جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'دموکراسی توسعه یا توسعه دموکراسی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
دموکراسی توسعه یا توسعه دموکراسی تعاریف و مصادیق بی شماری که در عرصه های حکمت نظری و حکمت عملی سیاست برای دموکراسی ارائه شده ، و به دست آمدن تصویری واضح و جهان شمول از مفهوم دموکراسی را مشکل ساخته است. برخی صاحبنظران دموکراسی را پروسه توانمند سازی فکری و اجتماعی شهروندان تعریف می کنند و عمدتا در ارائه این قسم تعاریف از اندیشمندان پسامدرن تبعیت می کنند. برخی دیگر دموکراسی را عطف به پاسخگویی ساختار سیاسی به انتقاد و مطالبه گری شهروندان می دانند و برخی دیگر تنها انتخابات آزاد و عادلانه را شرط دموکراتیک خواندن یک ساختار سیاسی می دانند. این امر با توجه به معانی و مفاهیم گسترده علوم انسانی شاید از وجوهی مساله تعریف دموکراسی را دچار ابهام سازد ، اما اگر در رابطه با مفاهیم نزدیک به دموکراسی چون توسعه ، نوسازی و حکمرانی خوب ارائه تعریف از دموکراسی را مد نظر قرار دهیم ، متوجه می شویم پرسش بنیادینی که در این زمینه پیش روی ماست نه ارزیابی نسبت بین توسعه و دموکراسی به مثابه دو مفهوم تئوریک، بلکه ارزیابی این مساله است که چگونه می توان به واسطه توسعه دموکراسی، مسیری را در یک جامعه طرح ریزی کرد که چهار مطالبه بنیادین شهروندان در زندگی جمعی یعنی معرفت، منزلت، ثروت و قدرت برای عموم شهروندان و به طور مساوی قابل دستیابی باشند و در واقع یکایک افراد جامعه بتوانند خود را "شهروند آگاه و قدرتمند" بدانند و این مساله برمبنای تمام ایستارهای روانی ، ارزشی و عقلانی ملموس باشد. ● دموکراسی تعریفی که غالبا از دموکراسی می گردد این است که دموکراسی یا مردم سالاری، نظامی سیاسی است که در آن مردم، نه فرد یا گروهی خاص، حکومت می کنند. گونه های مختلف دموکراسی وجود دارد. میان انواع گوناگون مردم سالاری، تفاوت های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی قانون گذاری دقیق برای جلوگیری از توزیع نامتوازن قدرت سیاسی صورت نگیرد (برای مثال تفکیک قوا)،بخشی از نیروهای فعال در ساخت سیاسی ممکن است بتوانند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته و به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند. از حکومت اکثریت به عنوان خاصیت اصلی و متمایز کننده دموکراسی نام برده می شود، اما از نخستین تئوری های ارائه شده در باب دموکراسی در یونان باستان و عهد افلاطون و ارسطو تا به امروز تقریبا همگی اندیشه ورزان سیاسی اعتقاد داشته اند که اگر حکومت اکثریت مردم منجر به توزیع ناعادلانه ثروت و قدرت شود و امکان خرد ورزی نخبگان واقع در موضع اقلیت را محدود سازد ، نمی توان حکومت اکثریت را دموکراتیک دانست. در آن راستا بیشتر نظریه پردازی های امروزین در باب دموکراسی معطوف به این امر بوده است که چگونه می توان در عین حاکمیت اکثریت، حقوق اقلیت را نیز حفظ نمود. بدین ترتیب می توان گفت اگر شرط لازم دموکراسی در جهان امروز حاکمیت اکثریت است، شرط کافی آن نیز حقوق اقلیت است به گونه ای که نخبگان منتقد به وضع موجود بتوانند بدون تعارض با مطالبات و جهت گیری های اکثریت جامعه خود، حقوق شهروندی و کنش سیاسی خود را بروز دهند. در صورت عدم وجود حاکمیت مسوولیت پذیر، ممکن است که حقوق اقلیت های جامعه مورد سو» استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن دیکتاتوری اکثریت می گویند) از اصلی ترین روندهای موجود در دموکراسی های ممتاز می توان به وجود رقابتهای انتخاباتی عادلانه اشاره کرد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشه سیاسی و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می دهند تا با آگاهی و اطلاعات برحسب علاقه شخصی خود رای بدهند.