مقدمه
منزلت دموکراسی و اصول و آموزه های آن به مثابه « والاترین آرمان و ارزشهای سیاسی » در جوامع معاصر بر کسی پوشیده نیست. اهمیت این مسأله آنگاه بیشتر به نظر می رسد که انگاره دموکراسی به مثابه یکی از کهنترین اشکال حکومتی دراندیشه های سیاسی به شمار می رود که عموماً از جانب فیلسوفان سیاسی، بازاندیشی و در معرض بازنگری قرار گرفته است.هرچند که کژتابی مفاهیم در عرصه علوم اجتماعی، دموکراسی را نیز در بر می گیرد؛ با این وصف ، غالب اندیشمندان براین باور سخت اصرار می ورزند که دموکراسی معقول ترین شکل حکومت است که در درازمدت به خط مشی خردمندانه ای می انجامد.از این حیث دموکراسی از دیرباز به مثابة یکی از اَشکال حکومت، پیوسته مطرح بوده است. از آن هنگام که پریکلِس یونانی، دموکراسی را «حکومت مردم» خوانده است، تا به امروز در مجامع نظریه پردازی ، تحولات زیادی را به خود دیده است. بدیهی است ، نظریة دموکراسی مقوله ای بنیادی در بطن اندیشه های سیاسی است که همواره دغدغه متفکران و فیلسوفان سیاسی بوده است. از یک سو هر کدام از اصحاب مکاتب سیاسی ، با عنایت به اهمیت مبانی، مؤلفه ها و کارویژه های آن بدان اندیشیده اند و از سویی دیگر ، اکثریت مطلق رژیم های سیاسی فارغ از نوع حکومت حاکم خود را طرفدار دموکراسی و تحکیم آن می خوانند.در مقایسه و نسبت سنجی با انواع حکومت های دیگر، می توان اظهار داشت کم و بیش گفتمان دموکراسی و مدل های معتنابه آن، با استقبال چشمگیری مواجه بوده و امروزه به صورت آرمانی بین المللی درآمده است. به این لحاظ ، این مقاله به دنبال ایضاح و شناخت بیشتر، ضمن بررسی خاستگاه و ریشه های تاریخی ِ دموکراسی و سیر تحول آن، تعاریف، مفاهیم و برخی از مبانی ِفلسفی دموکراسی مورد کندوکاو قرارمی دهد. به منظور ترسیم چارچوب و گسترة مناسب از مقولة دموکراسی و فهم و آشنایی بیشتر با مبانی و منظومة آن، در آغاز به اجمال پیشینة تاریخی دموکراسی و بسط و توسعة آن مورد مطالعه قرار می گیرد. سپس پیرامون تعاریف دموکراسی، ملاحظاتی در باب مبانی دموکراسی آورده می شود که در آن میان بر پنج مکتب و نحلة فکری تأکید خواهد شد.