جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'دهه ی 60، دهه 90، بنزین، بدبختی، عشق، زندگی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
در کشوری به دنیا که امدیم که ملتش انقلاب کرده بود. و این سبب شده بود که هیچ چیز سر جایش نباشد. حتی خودمان. بسیاری از همین دهه 60 ای ها با شعار فرزندبیشتر مسلمان بیشتر، به دنیا آمدند و خیلی هاشان برادر و خواهرهایی بدست آوردند که سبب میشد امکانات محدود آن دوره و دوره های بعد به شدت برایشان کم بیاید و سال 1364 شد سال بیشترین زادوولد تاریخ ایران. زندگیمان زیر بمباران عراقی ها آغاز شد، کودکیمان با صف نفت و نون و آن شیر شیشه ای هایی که رویش عکس یک گاو ساده ی جدی حک شده بود، گذشت. با شیر خشک کوپنی و کوپن های برنج و روغن زندگیمان را گذراندیم، اما با این حال توانستیم در همین صف ها و لابه لای همین کوپن ها صبر را بیاموزیم. دهه ی 60 که تمام شد همزمان با آن جنگ نیز تمام شده بود و میگفتند دوران سازندگی است. ما نیز بزرگتر شده بودیم و به مدرسه می رفتیم. یادش به خیر. دفترچه های کوپنی که تعاونی ها برای فروش گذاشته بودند 40 برگ 60 برگ 100 برگ. مداد مشکی و مداد قرمزی که در واقع رنگ صورتی ای داشت، روپوش های سرمه ای رنگ و کتونی های سفید، گچ و تخته و میزهای سه نفره ای که قبلا دو نفره بود ولی چون ماها زیاد بودیم باید 3 نفره کنار هم مینشستیم در یک کلاس 40 نفره! از ناظممان هم حسابی کتک میخوردیم و تنبیه بدنی یکی از راحت ترین و موثرترین راه ها برای جمع و جور کردن این همه بچه بود. تفریحمان هم خرهای 5 تومانی شد که بعدها قیمتش تا 25 تومان هم افزایش پیدا کرد. حرف از رابطه ی دختر و پسر به میان آمد و ما که چیزی از این حرفها نمی فهمیدیم، با میکرو و سگا و اواخر پلی استیشن وقت میگذراندیم. دهه ی 80 که آغاز شد،کم کم خودمان را سهیم در جامعه دانستیم و سنسورهایمان نسبت به وقایع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اطراف حساس شد و دیگر سیب زمینی نبودیم. حرف از جامعه ی مدنی و گفتگوهای تمدن ها میزدیم. به کنکور کارشناسی که رسیدیم، چون از همه بیشتر بودیم، کنکور واقعا برایمان غول بود! پشت سر دیوار کنکور انگار برایمان مدینه ی فاضله ای بود که همه ی راههای خوشبختی بدان ختم میشود. با هزار بدبختی توانستیم از سد این غول بی شاخ و دم بگذریم، اما پشت دیوار خبری نبود! سپس بار دیگر به غول دیگری به نام کارشناسی ارشد جنگیدیم و آن را نیز شکست دادیم اما باز ... وقتی که عاشق شدیم، گشت ارشاد علم شد. وقتی اعتراض کردیم، حراست سرکوب کرد، وقتی خواستیم رایمان را پس بگیریم، خونمان ریخته شد ، وقتی ماشین خریدیم بنزین ها سهمیه بندی گردید و وقتی زندگی تشکیل دادیم یارانه ها هدفمند شد... تهران 28 اسفند 1389 دهه 90 چه بلاهای دیگری بر سرمان خواهد آمد؟