته‌اید و در شماره، حماقت‌هایِتان از گناهانِ نکرده‌ی من افزون‌تر است! ــ با شما هرگز مرا پیوندی نبوده است. بهشتِ شما در آرزوی به برکشیدنِ من، در تبِ دوزخیِ انتظاری بی‌انجام خاکستر خواهد شد؛ تا آتشی آنچنان به دوزخِ خوف‌انگیزِتان ارمغان برم که از تَفِ آن، دوزخیانِ مسکین، آتشِ پیرامونِشان را چون نوشابه‌یی گوارا سرکشند. چرا که من از هرچه با شماست، از هر آنچه پیوندی با شما داشته است نفرت می‌کنم: از فرزندان و از پدرم از آغوشِ بویناکِتان و از دست‌هایِتان که دستِ مرا چه بسیار که از سرِ خدعه فشرده است. از قهر و مهربانیِ‌تان و از خویشتنم که ناخواسته، از پیکرهای شما شباهتی به ظاهر برده است... من از دوری و از نزدیکی در وحشتم. خداوندانِ شما به سی‌زیفِ بیدادگر خواهند بخشید من پرومته‌ی نامرادم که از جگرِ خسته کلاغانِ بی‌سرنوشت را سفره‌یی گسترده‌ام غرورِ من در ابدیتِ رنجِ من است تا به هر سلام و درودِ شما، منقارِ کرکسی را بر جگرگاهِ خود احساس کنم. نیشِ نیزه‌یی بر پاره‌ی جگرم، از بوسه‌ی لبانِ شما مستی‌بخش‌تر بود چرا که از لبانِ شما هرگز سخنی جز به‌ناراستی نشنیدم. و خاری در مردمِ دیدگانم، از نگاهِ خریداریِ‌تان صفابخش‌تر بدان خاطر که هیچ‌گاه نگاهِ شما در من جز نگاهِ صاحبی به برده‌ی خود نبود... از مردانِ شما آدم‌کشان را و از زنانِتان به روسپیان مایل‌ترم. من از خداوندی که درهای بهشت‌اش را بر شما خواهد گشود، به لعنتی ابدی دلخوش‌ترم. هم‌نشینی با پرهیزکاران و هم‌بستری با دخترانِ دست‌ناخورده، در بهشتی آنچنان، ارزانیِ شما باد! من پرومته‌ی نامُرادم که کلاغانِ بی‌سرنوشت را از جگرِ خسته سفره‌یی جاودان گسترده‌ام. گوش کنید ای شمایان که در منظر نشسته‌اید به تماشای قربانیِ بیگانه‌یی که منم ــ : با شما مرا هرگز پیوندی نبوده است. احمد شاملو - ۱۳۳۵ از کتاب "هوای تازه"
×
×
  • اضافه کردن...