رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'دو جنگ بزرگ کورش به نام:سادریس وپتریا'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. مقدمه: زمانی که کورش دوم که همان کورش بزرگ بود به قدرت رسید همسایگان ایرانشهر کشورهای:1)لودیه به پادشاهی کرزوس 2)یونان 2)مصر 4)بابل به پادشاهی نبونه ئید بوند.مقدمات جنگ بزرگ کوروش با کرزوس : سال ها قبل از کوروش در زمان هوخشتره پادشاه ماد بین ایران و لیدی جنگی در گرفت و شاه ماد سپاهی را به جنگ با شاه لیدی فرستاد. دو سپاه در نزدیکی رود هالیس (که امروزه به قزل ایرماق مشهور است) با یکدیگر می جنگند و ناگهان خورشید می گیرد و زمین تاریک می شود و سپاهیان می ترسند و از جنگ دست بر می دارند و فکر می کردند که خدایان بر آن ها غضب کرده اند و این اتفاق افتاده است. به همین دلیل دو پادشاه تصمیم گرفتند که محل وقوع جنگ را مرز دو کشور قرار دهند و برای این که این پیمان محکم تر باشد هوخشتره دستور داد که پسرش آستیاگ با دختر شاه لیدی ازدواج کند. از آن زمان به بعد مرز ایران و لیدی رود هالیس شد که البته تمام این رود در کشور ماد جریان داشت. سال ها بعد وقتی کوروش شاه ایران شد کرزوس که شاه لیدی و برادر زن آستیاگ بود (پسر شاهی که با هوخشتره جنگید) با خود فکر کرد دیگر ماد ها شاه ایران نیستند پس می تواند برود و رود هالیس را تصرف کند. رود هالیس در آن زمان اهمیت زیادی داشت چون جزو معدود رود هایی بود که در هر دو ساحل آن می توان کشاورزی کرد. کوروش وقتی از این کار کرزوس با خبر شد، سفیری به سوی لیدی فرستاد و از کرزوس خواست که رود هالیس را رها کند و باعث جنگ میان دو کشور نشود. اما کرزوس در جواب سر سفیر کوروش را برای او فرستاد. مدتی از این کا کرزوس گذشت که ناگهان به کوروش خبر رسید که کرزوس به کشور ارمنستان که در خاک ایران بود حمله کرده و آنجا را غارت می کند. کوروش پیغامی دیگر به کرزوس نوشت و به او گفت که اگر ارمنستان را خالی نکند و رود هالیس را از تصرف خود در نیاورد به لیدی آمده و انتقام سفیرش را از او می گیرد. کرزوس با این که کاملا به خودش مطمئن بود اما به دلیل اعتقاداتی که داشت می خواست نظر خدایان را هم در باره جنگ با کوروش بداند به همین دلیل سفیرانی با هدایای بسیار گرانبها به معبد دلفی که یکی از شهر های یونان بود و کاهن آن معبد بزرگترین کاهن آن زمان بود، فرستاد تا از او نظر آپولو را در باره جنگ با کوروش بپرسد.هدایای او:پس از قربانی کردن اشیایی نظیر: آن کاهن گفت : «اگر شاه شما با ایران بجنگد امپراتوری بزگی را نابود خواهد کرد. خدایان می گویند تنها زمانی که یک قاطر شاه ایران شود لیدی از آن شکست می خورد. شاه لیدی اگر می خواهد با ایران بجنگد باید از قدرتمندترین یونانی ها استفاده کند. » کرزوس با خود فکر کرد که امکان ندارد که یک قاطر شاه ایران بشود پس اگر با کوروش بجنگم امپراتوری بزرگ ایران را نابود خواهم کرد. و مقدمات جنگ با کوروش را فراهم کرد. کرزوس اگر کمی به حرف های آن کاهن فکر می کرد هرچه سریع تر لشگر خود را از ارمنستان بیرون می آورد و هالیس را خالی می کرد. اما از فرط غرور این کار را نکرد. سقوط امپراتوری لیدی کوروش برای جنگ با کرزوس دو سلاح قدرتمند داشت یکی ارابه های جنگی بودند که به محور های آنها داس هایی متصل شده بود و وقتی وارد صفوق دشمن می شد سربازان را مانند شاخه های گندم روی زمین می ریخت. دومین اسلحه قدرتمند او شترانی بودنند که بر پشت هرکدام از آنها دو کماندار بود. بدین ترتیب اطمینان خاصی به نتیجه پیکار داشت. اما جاسوسان کوروش اخبار نگران کننده ای گزارش دادند : کرزوس به فرماندهی عالی سپاهیان متحد علیه ایران انتخاب شده بود؛ مزدورانی که دست مزد کلانی می گرفتند – به ویژه اهالی تراکیه – مصلح به شمشیر بودند، مصریان به و زودی با نیروی زیاد به شاه سارد ملحق می شدند. قبرسیان، کیلیکی ها، فریگی ها، اعراب، فینیقی ها و نیز بابلی ها در راه بودند و به زودی می رسیدند؛ ایونیه ای ها و ائولین ها مجبور شده بودند سربازان خود را اعزام کنند؛ لیدیایی ها با اسپارت ها به توافق رسیده بودند. قرار بود تمام این نیروهای نظامی در کرانه پاکتول به یکدیگر بپیوندند (تمام آسیا بجز چین بر علیه کوروش سپاه جمع کرده بودند). با این حال، کوروش به سرعت ایمان سپاهیانش ره به پیروزی تقویت کرد. او در خطابه ای پر شور ثابت کرد که دشمن بیش از آن ها باید در هراس بابشد و به توصیف احساسات حریفان خود در برابر نیروهایی پرداخت که برای غلبه بر آن ها آماده بودند. «ارابه های ما نمایانگر نیروی شکست نا پذیر هستند و شتران برای رماندن اسبان سواران دشمن کافی خواهند بود.» سرانجام شاه ایران یاد آور شد: «ما با برج هایی پیش خواهیم رفت که از بالای آنها از افرادمان محافظت می کنیم و با تیر های خود دشمن را سرکوب می سازیم و مانع از آن می شویم که در زمین صاف و بی درخت و هموار بجنگند.» جای ترس از کرزوس «که بزدل تر از صوریان است» نیز وجود ندارد، همان بهتر که آن ها به اجیر خارجیان بپردازند، با این امید که به جای آن ها بهتر بجنگند و از خود آن ها بهتر باشند. و سر انجام کوروش در پایان خطابه خود نتیجه گرفت که: «اگر با وجود این گفتار صادقانه من، بعضی ها نیروهای دشمن را هراس انگیز می یابند، دوستان عزیز، من عقیده دارم همان بهتر که اینان نزد دشمن بروند زیرا در آنجا برای ما مفید تر هستند تا این جا.» ارتش های تحت فرماندهی کرزوس در کاپودوکیه مانند چنگالی عظیم به سوی نیروهای ایران پیش می روند. منتهی الیه دو جناح لیدی ها چنان از هم باز شده اند که گویی می خواهند ارتش ایران را دور بزنند. در مرکز، در یک صف، ستون طولانی پیاده نظام و سواره نظام مستقیم به سوی کوروش حرکت می کنند. به ظاهر کرزوس می خواهد سپاهیان آریایی و متحدان او را در گیره بفشارد. کوروش، در مقابل رزمایش شاه لیدی، به سپاهیان خود فرمان حرکت می دهد. به گزارش گزنفون که صحنه نبرد را حکایت می کند توجه کنیم: رهبر پارس ها «سوار اسب شد و فرمان داد تا محافظان او نیز سوار شوند. همه آن ها سلاح و تجهیزاتی مانند او داشتند: قبای ارغاوانی، زره و کلاه خود رویین، منگوله ای سفید بالای کلاه، شمشیر، زوبینی از چوب درخت سرخک، هرکدام یکی؛ اسب ها دارای زره سر، برگستوان و زره ران رویین بودند؛ سواران نیزه زره ران داشتند. اسلحه کوروش فقط از یک لحاظ با دیگران فرق داشت: رنگ سلاح دیگران طلایی مات بود، حال آن که اسلحه کوروش مانند آینه می درخشید.» در سمت راس کوروش، "کریزانتاس" فرمانده سواره نظام و در سمت چپ او "آرشام" (پدر بزرگ داریوش بزرگ) در راس پیاده نظام قرار داشت. پارس ها به خط پیش می رفتند. شاه آن ها با گذشتن از دو جناح ارتش خود تا ردیف های اول پیش رفت. در آن جا "آبرادات" شیردل، شاه شوش، یکی از قدیمی ترین دوستان او و متحد مردم پارس، ایستاده بود. این شاه درخواست کرده بود که افتخار فرماندهی پیش قراولان را داشته باشد، اما احساس می کرد که نبرد در دو جناح رخ خواهد داد. به علاوه، او بیم داشت رزمایش انحرافی کرزوس موفق شود و او مردانش بدین ترتیب در وضع دشواری قرار گیرند. شاه ایران تصمیم گرفت به جناح راست سپاهیان شاه سارد حمله کند. آن گاه، شاه لیدی به سپاهیانش فرمان می داد در مرکز گرد آیند و به سوی کوروش بروند با این امید که او را محاصره کنند. انا کوروش به منتهی الیه جناح کرزوس که از همه جا ضعیف تر بود تاخت و آن را پریشان و وادار به فرار کرد. در همین لحظه، نیروهای دیگر کوروش به جناح چپ لیدیایی ها حمله ور شدند. آن گاه، ارابه های داس دار صفوف عقب را شکافتند و به جناح چپ و راست کرزوس تاختند. سپاهیان تحت فرماندهی آبرادات نتوانستند در مقابل حمله نیروهای مصری مقاومت کنند. سردار متحد کوروش و دوستانش وضع پریشانی یافتند، ولی قهرمانی آن ها به سپاه پارس امکان می داد خود را به عرصه یکار برسانند و اسباب زحمت مصریان شوند. در این هنگام، کوروش به این محل رسید و برای بررسی بهتر اوضاع از ارابه ای بالا رفت. او که تحت تاثیر شجاعت مصریان قرار گرفته بود و نسبت به دشمنان مغلوب احساس ترحم می کرد فرمان داد پیکار متوقف شود. سرانجام، مصریان به شرط آن که مجبور نشوند متحد سابق خود کرزوس به نبرد بپردازند، پیشنهاد بزرگوارانه کوروش را پذیرفتند و به سرعت تبدیل به دوستان وفادار و صدیق شاه جدید ایران شدند. شکست کرزوس به هیچ وجه به معنای پیروزی قطعی کوروش نبود. لیدیایی ها با سنجیدن وخامت شکست در ادامه نبرد پا فشاری نمی کردند و با موفقیت به عقب نشینی منظم می پرداختند. زمستان نزدیک می شد، شاه لیدی ترجیح داد به سارد باز گردد و به انتظار نیروهای کمکی در بهار آینده بنشیند. پس کوروش با نهایت کوروش می دید که سپاهیان هنوز سالم و پیکار نکرده کرزوس میدان نبرد را ترک می گویند. کرزوس پتریا و کاپاداکیه را به او واگذار کرد. چه باید کرد؟ مساله تعقیب شاه لیدی در امتداد هرموس مطرح نبود. به علاوه کوروش می توانست به عقب سپاه دشمن حمله کند و پیروز شود. ولی بهتر بود اجازه دهد کرزوس به سارد برگردد و خود را ایمن پندارد... در حقیقت، کرزوس می پنداشت که از وضع بد تری اجتناب کرده است. او تعداد زیادی از سپاهیان خود را مرخص کرد چون تصور می کرد با نزدیک شدن فصل سرما هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. بعضی از متحدانش که روز های دشواری پیش بینی می کردند، به بهانه آن که شا لیدی هنگام زمستان به آن ها احتیاجی ندارد او را ترک کردند. با وجود این، کرزوس خود را برای مبارزه بهار آماده می کرد و خواهان پیوستن دوستان، به خصوص اسپارتیان، بود که وجود آن ها برای پیروزی بر کوروش اجتناب ناپذیر می دانست. پیادشاه اسپارتیان که به رغم جنگی زمینی که با آرژین ها داشت، در پیشنهاد برای فرستادن قوای کمکی در نزدیک ترین زمتن ممکن تردید نکرد. بنابراین، اگر کوروش می خواست کرزوس را شکست قطعی دهد باید پیش از آن که او ترتیب اتحاد و ائتلافجدیدی را بدهد، به سرعت دست به کار می شد. بر خلاف هر گونه انتظار کرزوس، شاه انشان سپاهیان خود را به سوی سارد حرکت داد... وقتی ایرانیان به دشت بزرگ پیرامون پایتخت لیدی رسیدند، شاه کرزوس آنچه می دید باور نمی کرد. چطور این وحشی از پشت کوه آمده جرئت کرده است به جنگ پادشاه یونانی دوست، فرمانروای متمدن ترین امپراتوری زمین و متحد قدرتمند ترین ملل جهان بیاید و حتی خود را به پایتخت او برساند؟ این درست بود که کوروش در مقابل حمله لیدی در کاپادوکیه مقاومت کرده بود، اما رخنه او به لیدی و حضور او در برابر سارد متصور نبود. کوروش با دیدن دشت پهناوری که قرار بود نبرد در آن جا صورت گیرد، فهمید که این بار وظیفه اساسی بر دوش سواره نظام دو طرف است. زمینی که پیرامون شهر تیمبره واقع شده بود، برای رزمایش بزرگ نیروهای سواره مصاعد بود که به دامی که شاه لیدی برایش گسترده بود نیفتد. نتیجه نبرد میان سواران کماکان نامطمئن به نظر می رسید. جانشین آستیاگ بنا به نقشه هارپاگ تمام شتران موجود در اردوگاه خود را جمع کرد و در حالی که مبارزانی بر پشت آن ها نشسته بودند، آن ها ره به میدان فرستاد. هرودوت می نویسد: «سبب روبرو کردن سواره نظام دشمن با شتر ها برانگیختن ترس غریزی اسب است از شتر. هیچ اسبی طاقت دیدن یا استشمام بوی شتر را ندارد.» و گزنفون می گوید: «اسبان حتی از فاصله دور تحمل دیدن شتران را ندارند؛ عده از آن ها دیوانه وار پا به فرار نهادند و عده ای دیگر رم کردند، روی دو پا بلند شدند، سواران خود را به زمین انداختند یا به یکدیگر حمله ور شدند. این تاثیر طبیعی شتر بر روی اسب است.»اما سواران لیدیایی که از اسب هایشان به زیر افتاده بودند، مایوس نشدند و پیاده به جنگ با پارس ها ادامه دادند. پس از آن که تعداد زیادی از دو طرف جان باختند، سرانجام افراد کرزوس پیکار کنان به داخل حصار شهر پناه بردند و داخل ارگ گرد آمدند. اکنون، کاری جز محاصره سارد برای کوروش نمانده بود. شهر با برج و باروهایی مشهور به «دیوار سلطنتی» احاطه شده و متکی به یک تکیه گاه صخره ای بود و دست نیافتنی به نظر می رسید. افسانه هایی نیز در باره نفوس نا پذیر بودن پایتخت لیدی وجود داشت. مگر نه این که می گفتند یکی از زنان شاه سابق سارد به نام مه لس یک شیر زاییده بود؟ و این شیر پیوسته از استحکامات شهر عبور می کرد و سارد را از حمله ای محفوظ می داشت؟ تصویر این شیر حافظ شهر را بر روی سکه های رایج در لیدی نقش کرده بودند. هیچ کس پیش بینی نمی کرد که کوروش در زمستان 546 ق.م به سارد حمله ور شود. او ستاد ارتش خود را در شهر تیمبره مستقر کرده بود که چون پشت به کوه های کاتاکه کومن داشت، بسیار محفوظ به نظر می رسید. به نظر می رسید که کوروش می خواهد با خیال آسوده تا بهار منتظر بماند و با توجه به این که می دانست در پیش گرفتن سیاست انتظار چه مخاطراتی دارد، به سپاهیان گفت به اولین کسی که راهی از میان حصار ها به درون شهر پیدا کند، جایزه خواهد داد. تلاش های عده ای در این کار بی ثمر ماند تا این که سربازی از قبیله «مارد» - یکی از قبایل ماد – که هیروئید نام داشت، چشمش به منظره عجیبی افتاد. در یک نقطه از حصار به علت وجود صخره ای غیر قابل عبور نگهبانی گماشته نشده بود. هیروئید مشاهده کرد که کلاهخود یک سرباز لیدیایی از سرش به پایین صخره افتاد و او به زحمت پایین آمد، کلاهش را برداشت و از کوره راهی دوباره بالا رفت. هیروئید چند تن از رفقایش را که برای دریافت جایزه به طمع افتاده بودند، تشویق کرد شبانه از آن راه عبور کنند. کوروش نیز در همان زمان با خبر شد و عده ای از سپاهیانش را از آن راه به درون شهر و از آن جا به محلی که سپاهیان دفعی کرزوس جمع شده بودند، فرستاد. این کار با موفقیت روبرو شد. سپاهیان ایران توانستند قسمت پایین و بخش اععظم شهر را که در اطراف آکروپلیس ]ارگ شهر[ بود، اشغال کرد. کرزوس به معبد ارگ که وقف آپولون بود پناه برد با این امید که باز هم معجزه ای شود و بتواند تا بهار در آن جا بماند. حال آن که هنوز اواسط پاییز بود. شاه سارد به رغم قهرمانی های همراهانش سرانجام تصمیم به اتش زدن خود کرد که کورش جلوی ان را گرفت. برای نخستین بار در تاریخ، یکی از فرزندان هخامنش شهر بزرگی را که اهمیت بین المللی داشت و مادر شهر جهانی بود که او از آن خبر نداشت، اشغال کرد.کرزوس بعد از مدتی مشاور کورش شد و صادقانه به کورش خدمت کرد :rose:
×
×
  • اضافه کردن...