رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'رمان گونترگراس'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sam arch

    من حامل پيام هستم نه منشأ آن!

    يادداشتي بر رمان گونترگراس از جمعی از منتقدان هرالد تريبون 27 سپتامبر 1995 برگردان: مينو مشيري گونترگراس، نويسندۀ بلند آوازۀ معاصرآلمان، که شاهکار فرضي‌اش با واکنش زهرآگين قريب به اتفاق منتقدان ادبي آلمان روبه‌رو شده‌است، از فراز عينک و سبيلي که بي شباهت به سبيل يک فيل دريايي نيست، محتاطانه تالار سخنراني مملو از جمعيت را نظاره مي‌کند. همانند مشت‌زني که خود را براي خوردن ضربه آماده سازد، او در انتظار شنيدن سؤالات حاضران است. مشهورترين نويسندۀ معاصر آلمان هم اکنون از خواندن يک ساعته‌ي بخشي از آخرين رمان خود به نام «دشت پهناور» که منتقدان برخوردي سفاکانه با آن داشته‌اند، فارغ شده‌است. شايد بهتر باشد بگويم که به جاي "خواندن" او "ايفاي نقش" کرده و با کج و کوله کردن سر و فراز و نشيب دادن به صدا، طنز و طعنه و صحنه‌آرايي نمايشي را تداعي کرده‌است. با اين کار، باور اکثريت را که رمان او ـ 784 صفحه داستان اخلاقي و بس دشوار دربارۀ اتحاد دو آلمان ـ "شنيدني" تر از "خواندني" است، تثبيت کرده‌است. ـ سؤالي داريد؟ لحن نويسنده بيشتر غمگين است تا خشمگين. با پيش‌بيني سؤالات ناخواسته، گونترگراس التماس مي‌کند: "خواهش مي‌کنم دربارۀ انتقادهايي که از رمان من شده‌است، سؤالي نکنيد. حرفي براي گفتن در آن مورد ندارم." حاضران که گويي اندکي ناراحت شده‌اند، جابه‌جا مي‌شوند و به دور و اطراف مي‌نگرند تا ببينند آيا کسي ميانشان اين جسارت را دارد که خواهش نويسنده را ناديده گيرد؟ تمام 600 صندلي تالار سخنراني که زماني يک کارخانۀ آبجوسازي در برلن شرقي بود و اکنون به فرهنگسرا مبدل گشته‌است، پر است. 200 تن در اطراف سالن ايستاده يا روي زمين نشسته‌اند. 100 نفر ديگر زير چادري در محوطۀ بيرون تالار چپيده‌اند تا از طريق بلندگو به سخنراني نويسنده گوش دهند. سيل جمعيت، چنان‌چه بخواهد در يک مسابقۀ ورزشي يا کنسرت راک شرکت جويد با زور و فشار براي خريد بليط وروديه سر و دست شکسته است. 9 گروه تلويزيوني و 25 عکاس در تکاپوي مستقر شدن در زواياي مناسب سالن هستند. گونترگراس در انتظار است و با نگاهي افسرده ناظر تمام اين جريانات. سه پرسش‌گر سرانجام دست بلند مي‌کنند. دو سؤال اول جواب‌هايي سهل و آسان دارند. سومي مي‌پرسد آيا نويسنده فکر نمي‌کند که در کتاب خود با پيشنهاد به آتش کشيدن مؤسسه‌اي که مسئول فروش اموال دولتي آلمان شرقي است، خطر کرده‌است؟ گونترگراس در صندلي جا‌به‌جا مي‌شود، به خود مي‌پيچيد و در جواب پاتک مي‌زند: "مي‌دانيد، من فقط حامل پيام هستم نه منشأ آن" همين. جلسۀ ادبي خاتمه پيدا مي‌کند. جمعيت به در ورودي يورش مي‌برد تا شايد استاد کتابشان را امضا کند. منتقدان هم مي‌توانند به درک واصل شوند! قرار بر اين نبود چنين پاداشي سزاي نويسنده‌اي باشد که شاهکارهايي از جمله «طبل حلبي» و «سال‌هاي سياه» را خلق کرده‌است. قرار بر اين بود که «دشت پهناور» نگين وسط تاج نويسنده شود و هم‌زمان تاريخ پرتلاطم ساليان اخير آلمان ثبت گونترگراس نامزد بردن جايزۀ نوبل گردد. در بهاري که گذشت، هنگامي که نويسنده گزيده‌هايي از رماني را که در دست نوشتن داشت براي جمعي در فرانکفورت خواند، حاضران از خود بي‌خود شدند و پنداشتند رويداد ادبي دهه را مي‌شنوند. هفته‌نامه‌‌ي DIEWOCHE نوشت: "استاد بازگشته‌است!" ناشر گونترگراس اعلام کرد که "رمان آلماني قرن" در دست آفرينش است، رماني که درد زايمان ِ آلماني متحد را ثبت مي‌کند، همان‌گونه که BUDDENBROOKS توماس مَن ظهور يک کشور صنعتي مُدرن را در پايان قرن نوزدهم ضبط کرد." نخست 100،000 نسخه از رمان براي انتشار در تاريخ 28 اوت سال جاري در نظر گرفته شد. اوايل ماه اوت، تبليغات وسيعي در روزنامه‌ها، مجله‌ها و برنامه‌هاي تلويزيوني پُر بيننده آغاز گرديد. آنگاه سيل نقدهاي ادبي سرازير شد. آيريس راديش در روزنامه‌ي DIE ZEIT نوشت: "رمان غير قابل خواندن است" و اضافه کرد: "چه کسي حاضر به خواندن اين کتاب مي‌شود؟ آن هم به ميل خود و تا آخر؟" فرانکفورتر آلگه ماينر رمان را "نفرت انگيز" خواند. روزنامه‌ي WELT am SONNTAG حساب کرد که "يک سوم رمان دلپذير و دو سوم آن ملال آور است." هفته نامه‌ي WOCHENPOST رمان را اساسا ً بي‌جا و تکرار مکررات تعصبات ديرينۀ خشک و ثابت ناميد و RHEINISCHE MERKUR کتاب را "دردسري تمام عيار انباشته از وراجي، دشوار و سنگين و مملو از شعارهاي اخلاقي رنگ باخته" دانست. اما دردناک‌ترين ضربه را شيخ السفراي منتقدان ادبي آلمان، يعني مارسل رايش ـ رانيکي وارد آورد که عکسش روي جلد مجله‌ي اشپيگل چاپ شد در حاليکه کتاب را از وسط جر مي‌داد. در نامه‌اي سرگشاده خطاب به گونترگراس، رايش ـ رانيکي چنين نوشت: " بايد اذعان کنم که رمان شما را يک شکست تمام و کمال مي‌دانم. بد، بد است و بايد آن را گفت." هر منتقدي شماري را کفري مي‌کند. اما پايه و اساس انتقادها بر اين است که گونترگراس رماني نوشته‌است که داستاني ندارد، شعارهاي سياسي مي‌دهد و شخصيت‌هاي آن به ندرت از چارچوب دو بُعدي خود خارج مي‌شوند. رمان، آوارگي و سرگرداني دو تن از اهالي آلمان شرقي را ضبط مي‌کند و پس زمينۀ رمان اتحاد دو آلمان درسال 1990 است. يکي از اين دو شخصيت، تئوفونتي ووتکه نام دارد که سابقا ً در دانشگاه، مُدرس ادبيات بوده‌ و اکنون براي مؤسسۀ تروهند کار مي‌کند که سازماني است مقتدر و بن آن را مأمور فروش کارخانه‌ها، کشتزارها و ساير املاک دولتي متعلق به آلمان شرقي کرده‌است. شخصيت ديگر هوفشتالر ناميده مي‌شود. او مأمور سابق سازمان امنيت است و فونتي وي را "سايه‌اي شبانه روزي " مي‌خواند. اتحاد دو آلمان در سراسر رمان همواره با اتحاد "خون و آهن" سال 1871 در مقام مقايسه قرار مي‌گيرد، يعني هنگامي که بيسمارک، صدر اعظم آلمان، پروس و ساير ايالات آلمان را به يک امپراتوري مبدل کرد و ديري نپاييد که آن امپراتوري موجب بروز دو جنگ جهاني و ظهور رايش سوم گرديد. گونترگراس، با طنز و طعنه، به "مستعمره" شدن اخير برلن شرقي اشاره دارد و از واژه‌اي در زبان آلماني استفاده مي‌کند که يادآور ادغام زهرآلود آلمان نازي با اتريش در سال 1938 است. گونترگراس هلموت کهل را "بيسمارک دست دوم" يا "توده‌ي حاکمه" مي‌خواند. اين‌ها همه انعکاس نگراني و خشم گونترگراس از اتحاد دو آلمان است. حتي در زمان فرو ريختن ديوار ِ برلن در اواخر سال 1989، نويسنده اظهار نگراني کرد که در زير ظاهر آراسته‌ي آلمان پس از جنگ، آلماني خطرناک در کمين نشسته‌است؛ آلماني شرور و مقتدر که توان ِ تاخت و تازمجدد در اروپا را داراست. اين دورنمايه‌ها در قالب ادبيات، رمان را غلنبه و پر آب و تاب، خواندن آن را بس دشوار و منتقدان را کلافه مي‌کند. نويسنده حتي از افشاگري درباره‌ي همدلي سياستمداران محافظه‌کار با قتل نخستين رئيس مؤسسه‌ي تروهاند وسيله‌ي تروريست‌ها در دوسلدورف در سال 1991 ابا نکرده‌است. اما گونترگراس که يک بار سياستمداران را «کله طاس‌هاي کراوات زده» ناميده است، پاتک مي‌زند در مورد قتل "روويدر" مي‌گويد که با خشونت مخالف است و مرادش تنها مشخص کردن يک چارچوب سياسي است که به چنين قتلي منجر مي‌شود. و اما در مورد رايش ـ رانيکي، منتقد سرشناس ادبي آلمان به مجله‌ي اشپيگل خاطر نشان مي‌کند که به آتش کشيدن کتاب تداعي نامطلوب ويژه‌اي در آلمان دارد ـ و آن‌گاه اجازه نمي‌دهد مصاحبه‌اي که چندي پيش با آن مجله داشته‌است به چاپ برسد. در مصاحبه‌اي با مجله‌ي اشترن، گونترگراس اعتراف مي‌کند که خواندن کتابش دشوار است اما ادعا دارد انتقادي که از رمانش شده‌است منعکس کننده‌ي "حسادت و تنگ‌نظري" منتقدان است. نتيجه اين که به گفته‌ي ناشران رمان، دشت پهناور تاکنون به چاپ چهارم رسيده است، 225000 جلد فروش داشته‌است و 175000 جلد سفارش گرفته است. رمان در ليست پرفروش‌ترين کتاب‌هاي مجله‌ي اشپيگل در يک هفته از رده‌ي ششم به رده‌ي سوم رسيده‌است. هم اکنون اين رمان به 10 زبان در دست ترجمه است. در جلسه‌ي سخنراني که در کارخانه‌ي آبجوسازي سابق صورت گرفت، گونترگراس در مورد منتقدين رمانش به حاضران گفت: "در روزها و هفته‌هاي گذشته چندين و چند سوةقصد به من شد، اما من هنوز زنده‌ام." حروف چين: شهرزاد ميرزا عابديني منبع
×
×
  • اضافه کردن...