جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'دين حنيف از ديدگاه قرآن'.
1 نتیجه پیدا شد
-
دكتر جعفر تابان عضو هيات علمى دانشكده تربيت مربى چكيده حنيف كلمهاى عربى و به معناى پاكدين و متمايل به دين حق است . بعضى از افراد خود را بر دين حنيف مىدانستند و يا ديگران آنان را چنين مىشناختند و پيامبر گرامى اسلام نيز به پيروى از ابراهيم عليهالسلام بر دين حنيف بود . البته روش و آيين ايشان متفاوت با پيروان دين حنيف به معناى متعارف آن بود . دين حنيف يك دين رسمى داراى تشكيلات و علماء، اصول و فروع نبودهاست . كليد واژهها: حنيف، حنفاء، دين، يهود، مسيحيت . 1 . مقدمه از ديرباز اعتقاد بر اين بود كه گروهى در مكه و اطراف و اكناف جزيرةالعرب از بتان دورى مىجستند و خود را پيروان ابراهيم عليه السلام و فرزندش اسماعيل عليه السلام مىدانستند . نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله را نيز از اين گروه دانستهاند; اما يهود به پيروى از اصطلاح سريانى اين كلمه، قبايل مشرك عرب را حنيف مىخواند; حال آنكه در لغت عرب، حنيف پاكدين و متمايل به دين حق معنا شده است (1) . آنان خود را پيرو ابراهيم عليه السلام دانسته و بر پيامبر صلى الله عليه و آله خرده مىگرفتند كه اگر پيرو ابراهيم هستى، او از ماست; چرا قبله او را ترك و سنن او را مهجور داشتهاى؟ منقول است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به بيتالمدارس (محل تدريس توارت) در مدينه وارد شد و يهوديان را به اسلام دعوت كرد . يكى از يهوديان پرسيد: تو خود بر چه دينى هستى؟ فرمود: بر ملت ابراهيم عليهالسلام و دين او . گفتند: ابراهيم كه يهودى بود! فرمود: تورات را بياوريد تا ميان ما و شما داور باشد; اما آنان نپذيرفتند و به حكميت تورات هم تن ندادند (2) . يهود خود را از سلاله يعقوب (اسرائيل) عليهالسلام مىدانستند و دوازده سبط يهود را از دوازده فرزند يعقوب . در اين مناظره ابراهيم عليهالسلام يعنى نياى بزرگ يعقوب را كه در كتب آنها به پدر عالى و پدر جماعتبسيار نامبردار است، پيرو يعقوب معرفى مىكند . آنان ابراهيم عليه السلام را پيامبر و بنيانگزار يكتاپرستى و حنيف نمىدانستند . به هر حال بعضى جريان حنيف بودن را متاثر از يهوديت و مسيحيت مىدانند . گروهى اصل اين كلمه را سريانى يا عبرى يا حبشى دانستهاند . دستهاى ديگر اين كلمه را عربى دانسته و به اصيل بودن جريان حنيفيت در عرب پيش از اسلام معتقدند و گروه ديگرى بر اين نظر است كه اينان داراى تشكل و سازمان بودهاند . البته اين نظر مخالفانى دارد . اينك در مقال حاضر مطالب فوق توضيح داده مىشود و به نقض و ابرام آراء دانشوران و صاحب نظران پرداخته مىشود . 2 . حنيف در لغت لغوىها حنيف را از حنف به معناى اعراض از گمراهى و ميل به استقامت مىدانند . همچنانكه حنيف به معناى اعراض از استقامت و ميل به گمراهى است و گفتهاند: اگر مىبينيد حاجيان و هر كسى را كه ختنه شدهاست، حنيف مىنامند، براى اشاره به اين است كه اشخاص متدين به دين ابراهيم عليهالسلام هستند و احنف كسى را گويند كه در پايش كژى باشد (3) . در مورد ريشه كلمه حنف و اينكه داراى اصالت عربى استيا خير، بحث زيادى شده است . از جمله در ميان دانشمندان اسلامى، مسعودى (م 346 ه) صابئين را جزء حنفاء برشمرده و ريشه اين كلمه را از سريانى حنيفو مىداند (4) . اين كلمه در آرامى (كنعانى) حنيف بوده و معناى منافق و كافر داشته و مسيحيان نيز آن را به همين معنا به كار مىبردند; به گونهاى كه حتى پادشاه عيسوى اسپانيا در حدود سال 590 در نامهاى كه به سلطان المهاد مىنويسد، همين اصطلاح را به كاربرده است (5) . يعقوبى در كتاب تاريخ خود نيز در داستان شاؤل (طالوت) و داود فلسطينى را از حنفاء ستارهپرست مىخواند (6) . ابن العبرى (م 685 ه) حنفة سريانى را در مورد صائبين به كار مىبرد . در ميان مستشرقان آقاى هرشفلد معتقد است كه تحنتبه معناى نماز خدا و عبرانى است . ليال و داچ هم آن را مشتق از عبرى دانستهاند و لهاوزن آن را به معناى يك عيسوى زاهد دخويه به معناى كافر، مارگليوث به معناى يك مسلمان و نولدكه بوهل آن را مشتق از تحنث دانسته و ريشه عبرى آنرا به كلى رد مىكنند (7) . از علماى اسلامى طبرى آن را به معناى تبرر (فرمان بردارى كردن) مىداند . به گفته ابن اثير در نهايه و طريحى در تفسير غريبالقران و نيز لسان العرب، حج، ختان، مخلص، و استقامتبر دين ابراهيم حنيف گفته مىشود . همچنين در تاريخ طبرى و لسان العرب به كسى كه از دين باطل به اسلام تمايل كند، حنيف گفته شده است (8) . راغب اصفهانى مىگويد: «حنيف كسى است كه از ضلالتبه استقامت، استوارى و هدايت ميل كند» (9) . ابنهشام تحنث را از تحنف مىگيرد و او در اينباره استدلال ظريفى به كار مىبرد و مىگويد: در تلفظ عربى زياد اتفاق مىافتد كه حرف (ث) به (ف) تبديلشود; همچنانكه به جدث به معنى قبر جرف هم گفته مىشود و يا اينكه گاهى عرب به جاى ثم مىگويد: فم; بنابراين تحنث همان تحنف به معناى حنيف شدن و از حنفاء قرار گرفتن است (10) . اما «ابوذر خشنى» كه سيره ابنهشام را شرح كرده، اين نظر را رد مىكند و مىگويد: «اثم» گناه و «تاثم» به معناى خروج از گناه است (; زيرا گاهى باب تفعل براى خروج از معناى فعل مىآيد) ; از اين رو حنث هم كه به معناى گناه است، وقتى به باب تفعل برود، به معناى از گناه بيرون شدن است و نيازى به ابدال نيست . ابناثير نيز همين نظر را دارد و آن را تاييد مىكند (11) .