جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'روانشناسی شخصیت'.
3 نتیجه پیدا شد
-
[h=2]بررسی شخصیت پردازی سه گانه ی آسترید لیندگرن[/h] بررسی روانشناختی نحوه شخصیتپردازی در آثار کودک و نوجوان، از سویی به نویسنده حرفهای این عرصه امکان میدهد که با شیوههای تازهای برای خلق شخصیت آشنا شود و از سوی دیگر، برای منتقد دریچهای دیگر را برای کشف وجوه گوناگون شخصیت داستانی میگشاید. نگارندگان در این مقاله، میکوشند از این منظر شخصیتهای آثار ادبی کودکان را بررسی کنند و بهطور متناوب، به ازای هر شخصیت داستانی غیرایرانی، به یک شخصیت داستانی ایرانی بپردازند. داستانهای پیپی، در یک سهگانه (تریلوژی)، توسط آسترید لیندگرن نوشته شده است. شخصیتها ۱/ پیپی برای بررسی نحوۀ شخصیتپردازی در سهگانه پیپی (پیپی جوراب بلند، پیپی روی عرشه کشتی و پیپی در جزیره)، از شخصیت پیپی آغاز میکنیم: "من پیپی لوتای بامزه، سایه پشت پنجره، دختر ناخدا افریم جوراب بلند، غول دریاها هستم۱/" او خودش را اینگونه معرفی میکند. پیپی جوراب بلند، دختری است نه ساله ـ که در جلد سوم سهگانه، ده ساله میشود ـ با موهای قرمز وزوزی که در دو طرف سرش، آنها را دمموشی میبندد و چشمهای آبی روشن و صورتی ککمکی دارد. او جورابهای بلندی به پا دارد که یک لنگه ان مشکی و لنگه دیگر قهوهای راهراه است و پاهای لاغرش را پوشانده. پیپی کفشهایی مشکی به پا دارد که برای پاهایش بزرگ است. او به تنهایی در خانهای به نام ویله کولا زندگی میکند. مادرش سالها پیش ـ زمانی که او به خاطر نمیآورد ـ از دنیا رفته و پدرش که دریانورد بوده، در دریا افتاده است، اما او باور ندارد که پدرش غرق شده باشد. او گمان میکند به جزیرهای رسیده و اکنون پادشاه آدمخوارهاست. پدر پیپی، ویله کولا را سالها قبل برای دوران بازنشستگی خود خریده بوده است. ماجرای پدر پیپی، مهمترین مرز میان واقعیت و رؤیا در این سهگانه است. اهمیت وصفی که از سرنوشت پدر پیپی در روند داستان شده است، آنگاه روشنتر میشود که بدانیم اصلیترین عنصر داستان است که تمامی ماجراهای پیپی را از جهان فرافانتزی بازگرفته، به جهان فانتزی متعلق میکند. در فرافانتزی، جهان اثر به کلی جهانی مجزا و منفک از جهان واقعی انسانهاست. حال آنکه آنچه از سرنوشت پدر در داستان گفته میشود، به روشنی تمامی ماجراهای این سهگانه را به حوزه تخیل فردی پیپی تأویل میکند. به این موضوع، در ادامه به تفصیل پرداخته خواهد شد. پیپی همچنین یک اسب دارد که آن را در ایوان خانهاش نگهداری میکند و نیز یک میمون که آقای نیلسن نام دارد. پیپی دختر حاضرجواب، بسیار دروغگو و هنجارشکن است. جهان پیپی از منطق عقلانی فایدهگرایانه و رعایت هرگونه آداب مرسوم بری است؛ بیهیچ پیرایهای از زنگارهای رایج و رفتارهای پیشبینیپذیر متمدنانه. دروغگوییهای پیپی، فراتر از تصور معمول از مفهوم دروغ است؛ این دروغها چنان از خیالپردازی و خلاقیت پیوستهی آکندهاند که مخاطب را در محاصره خود میگیرند. علاوه بر اینکه گهگاه پیپی خود به دروغگویی خود اعتراف میکند. پیپی لباسی غیرمعمول به رنگ آبی دارد که اینجا و آنجا پارچههای قرمزرنگی روی آن دوخته شده است. او لباسش را خودش دوخته است. از این همه مهمتر، قدرت پیپی است که عمدهترین خصلت فانتزی این شخصیت است و رقمزننده بسیاری از ماجراهایی که برای او رخ میدهد. او میتواند اسبش را روی دست بلند کند و هرجا که لازم باشد، هنرنماییهای دیگری نیز از او برمیآید. علاوه بر این، نباید فراموش کرد که اسب و میمون پیپی کمترین بهره را از عناصر فانتزی دارند و این ترکیب میان واقعیت و تخیل است که در فضاسازی داستان نقش مهمی ایفا میکند؛ مثلاً اسبی واقعی که در ایوان خانه نگهداری میشود. ۲/ تامی و آنیکا در کنار پیپی، دو شخصیت مکمل هست که آنها نیز با واقعیتِ کودک امروزی مطابقت دارند. این دو شخصیت مکمل، تامی و آنیکا نام دارند. در کنار هم قرار گرفتن پیپی و آندو، فرصت بروز شخصیت اصلی داستان را بهتر فراهم میسازد و مخاطب اجازه مییابد که پیپی را با یک کودک عادی مقایسه کند. به لحاظ شکلی، وجود شخصیتهای مکمل، ابزار داستانی لازم را برای برجستهسازی شخصیت محوری فراهم میکنند. الگوی دو شخصیت مکمل در کنار شخصیت اصلی، در ادبیات کودک و نوجوان الگویی تکرارشونده و دارای مثالهای بسیار است؛ مثلاً هرمیون و رون در کنار هری پاتر. تامی و آنیکا خواهر و برادری هستند که با پدر و مادرشان، در همسایگی ویله کولا (خانه پیپی) زندگی میکنند. آندو "بچههای حرفشنو و مطیعی۲" هستند. تامی "هیچ وقت ناخنهایش را بلند" نمیکند و "همیشهب ه حرفهای مادرش گوش" میدهد. آنیکا "زیاد سروصدا" نمیکند، او همیشه "قشنگ و مرتب" است و "لباس زیبای نخی و اتوکشیدهای" به تن دارد که کاملاً مراقب است آن را کثیف نکند. تامی و آنیکا در تمامی ماجراها در کنار پیپی حضور دارند. ماجراها از برخورد پیپی، تامی و آنیکا با موقعیتهایی شکل میگیرد که در آنها آدمبزرگها و آدم بدها نقش دارند.
- 5 پاسخ
-
- مقاله روانشناسی شخصیت در ادبیات کودک و نوجوان
- ادبیات کودک و نوجوان
- (و 2 مورد دیگر)
-
نظريه روانکاوي (1) زيگموند فرويد (2) يک ديدگاه جامع و فراگير است که تمام جنبه هاي مختلف شخصيت را از زمان پيدايش تا درمان اختلالات شخصيت شامل مي شود. اين نظريه رشد کودک را طي گذر از مراحلي که هر کدام از آنها روي يکي از اندام هاي مختلف بدن تکيه دارد، تفسير مي کند. در طي دوره اي که در آن کودک با والد همجنس خود رقابت دارد قسمت اعظم شخصيتش شکل مي گيرد. شخصيت از سه سطح آگاهي(3) تشکيل شده است و به سه قسمت تقسيم مي شود: نهاد(4) ، خود(5) و فراخود(6) (نهاد، من و من برتر)، که هر کدام از اين قسمتها وظايف متفاوتي دارند. خود وظيفه مديريت سيستم را به عهده دارد، يعني، بدين ترتيب که به وسيله مکانيزم هاي(7) ، متعددي مي تواند در برابر اضطراب که نشانگر تهديدهاي نامتعادل و ناهماهنگي بين اين سه جزء شخصيت و دنياي خارج است، دفاع کند. اختلالات(8) رواني زماني ظاهر مي شوند که خود نتواند به مسئوليت هايش عمل کند، به عبارت ديگر، نتواند بين سه جزء شخصيت تعادلي ايجاد کند. فرويد اين اختلالات رواني را با روانکاوي درمان مي کرد. روانکاوي، يعني، صحبت آزادانه بيمار درباره هر چيزي که به ذهنش خطور مي کند و از اين طريق درمانگر(9) مي تواند با فراخواندن تعارضهاي مزاحم از سطح ناهشيار به سطح آگاهي و هشياري به بيمار کمک کند. نظريه روانکاوي، ضعفها و تواناييهايي را داراست. از جمله نقاط ضعف اين نظريه اين واقعيت است که از زماني که فرويد نظريه خودش را ارائه داده تقريباً صد سال مي گذرد. مقاله آغازگر زيگموند فرويد يک نظريه جامع ما بررسي خود را در مورد مفهوم سازي(10) از شخصيت، با نگاهي به کار زيگموند فرويد(1939-1856) کسي که نظريه روانکاويش منبع جامع مطالعه شخصيت بوده و هست، آغاز مي کنيم. نظريه روانکاوي فرويد شامل رشد، ساختار و عملکرد شخصيت هم در افراد طبيعي و هم در افراد غيرطبيعي است. ما فرصتي خواهيم داشت که نگاهي انتقاد آميز به کار فرويد بيندازيم، ولي در ضمن نمي توان منکر عظمت موفقيت هاي فرويد شد. رساله فرويد نگرش ما را نسبت به طبيعت انسان و حتي به خود فرهنگ غربي تغيير داد. رمانها، نمايشها، فيلمها، نظامهاي تعليم و تربيت، تحليل هاي تاريخي، بيوگرافي ها، سيستم هاي تبليغاتي، نحوه صحبت کردن با ديگران، شيوه تربيت فرزندان و حتي درمان اختلالات بيماران رواني که چه تاييد بکنيم و/ يا تاييد نکنيم، با اين حال، در تمام زمينه هاي مذکور، تمام و کمال، نشان خارق العاده بودن مغز زيگموند فرويد را مي توان مشاهده کرد. کرپونيک(11) ، داروين(12) ، مارکس(13) و اينشتاين(14)، همگي مانند فرويد انقلابي عظيم در شيوه تفکر ما در مورد جهان و خودمان به وجود آوردند. روانکاوي فرويد تحصيلات خود را در پزشکي با تخصص عصب شناسي(15) به پايان رسانده بود. چارچوبي که فرويد نظريه خود را در آن به وجود آورده، طبابتش بود، يعني، مردان و زنان بي شماري با مشکلاتي به نام اختلالات عصبي(16) براي درمان به او مراجعه مي کردند. زماني که فرويد اين بيماران را درمان مي کرد به تدريج روانکاوي را توسعه داد. روشي که هم به عنوان شيوه معالجه بيماران و هم به عنوان تکنيکي جهت مطالعه شخصيت از آن استفاده کرد. مفاهيم اساسي (17) غرايز (18)، تعادل حياتي (19) و لذت جويي (20) زمينه تجربي فرويد در طب بديهي و روشن است. فرويد انسان را به صورت يک ارگانيسم(21) بيولوژيکي مي داند که داراي نيازهاي اوليه جهت ادامه زندگي و بقاي نوع است. اين نيازها، اغلب غرايز ناميده مي شوند. و همين غرايز منبع تنشهايي است که بايد کاهش يابند.چون ما طوري خلق شده ايم که دائما به دنبال يک حالت توازن يا بهترين ميزان به نام تعادل حياتي هستيم. تنش، اين توازن و تعادل را به هم مي زند و حالت ناراحت کننده اي را به وجود مي آورد که ما مايليم آن را به شکلي از بين ببريم. چون يکي ديگر از ويژگي هاي اساسي انسان لذت جويي است که باعث مي شود ما هميشه به دنبال خوشي باشيم و از درد و ناراحتي اجتناب کنيم. الگوي هيدروديناميک (22) ( زيست مايه) ليبيدو (23) و اهميت جنس (24) فرويد تحت تاثير فيزيک و روان شناسي زمانه و دوران خود بود. بسياري از فرضيه هايش نشانگر اين امر است که او مدل خود را بر پايه هيدروديناميک ها، علم سيالات قرار داده بود. فرويد ادعا مي کرد که تمام اعمال ما، چه فيزيکي، چه رواني، چه معطوف به هدفي يا صرفاً تفکر درباره آن، احتياج به نيرو دارند. فرويد به انسان به عنوان يک سيستم بسته نگاه مي کرد که داراي مقداري نيرويي ثابت و محدود است که اگر آن نيرو را در فعاليتي خاص مصرف بکند، نيرويي براي فعاليت هاي ديگر نخواهد داشت. اعتقاد داشتن به اين امر، وجود داشتن نيرو در داخل يک سيستم- منجر به اين مسأله شد که فرويد توانست نظريه روان پويشي(25) خود را شکل دهد. فرويد نيروي مورد نياز براي تفکر، تخيل يا خواب ديدن را ليبيدو ناميد که اين لغت يک کلمه لاتين به معني هوس(26) يا شهوت(27) است. همين امر منعکس کننده تاکيدي است که فرويد بر غريزه جنسي(28) دارد. با اين که فرويد وجود نيازهاي فيزيولوژيکي ديگر را قبول داشت با اين حال، بيشترين اهميت را غريزه جنسي مي داد. اين تاکيد او احتمالاً ناشي از مشاهدات وي در تجربه هاي باليني اش است. چون اکثر بيمارانش مشکلاتي داشتند که ريشه در يکي از مسائل جنسي داشت. رشد رواني – جنسي (29) مناطق شهوتزا (30) فرويد سرچشمه ليبيدو و غريزه جنسي را در پوست مخصوصاً در غشاي مخاطي مي دانست. غشاي مخاطي در سطح بدن که در تماس با محيط خارجي است، وجود دارند. آنها بسيار حساس اند و تحريک آنها باعث ايجاد حالات خوشايندي مي شود. فرويد به آنها به نام مناطق شهوتزا اشاره مي کند. مناطق شهوتزا نقش بسيار مهمي در مفهوم سازي فرويد به سوي رشد و هدايت تکانه هاي(31) جنسي بازي مي کنند. او رشد رواني- جنسي را بدين صورت توصيف مي کند که آنها چهار مرحله را طي مي کنند و هر کدام از طريق يک نقطه مشخص ناحيه شهوتزاي متفاوت، احساس لذت بخشي را به وجود مي آورند. مراحل رشد مرحله دهاني(32) ، که مربوط به سال اول زندگي کودک مي شود، زماني روي مي دهد که مادر به کودک شير مي دهد. مرکز اصلي ارتباط مادر وکودک دهان است که کودک از اين طريق احساس لذت مي کند. مرحله بعدي که مربوط به دو سال بعد است، مرحله مقعدي(33) ناميده مي شود. در اين مرحله، مرکز اصلي توجه تغيير مي کند. چون مادر سعي مي کند که دفع مدفوع کودک را از طريق آموزش توالت رفتن تحت کنترل در آورد و کودک از قرار معلوم از عمل دفع مواد زايد بدن احساس لذت مي کند. از اوايل سال چهارم مجدداً مرکز اصلي توجه تغيير مي کند. در اين مرحله، منبع اصلي احساس لذت، لذت شهواني(34) يا لذت جنسي است که از طريق برانگيختگي و تحريک آلت تناسلي(35) حاصل مي شود و اين دوره به نام مرحله آلتي(36) شناخته شده است. پس از اين مرحله، مرحله اي به نام دوره نهفتگي(37) است که در آن به نظر مي رسد غريزه جنسي آرام شده و سپس دوباره در دوران بلوغ(38) وقتي که فرد وارد مرحله تناسلي مي شود و بالغ مي گردد، لذت جنسي و انگيزه هاي جنسي مجدداً آشکار مي شوند. تعارضهاي اديپ والکترا (39) انتقال از مرحله آلتي به مرحله نهفتگي با فشار رواني(40) همراه است. فشار رواني در مورد پسران، تعارض اديپ و در مورد دختران تعارض الکترا ناميده مي شود. فرويد معتقد بود که در مرحله آلتي تمام کودکان وابستگي جنسي و زيستي شديدي نسبت به والد جنس مخالف خود پيدا مي کنند. و تصورهاي رويايي در مورد تملک انحصاري خود نسبت به آن دارند. در اين تصورها والد همجنس خود را به صورت رقيب تنفرانگيزي مي پندارد. که مايل است او را از بين ببرد. اين نوع تمايل و کشش در کودک اضطراب به وجود مي آورد. زيرا چنان که اين امر آشکار شود، امکان دارد آن والد جهت دفاع از خود با کودک دعوا کند. ترس از تنبيه، متمرکز بر آلت تناسلي است که منجر به اضطراب اختگي(41) مي شود، يعني، از اين که به وسيله والد همجنس خود، مورد آزار و اذيت قرار گيرد و/ يا به وسيله او اخته شود، وحشت دارد. همانند سازي (42) مانند تمام اضطرابها، ترس از اختگي نيز بسيار ناراحت کننده است و کودک سعي مي کند که اين ترس را از خود دور کند. اين کوششها را به صورت سرکوبِ(43) تمايلات جنسي خود نسبت به والد مخالف جنس خود، بروز مي دهد، و با والد همجنس خود همانند سازي مي کند. اين عمل باعث از بين رفتن تعارض مي شود. در جريان همانندسازي با والد همجنس خود، کودک به صورت دروني عمل مي کند، يعني، کودک نظام ارزشها والگوهاي رفتاري والد همجنس خود را پذيرفته و سعي مي کند نقش او را بازي کند. حل کردن تعارض اديپ و الکترا در سازگاري جنسي دوران بزرگسالي بسيار مهم است. چنانچه اين تعارضها به طور رضايت بخشي حل نشود، منجر به مشکلاتي مي شود که عقده اديپ(44) ناميده مي شود. اين عقده بدين صورت آشکار مي شود که کودک وابستگي خيلي شديدي نسبت به والد جنس مخالف خود پيدا کرده ونمي تواند از او جدا شود و نسبت به جنسيت خود در اوهام به سر مي برد و نمي تواند به صورت يک فرد بالغ با جنس مخالف خود رفتار جنسي مناسب داشته باشد. فرويد معتقد بود که ريشه اصلي همجنس بازي(45) در عدم حل رضايت بخش تعارض اديپ و الکتراست. ليکن هيچ نوع مدرکي وجود ندارد که اين مساله را تأييد کند. تثبيت (46) اگر تعارضها به طور مناسب ومقتضي حل نشوند، در سنين بزرگسالي باعث مشکلاتي خواهند شد وهمچنين تعارضهاي حل نشده، در مراحل دهاني و مقعدي، تأثيرات عميقي روي شخصيت فرد در سنين بزرگسالي خواهد گذاشت. اگر در مرحله دهاني کودک بيش از اندازه لذت برده باشد، اين امر براي سنين بزرگسالي تثبيت شده و در نتيجه تابع اعمالي خواهد بود که دهان در آن نقش عمده اي دارد و از اين طريق لذت خواهد برد، مثل خوردن، نوشيدن و سيگار کشيدن. چنانچه مرحله دهاني با محروميت مواجه گردد ممکن است فرد در سنين بزرگسالي بدبين، شکاک، طعنه زن و پرخاشگر شود. تثبيت در مرحله مقعدي از آموزش هاي بسيار سخت و دقيق و تحت فشار اوليه توالت رفتن کودک ناشي مي شود. ويژگي هاي مقعدي از تجارب کودکي که به صورت دقيق، مطيع و اطاعت کننده خشک و مصمم جهت تميزي و پاکيزگي رفتار مي کند، شکل مي گيرد. به عبارت ديگر، اگر آموزش توالت رفتن با سلطه تمام و تحت فشار و ديرتر انجام پذيرد، فرد در بزرگسالي ممکن است خصوصياتي چون، بي ارادگي، سردرگمي، ناتواني و سلطه پذيري مفرط داشته باشد. سطوح هشياري (47) طبق نظر فرويد، دنياي رواني شامل سه سطح است: هشيار، نيمه هشيار، ناهشيار. سطح هوشياري بيانگر احساسها، ادراکات، تفکرات، تصورها و خاطراتي است که ما در حال حاضر به آنها آگاهي داريم. با اين حال، فرويد معتقد است که آن چيزي که ما به آن آگاهي داريم، فقط قسمت کوچکي است از آنچه در مغز ما جريان دارد. بخش ديگر از دنياي رواني در سطح نيمه هشيار جاي دارد و شامل افکار و خاطراتي است که به سرعت قابل دسترسي نيستند؛ ولي با اندک تلاشي مي توان به آنها دست يافت. وقتي شخصي مي گويد: نام فلان فرد در نوک زبانم است، نمونه اي از مواردي است که در نيمه هشيار جاي دارند. بخش عمده دنياي رواني در ناهشيار جاي دارد که ما به هيچ وجه از آنها آگاهي نداريم. سطح فوق، طبق معمول عميق و غيرقابل دسترسي است و انبار اميال و سايقهاي غريزي است که اين رويدادها را ما قبلاً به صورت ناخوشايند تجربه کرده و به صورت طبقه بندي شده در خود جاي داده ايم. انگيزه هاي (48) ناهشيار فرويد خاطرنشان مي سازد که بخش عمده اي از اعمال، افکار و احساس هاي ما به وسيله نيازهايي که ريشه در ناهشيار ما دارند – جايي که غرايز و اميال به طور فعال دنبال احساس رضايت و خوشي است- شکل مي گيرند. بنابراين، مي توان گفت: رفتاري که از فرد سر مي زند در اثر انگيزه هاي ناهشيارش است. همچنين فرويد ادعا مي کرد که منبع و سرچشمه اصلي رؤياها، لغزش هاي کلامي، رويدادها و فراموشي ها، انگيزه هاي ناهشيار است و هيچ چيزي بر حسب تصادف اتفاق نمي افتد، بلکه هر چيزي و هر رفتاري داراي علت است که به چنين عقيده اي جبرگرايي روان شناختي(49) گفته مي شود.
- 4 پاسخ
-
- 2
-
- فيزيک و روان شناسي زمان
- مفهوم سازي فرويد
-
(و 16 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
- فيزيک و روان شناسي زمان
- مفهوم سازي فرويد
- نظريه روان پويشي
- نظريه روانکاوي
- نظريه روانکاوی زيگموند فروید
- وظيفه مديريت سيستم
- انگيزه هاي ناهشيار
- تعارضهاي اديپ والکترا
- دانلود مقالات روانشناسی
- دانلود کتابهای روانشناسی
- درمان اختلالات شخصيت
- رفتارشناسی
- روانشماسی بالینی
- روانشناسی
- روانشناسی شخصیت
- زمينه تجربي فرويد
- زيگموند فرويد
- سه جزء شخصيت تعادلي
-
شرح بيماري اختلالات شخصيت گروهي از حالات رواني كه بيماري نبوده، بلكه شيوههاي رفتاري هستند. خصوصيات اين اختلالات عبارتند از الگوهاي رفتاري نسبتاً ثابت، انعطافناپذير و ناسازگار كه به بروز مشكلاتي در ارتباط برقرار كردن با ديگران و مشكلات شغلي و قانوني منجر ميگردد. افراد دچار اين حالات تصور ميكنند كه الگوهاي رفتاريشان طبيعي و صحيح است. علايم شايع پارانوييد ـ داراي شك و بياعتمادي غيرمنطقي نسبت به ديگران؛ در زمينه بياعتمادي، داراي حالت تدافعي و حساسيت بيش از حد نسبت به ديگران هستند. اسكيزوييد و اسيكزوتيپال ـ از نظر هيجاني سرد هستند؛ در برقراري ارتباط با ديگران مشكل دارند. گوشهگير، خجالتي، خرافاتي و از نظر اجتماعي منزوي هستند. جبري ـ كمالگرا، داراي عادت خشك، و مردد بوده و نيازهاي طبيعي خود را مهار ميكنند. نمايشي (هيستريونيك) ـ وابسته، فاقد بلوغ فكري، زودرنج، عاطل و باطل، دائم خواستار تشويق و توجه ديگران بوده و با ظواهر يا رفتار خود با ديگران ارتباط برقرار ميكنند (جلب توجه ميكنند.( خودشيفته (نارسيستيك) ـ داراي يك حس خودباوري بيش از حد بوده، شيفته قدرت هستند؛ نسبت به ديگران بيعلاقه هستند. خواستار توجه ديگران بوده و احساس ميكنند كه سزاوار توجه ويژه هستند. دوري گزين ـ ترس و واكنش بيش از معمول نسبت به ردشدن؛ اعتماد به نفس پايين؛ از نظر اجتماعي گوشهگير و وابسته هستند. وابسته ـ غيرفعال، بيش از حد پذيراي نظرات ديگران، ناتوان در تصميمگيري؛ فاقد اطمينان هستند. بيتفاوت ـ مهاجم ـ سرسخت، بدخلق و قهركننده، ترسان از صاحب اختيار بودن، و سهلانگار هستند؛ هميشه كارها را به تعويق انداخته، استدلالي بوده و به سختي از ديگران كمك پذيرفته يا عقايد خود را كنار ميگذارند. ضداجتماعي ـ خودپسند بيعاطفه، بينظم و بيقاعده، تحريكپذير و بيپروا هستند؛ از تجارب درس عبرت نميگيرند و در تحصيل و كار ناموفقند. بينابيني ـ تحريكپذير، داراي شخصيت ناپايدار و تغيير شخصيتي هستند؛ احساسات خود از جمله خشم، ترس و احساس گناه را نابجا بروز ميدهند؛ نميتوانند خود را كنترل كنند؛ مشكلات هويت دارند؛ ممكن است اقدام به خودزني كنند (ايجاد جراحت يا سوزاندن قسمتي از بدن براي كاهش تنش خود) و گاهي دست به خودكشي ميزنند. علل ناشناخته است. فرضيههاي موجود در اين زمينه نقش عوامل زيستشناختي، تكامل اجتماعي و رواني را مطرح كردهاند. عوامل تشديد كننده بيماري سابقه سوءرفتار ديگران با فرد در كودكي سابقه خانوادگي اختلالات خلقي پيشگيري رفتار سالم پدر و مادر با كودك عواقب مورد انتظار درمان براي برخي بيماران مؤثر بوده و يك تغيير تدريجي در شخصيت و رفتار به همراه دارد. براي ساير بيماران، درمان نقش نگهدارنده داشته و در مورد برخي بيماران عاقبت درمان نااميدكننده است. عوارض احتمالي مشكل در حفظ شغل و ارتباط با ديگران؛ اضطراب و افسردگي سوءمصرف داروها عدم پايبندي به درمان خودكشي درمان اصول كلي اقدامات تشخيصي ممكن است شامل مشاهده علايم بيمار توسط سايرين باشد. - در اين موارد و بررسي سابقه طبي، سابقه رفتاري، معاينه فيزيكي و ارزيابي روانشناختي توسط فرد درمانگر لازم است. - درمان اين اختلالات مستلزم اعتقاد متقابل بين درمانگر و بيمار است. تحقق اين امر ممكن است مشكل باشد، زيرا در اين اختلالات اغلب انگيزه دريافت درمان مربوط به اطرافيان بيمار است نه خود بيمار. - درمان روانشناختي ممكن است شامل خانواده درماني و گروه درماني، موقعيتهاي زندگي گروهي و گروههاي خودياري باشد. روشهاي تغيير رفتار با يادگيريي مهارتهاي اجتماعي، تقويت رفتارهاي به جا، محدودكردن رفتارهاي نابجا، يادگيري بروز احساسات، تحليل شخصي از رفتار و مسؤوليتپذيري در مورد رفتارها در ارتباط است. داروها هيچ دارويي براي علاج يا درمان اختلالات شخصيتي وجود ندارد، ولي ممكن است داروهايي براي درمان بيماريهاي همراه تجويز شدند، مثلاً: داروهاي ضدافسردگي براي افسردگي؛ داروهاي ضداضطراب داروهاي ضدروانپريشي (سايكوژ( فعاليت در زمان ابتلا به اين بيماري محدوديتي وجود ندارد. رژيم غذايي رژيم خاصي نياز نيست. درچه شرايطي بايد به پزشك مراجعه نمود؟ اگر شما يا يكي از اعضاي خانواده تان داراي علايم اختلالات شخصيتي باشيد. - اگر علايم پس از شروع درمان تدام يافته يا بدتر شود. -اگر دچار علايم جديد و غير قابل توجيه شده ايد. داروهاي تجويزي ممكن است با عوارض جانبي همراه باشند.
-
- 1
-
- مقالات روانشناسی
- اسكيزوييد و اسيكزوتيپال
- (و 3 مورد دیگر)