جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ذهنيت'.
1 نتیجه پیدا شد
-
پيشگفتار هنگامي كه از رابطه بين انسان و محيط صحبت ميكنيم منظور ادراك محيطي است كه در درجه اول به شناخت محيط و بعد به درك آن توسط انسان مربوط ميشود. مشاهده محيط به مفهوم ايجاد تصوير ذهني براساس تجارب و مشاهدات گذشته است. اگر ذخيره اطلاعات در ذهن بخوبي سازمان پيدا نكرده باشد، بهرهگيري از آن اطلاعات جهت بازشناسي محيط و ايجاد تصوير درست و كامل مشكلخواهد بود. فضاهاي ناخوانا فضاهايي هستند که تصوير مشخصي در ذهن انسان ايجاد نمي کنند. اين ناخوانايي در مقياسهاي مختلف مسايل و مشکلات متفاوتي را براي انسان به وجود مي آورد: از احساس عدم امنيت در فضا تا بي هويتي. چگونه مي توان فضاهاي موجود را خوانا کرد؟ چگونه مي توان فضاهايي طراحي کرد که در ذهن استفاده کنندگان از آن ماندگار شوند؟ پاسخ به اين سوالات در بيان معناي تصوير ذهني و چگونگي شکل گيري آن نهفته است. اين نوشتار که در دو بخش ارائه می شود، مي کوشد مفهوم تصوير ذهني را تبيين کرده و توضيح دهد که چگونه تصوير محيط در ذهن انسان به وجود مي آيد. در بخش دوم ديدگاههاي موجود در زمينه عوامل سازمان دهنده تصوير مردم از محيط که عمدتا در مقياس شهر مطرح شده اند را تبيين مي کند و رابطه اين تصاوير را با خوانايي، هويت و معناي محيط نشان مي دهد؛ به بررسي عوامل ايجاد کننده تفاوت در تصاوير ذهني افراد مختلف مي پردازد. - تصوير ذهني محيط انسان فوقالعاده متنوع، غني و مملو از ابهامات و مجهولات است و براين اساس اطلاعات موجود در محيط نامحدود ميباشد. ليكن از طرف ديگر انسان با محدوديت زمان براي تصميمگيري و همينطور محدوديت ظرفيت براي ذخيره كردن اطلاعات مواجه است.انسان در هر زمان و هر فضا تنها بخشي از اطلاعات محيط خود را در ذهن ثبت ميكند ليكن همين اطلاعات محدود تصوير كامل و جامعي هرچند نادرست از محيط اطراف به دست ميدهد. در هر تجربه انسان عمدتاً به تجارب قبلي كه اطلاعات آن در ذهن ذخيره شده تكيه ميكند تا از اين طريق تصوير ذهني خود از محيط را كامل و پركند. اطلاعات جديد اطلاعات ذخيره شده قبلي را فراخوانده و مشتركاً تصوير ذهني مورد نظر را به وجود ميآورند. شناخت محيط مستلزم چيزي بيشتر از عناصر و فضاهاست. آگاهي از چگونگي پيوند و ارتباط بين آنها نيز ضروري است. بنابراين براي ايجاد آگاهي از محيط نه تنها به تصاوير ذهني نياز است بلكه اين تصاوير بايد با يكديگر در ارتباط باشند. مجموعهاي از چنين تصاوير مرتبط با هم يك مدل ذهني يا نقشه شناختي از محيط را بوجود ميآورد. نقشه شناختي پيوندي بين فرآيند فكر انسان و محيط كالبدي برقرار ميسازد؛ ساختاري است كه اطلاعات شخصي از محيط را سازمان بندي و نگهداري ميكند. - نقش تصوير ذهني در رفتار انسان تصوير ذهني انسان از محيط تا حدودي بررفتار فضايي او تأثير ميگذارد. مؤثرترين نقش تصوير روشن از محيط در ذهن شخص آن است كه وي را قادر سازد براي تعقيب مقاصد خود در شهر حركت كند. تصويري خوب از محيط به شخص نوعي احساس امنيت مي هد. او ميتواند رابطهاي موزون بين خود و جهان خارج به وجود آورد و اين درست برخلاف احساس ترسي است كه به انسان دست ميدهد وقتي راه و جهت خود را گم كرده باشد. معناي اين مطلب آن است كه احساس شيريني كه شخص از محيط زندگي خود دارد نه تنها به سبب آشنا بودن با آن بلكه به اين دليل است كه تصويري دقيق از آن در ذهن او وجود دارد. تسهيل در امر تشخيص جهت از نخستين خصوصياتي است كه بايد بر تصويري خوب از محيط مترتب باشد و پايهاي است كه پيوندها و خاطرات احساسي ممكن است بر آن استوار گردند؛ اما ارزش يك تصويرخوب تنها به نقشهاي كه جهت حركت را مشخص كند محدود نميشود؛ بلكه به تعبيري وسيعتر ميتواند زمينهاي كلي به وجود آورد كه در آن شخص به عمل پردازد يا دانش و اطلاع خود را بر آن پيوند دهد. بدين صورت تصوير ذهني مانند مجموعة اعتقادات يا دستهاي عادات اجتماعي است كه واقعيات و امكانات را به نظام ميآورد. - چگونه تصوير محيط به وجود مي آيد؟ تصاويري كه از محيط در ذهن ناظر به وجود ميآيد حاصل جرياني دو جانبه بين ناظر و محيط است. محيط با مظاهر خاص خود جلوهگر ميشود و رابطهاي در ذهن ناظر بين او و تجاربش به وجود ميآورد. کيل پيريک مي نويسد جريان دريافت تصوير ذهني وقتي آموخته مي شود که تصوير محرکهاي تازه اي داشته باشد که در قالب تصاوير گذشته نمي گنجد. دريافت تصوير با فرمهايي آغاز ميشود که محرکهاي تازه را درحاليکه مظاهري از فرمهاي گذشته هنوز در ذهن باقيست تعريف مي کنند. تجارب شخصي بسياري از ما گواه بر اين نکته است که مدت ها پس از آنکه تصاوير از دور ديده مي شوند باز هم هنوز خاطره اي از آنها در ذهن ما باقي مي ماند. ممکن است ناظري به جنگلي خيره شود و جز سايه روشني که آفتاب فراهم مي آورد و برگهاي سبز چيزي ديگر نبيند؛ اما صدايي که از ميان انبوه درختان و بوته ها مي آيد به وي نهيب مي زند که حيواني در گوشه اي پنهان است. در اين هنگام ناظر متوجه مي شود که بايد ملاحظات بصري خود را از جنگل دوباره در ذهن مطالعه و آزمايش کند تا علايمي که وجود حيوان را مشخص مي دارد به ديده اش آيد. آنگاه ديده وي ممکن است برق چشمان حيوان را در ميان بوته ها و درختان رويت کند. سر انجام پس از مدتها آشنايي و تجربه سيماي منظره به کلي عوض مي شود و ديگر لازم نيست ناظر براي ديدن حيوان کوشش کند و عواملي تازه بر مشاهده نخستين خود بيفزايد. در اين هنگام در ذهن وي تصويري به وجود آمده که طبيعي و صحيح به نظر مي رسد و وضعيت تازه را کاملا روشن مي دارد؛ و نيز درست در همين لحظه تمام پيکر حيوان در ميان برگهاي جنگل کاملا واضح و روشن به ديده ناظر مي آيد. - رابطه تصوير ذهني با فرم (روانشناسي گشتالت) شكل جسم در ايجاد تصوير نقشي مؤثر دارد. پاره اي عوامل چشم را به خود ميخواند و برخي ديگر آن را رد ميکند و همين امر نظم و تنوع محيط را آسان ميسازد يا آن را مشكل ميكند. شايد بتوان گفت كه جذب يا رد پارهاي عوامل توسط چشم به توانايي ذهن در به خاطر سپردن نكات گوناگون مربوط است. پارهاي نكات با مطالبي كه هم اكنون در ذهن موجود است پيوستگي و رابطه مييابند و آسانتر جذب ميشوند درحاليكه حفظ پارهاي نكات كه رابطه با خاطره شخص ندارند مشكل است. هيچ شئي سه بعدياي را نميتوان از ديد انسان در زماني واحد از يك نقطه ثابت كاملاً به ثبت بصري درآورد. علت اين است كه تصوير بصري تصويري دو بعدي است كه در هر مكان واحد نميتواند بيش از يك نقطه از شيئ را منعكس كند. از اين محدوديت حس بينايي مان نتيجه ميگيريم كه اگر ذهن انسان بخواهد تمامي شيئ سعي بعدي اي را درك كند بايد از اطلاعات حاصل از تك تك زوايا فراتر رود. خوشبختانه ادراك و تصور بصري به حيطه تصاوير بصرياي كه مبناي آنند محدود نميشود. حس بينايي دستگاه ضبط مكانيكي نيست بلكه ساختاري را كه در تصاوير معين بصري مييابد سازماندهي و تكميل ميكند. اگر بخشي از شيئ كه در معرض ديد است به قدر كافي معنادار باشد كل شيء در همان زمان ديده ميشود.به علاوه، ادراك بصري نوعاً به يك وجه از شيء محدود نميشود. ما در حين حركت پيرامون محيط خود اشياء را از منظرهاي مختلف ميبينيم. ممكن است عمداً جاي خود را عوض كنيم تا ديدي جامعتر به دست آوريم. مجسمه را فقط با راه رفتن دور آن ميتوان ديد. همين قضيه دربارة معماري هم صادق است. ذهن ميتواند از تعدد منظرها تصوري از صورت سه بعدي عيني مجسمهيا بنا تركيب كند. اين تركيب تابع اين واقعيت است كه اين منظرهاي گوناگون نامربوط نيستند.گويي مجموعهاي از عكسهايند كه انسان ميكوشد با آنها تصوري از بنا به دست آورد. بعلاوه، همينطور كه بيننده دور شيء حركت ميكند، يا شيء در برابر چشمان او قرار ميگيرد، سلسلهاي منظم از تصاويري را ادراك ميكند كه به تدريج عوض ميشوند. انسجام اين سلسله،شناسايي شيء را بسيار تسهيل ميكند، و همة منظرهاي خاص به همين شناسايي راجع ميشود. در اين صورت نيز،اينكه ذهن مي تواند از اين منظرهاي گسسته تصوري از شكل شيء به دست آورد، خود توفيقي چشمگير براي ذهن است. با اينكه هيچگاه نمي توان در آن واحد بيش از سه وجه از مكعب را ديد،بسياري ميتوانند مكعبي را كاملاً و كمابيش با دقت تصور كنند. چنين تصور ذهنياي بالضروره از منظرهاي جزئي ناشي ميشود، كه هيچ يك از آنها در شكل «عيني» مكعب متقارن و منظم و راست گوشه وجود ندارد. اين تصور عيني نيز در هيچ يك از منظرهايي كه ميتوان از شيء فيزيكي به دست آورد ارائه نميشود. پس اثر معماري شيئي است كه هيچ كس تماميت آن را هرگز نديده و نخواهد ديد. اثر معماري تصوري ذهني است كه با توفيقي كم يا زياد از منظرهاي كه معمار به كار ميگيرد. تصويري كه از هر شيئي در ذهن داريم بايد رابطه فضايي و شكلي آن را با ناظر و با اشياء ديگر معلوم دارد (ساختار). علاوه بر اين شيئي بايد براي ناظر واجد پارهاي معاني ـ اعم از معنايي كه متضمن استفادهاي خاص است و يا معنايي احساسي ـ باشد. معناي شيئي برحسب رابطه آن با ناظر و اشياء ديگر حاصل ميآيد اما اين رابطه با رابطة فضايي و شكلي كاملاً متفاوت است. مثلاً تصويري كه از خروجي يك ساختمان در ذهن داريم بايد شامل شناسايي يك در به عنوان عامل مشخص درخود باشد، واجد رابطهاي فضايي با ناظر باشد و معناي آن به عنوان عاملي كه ميتوان از طريق آن از محلي خارج شد مشخص باشد. اين سه نكته را نميتوان كاملاً از هم جدا كرد. شناخت بصري يك در با معناي آن به عنوان در كاملاً به يكديگر پيوستهاند اما ممكن است يك در را برحسب علائم مشخصه سيماي آن و تشخيص محل و موقعيتش به قسمتي كه انگار بي وجود دو عامل نخست معناي آن به ذهن نميآيد. (ديدگاه لينچ) - نقشه هاي شناختي تهيه نقشه شناختي فرآيندي است كه در آن انسان اطلاعات مربوط به موقعيت نسبي و وضعيت محيط كالبدي را كسب كرد، رمزدار ميكند، ذخيره مينمايد، به ياد ميآورد و رمز گشايي ميكند. نقشههاي شناختي از ويژگيهاي اصلي رفتار روزمره انسان هستند. فرآيند آموختن از طريق شكلگيري نقشههاي شناختي در ذهن انسان انجام ميشود. تصاويري كه به اين ترتيب شكل ميگيرند شامل عناصر به دست آمده از تجربه مستقيم، شنيده هاي فرد از يك مكان و اطلاعات تصوير شده از محيط است. اين تصاوير ظاهر مكان، موقعيت نسبي و ارزشهاي آن را شامل ميشوند. نقشه هاي شناختي شهرها،محلات مسكوني و ساختمانها نسخه دقيق واقعيت نيستند بلكه مدل هايي از واقعييتند. مي توان اين گونه فرض كرد كه تصاوير ذهني فواصل و جهتهاي نقش بسته در حافظه ما هستند. استفن كاپلان معتقد است كه مردم از 4 نوع معرفت بهره ميبرند: نقشه هاي شناختي به تشخيص اينكه فرد كجاست پيش بيني اينكه چه چيز رخ خواهد داد، ارزيابي خوب و بد وقايع و دانش اينكه چه اعمالي بايد انجام شود رابط دارند. تشخيص موجب درك انسان از محيط ميشود، پيش بيني نياز به مبنايي شناختي براي تصميمات بعدي است، ارزيابي نياز به تقليل نگراني حاصل از دلسردي نسبت به چيزي است و عمل نياز به ادراك نتايج منطقي اعمال بعدي است. بنابراين درك ساماندهي كالبدي محيط و فرصتهاي رفتاري آن براي فعاليتها ضروري است. - فهرست منابع * آفرينش نظريه معماري، جان لنگ، ترجمه دکتر عليرضا عيني فر، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1383 * سيماي شهر، کوين لينچ، ترجمه دکتر منوچهر مزيني، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1383 * پويه شناسي صور معماري، رودلف آرنهايم، ترجمه مهرداد قيومي بيدهندي،انتشارات سمت، تهران، 1382 * طراحي فضاي شهري- نگرشي بر فرآيند اجتماعي و مکاني، علي مدني پور، ترجمه فرهاد مرتضايي، نشر شرکت پردازش و برنامه ريزي شهر تهران، تهران ، 1379 * به سوي شهر سازي انسانگرا، دکتر امير يار احمدي، نشر شرکت پردازش و برنامه ريزي شهر تهران، تهران، 1378 * تئوري شکل خوب شهر، کوين لينچ، ترجمه دکتر سيد حسين بحريني، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1376 * زيبا شناختي در معماري، يورگ گروتر، ترجمه دکتر جهانشاه پاکزاد و مهندس عبدالرضا همايون، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، تهران ، 1375 عطیه غفوری/ دانشجوی کارشناسی ارشد معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی