رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'خانلری و صادق چوبک'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sam arch

    خانلری و صادق چوبک

    صدرالدین الهی صحبت از کار صادق چوبک و ارزش‌های ادبی آن بعد از قضاوت دکتر خانلری در حق مسعود فرزاد پیش آمد. دکتر خانلری در مورد دو تن نه با بی‌میلی اما با نوعی احتیاط، کم و بسیار فشرده سخن گفت، مجتبی مینوی و صادق چوبک. در مورد مینوی بسته‌تر بود و می‌کوشید تا از پاسخ‌های صریح دوری جوید و به خُلقیات، سوابق دوستی و اختلاف نظرهای ادبی بپردازد و به خود مینوی و ارزش‌های کارش کمتر توجه کند. اما در مورد چوبک تأثر خاطر گله‌مندانه داشت و چنان که دوستی از دوستی در گله باشد از او سخن می‌گفت و با این همه، هم به انصاف همیشه بود و هم تنگ حوصله نبود. شگفت آنکه من چوبک را تا به آن روز نه دیده بودم و نه جز مجموعۀ داستان‌هایش چیزی از او خوانده بودم و این در حالی بود که قصۀ بلند «سنگ صبور» در آمده بود و در اطرافش حرف و نقل بسیار بود. در آن هفتۀ آخر خرداد ماه 1346 دو یا سه جلسه در همان خانۀ «کوی دوست» دربارۀ چوبک حرف زدیم. اولین پرسش من این بود: -بین دوست قدیم و از دست رفتۀ خود، صادق هدایت، و همکار سال‌های آغاز «سخن»، صادق چوبک، چه شباهت‌هایی می‌بینید؟ وجه مشترک این دو چیست؟ دکتر خانلری با همان لبخند آرام همیشگی و طنز آلودش گفت: -اسمِ صادق. هر دوی آنها اسم شان صادق است. و بعد از تأملی با نوعی برافروختگی گفت: -من نمی‌دانم چه اصراری ست که در ایران سعی می‌شود آدم‌ها را به هم شبیه کنند. شما تنها کسی نیستید که از این شباهت حرف می‌زنید هر کس چوبک را می‌شناسد، فوراً می‌پرسد وجه شباهت او با هدایت چیست؟ در حالی که نه تنها از نظر ادبی این دو به هم شبیه نیستند از نظر خُلق و خو هم به هم شباهتی ندارند. هدایت یک خاصیت آدم جمع کردن و دوره برپا کردن داشت در حالی که چوبک اصلاً اهل این حرف‌ها نیست. -شنیده ام آدم گوشه گیر و مردم گریزی ست. - همین طور است و این مطلقاً ربطی به تفرعن یا بداخلاقی او ندارد. چوبک آدم فوق العاده محجوب و مأخوذ به حیایی ست. به این جهت حتی در جمع کمتر حرف می‌زند و بیشتر گوش می‌دهد. هدایت بیشتر و برای همۀ ما مثل یک معلم بود اگر به چیز تازه برخورد می‌کرد و آن را در استعداد یکی از ما می‌دید، می‌داد که بخوانیم و استفاده کنیم. چوبک این طور نیست او خودش می‌خواند و خیلی زیاد هم می‌خواند اما نه دوست دارد مرشد باشد نه دوست دارد آدم دور خودش جمع کند. لجباز و یک دنده هم هست. -می‌گویند او از سبک ناتورالیست‌های فرانسه متأثر است و از آنها پیروی می‌کند؟ - کی می‌گوید؟ -منتقدین ادبی آثار او. -مزخرف می‌فرمایند. اصلاً این منتقدین کی‌ها هستند؟ وقتی دکتر خانلری می‌گفت: «... مزخرف می‌گویند» وقت پرسیدن و بیرون کشیدن حرف بود. می‌گویم: -والله ، همین‌ها در مجلۀ «سخن» هم دربارۀ ادبیات اروپایی داد سخن می‌دهند. -اکثرشان بی سوادند. این‌ها اصلاً مکاتب ادبی اروپا را نمی‌شناسند. منتهای شناخت آنها خلاصۀ تاریخ ادبیات‌های دورۀ دوم متوسطه فرانسه است. من اصلاً اعتقادی به این که یک نویسندۀ ایرانی آن هم یک نویسندۀ بومی‌مثل چوبکم را ناتورالیست بخوانم، ندارم و از این مقایسه خنده‌ام می‌گیرد. سر تا ته مکتب ناتورالیسم که از چند رمان «بالزاک» (1) سرچشمه گرفت و «فلوبر» (2) هم از آن بی تأثیر نبود، جمعاً در ادبیات فرانسه کمتر از چهل سال عمر کرد و با اعلامیۀ پنج نفرۀ سال 1887 عمرش را به شما داد. خانلری ناگهان معلم مدرسه شد و لحنش را عوض کرد و گفت: -برای اینکه یاد بگیرید. مکتب ناتورالیسم که به غلط چوبک را به آن می‌بندند، یک امتداد مبالغه آمیز از رآلیسم است که در آن نویسنده به دفتر یادداشت‌های عینی خود بیش از آفرینش هنری وابسته است. در حقیقت ناتورالیسم که «امیل زولا» (3)، «برادران گنکور» (4)، «موپاسان» (5)، «هویسمان» (6) و چند نفر دیگر را می‌توان از مشاهیر آن مکتب دانست به هیچ وجه نوع کار چوبک را نکرده‌اند. و این نویسنده را اصلاً پیرو چنین مکتبی نباید دانست، ضمن آن که او چه از طریق خواندن مستقیم و چه از طریق ترجمه‌ها به نویسندگانی مثل موپاسان و اندکی بالزاک توجهی دارد و اثری از آنها گرفته است. چوبک، مستقل‌ترین نویسندۀ ما - بعضی‌ها می‌گویند چوبک مثل «همینگوی» (7) است یعنی این اواخر خیلی شایع شده. - این شایعه از ناحیۀ همکاران روزنامه‌نویس سرکار است و علتش هم این است که هدایت در نامه‌ای به طور شوخی نوشته چوبک ادای همینگوی را در می‌آورد یا چیزی شبیه به این. این حرف هدایت موجب این تعبیر و تفسیر شد. البته چوبک به دلیل آشنایی به زبان انگلیسی و علاقۀ شخصی، همینگوی را زیاد و خیلی خوب خوانده است، اما این که در کار خود از او متأثر باشد من مشکوکم. سبک نگارش ساده و گزارش وار و فشردۀ همینگوی شاید تنها تأثیر او در چوبک باشد، ولی فکرش اصلاً نه. چوبک مستقل‌ترین نویسنده‌ای است که ما به خود دیده‌ایم. - از چه جهت مستقل؟ منظورتان از این که چوبک نویسندۀ مستقل است چیست؟ ملالی آشکار بر چهرۀ خانلری پیدا می‌شود. من حالا بعد از هفته‌ها می‌توانم بفهمم که او چه وقت اندوهگین است. تأملی می‌کند و چشم فرو می‌بندد. - چوبک را من از پیش از شهریور 20 می‌شناسم. از روزگار خیلی دور جوانی. در او یک استغنایی بود که در کمتر از کسی می‌توان یافت. شاید هدایت هم همین طور بود. اما چوبک بی شک از همۀ ما در این باب جلوتر بود. در بحران‌های سیاسی بعد از شهریور، همۀ ما به نحوی با جریان آنروز همراه شدیم و بر اثر این همراهی آثاری به وجود آوردیم که امروز هم از نظر ادبی ضعیف است و هم از نظر ارزش سیاسی مرده و بی فایده به نظر می‌رسد. حتی هدایت هم از این تحول در امان نماند. اما چوبک تنها کسی بود که پا در این دایره نگذاشت. حالا هم اگر در مجلسی صحبت سیاست بشود، او فقط متلکی می‌گوید و رد می‌شود. این پاکیزگی سیاسی، او را از جهت فکری کاملاً مستقل نگهداشته. در آثار چوبک محبت او به آدمیزاد آمیخته به شعار نیست. قهرمان‌هایش چه انسان و چه حیوان صورت مبالغه آمیز نیک و بد را ندارند. همانند که با چشم غیر مسلح و بی طرف می‌توان دید. اما اعتبار اساسی چوبک که کسی به آن توجهی نکرده است در دو زمینه سخت درخشان و دیدنی است: اول: آوردن نوعی فضای غیر شهری یا لااقل غیر شهر بزرگ در داستان‌هایش، به کار بردن مصطلحات محلی به طور طبیعی چه در محاوره و چه در توصیف به نحوی که خوانندۀ آثار او خود را مطلقاً در فضای داستان احساس می‌کند. هر قدر هم که این فضا غریبه باشد و خیلی زود با آدم‌هایی که حتی لهجه و واژگان محلی آنها برایش غریبه است نزدیک و خودی می‌شود. دوم: حرکت دائم ذهن سیال او میان درون و برون قهرمانان قصه‌هاست که او را در میان دیگران یگانه و مستقل می‌سازد. چوبک اولین نویسندۀ ایرانی است که با قهرمان‌هایش به درون پرآشوب آنها سفر می‌کند و بعد مثل غواصی که به سرعت به سطح می‌آید رویۀ بیرونی آنها را هم که شاید مثل سطح دریا صاف و بی حرکت می‌نماید، توصیف می‌کند. -می‌خواهید بفرمایید نوع کارهای «پروست» (8)، «جویس» (9) و مانند آن؟ -من در مقایسه بدم می‌آید. اما حتی اگر جویس و پروست در درون عمیق‌تر از چوبک حرکت می‌کنند در سطح قدرت رآلیستی، چوبک بی‌مانند است و تلفیق این دو، کار او را بی‌مانند می‌سازد. اگر با تأمل بیشتر به چوبک و کارش بنگریم شاید تأثیر «ادگار آلن پو» (10) و اندکی «فالکنر» (11) و «دُس پاسوس» (12) را بتوانیم در طرز گشودن و گستردن قصه‌های او بیابیم. اما در طرز بیان بی پردۀ او، به نظر من دو تن چوبک را تکان داده‌اند، «عبید زاکانی» و «هنری میلر» . آدم‌هایی که معتقد نیستند کلمات زشت و زیبا وجود دارند، بلکه معتقدند زشتی و زیبایی از مصرف نادرست و درست کلمات می‌آید. وقت آن است که به یکی از مهمترین ایرادهایی که به چوبک می‌گیرند بپردازم: -خرده گیران معتقدند که چوبک وقتی زشتی‌ها را می‌بیند و زشتی‌ها را وصف می‌کند، زبان بی حاجب و دربانی دارد و این شایستۀ ادبیات نیست. دکتر خانلری فکر می‌کند و قضاوت خود را که انتقاد او بر چوبک است این طور بیان می‌دارد: -من این طور نمی‌نویسم و این طور به اطرافم نگاه نمی‌کنم. اما به خود حق نمی‌دهم جلو نویسنده‌ای را که به دقت و با وسواس غیرقابل تصوری به زشتی‌ها که حقیقت دارند نگاه کرده ایرادی بگیرم. فضلۀ سگ را در خیابان می‌توان ندید و از کنارش رد شد، اما منکر وجودش نمی‌شود شد. اصولاً ادبیاتِ پودر و ماتیکی، ادبیات راحت طلبانۀ باب طبع عوام است. یک خوانندۀ عادی می‌خواهد با خواندن داستان از حقایق تلخ و سیاه و کثیف پیرامونش خلاص شود و از دست کلمات روزمره که از صبح تا شام با آنها سر و کار دارد بگریزد. از اینجاست که ادبیات آسان و مردم پسند به وجود می‌آید و این روزها یک شکل دیگر آن به صورت ادبیات سوسیالیستی تحویل ما شده است که در این شکل مسخرۀ تازه، هر چیز باید امیدوارانه و با سرود و مارش پیروزی جریان داشته باشد و حتی گندم باید با امید بروید. شاید مطلبی که در اول دربارۀ ناتورالیسم گفتم این جا، جای بحث بیشتری داشته باشد. ناتورالیست‌ها مثل یک عکاس با دفتر یادداشت خود که به دفتر یادداشت خبرنگاران روزنامه‌ها می‌مانست به سراغ وقایع می‌رفتند که ثبت آنها ثبت حقیقت بود با همۀ زشتی‌هایش. به علاوه آنها همۀ ناهمواری‌های روحی انسان را ناشی از عدم تعادل جسمی او می‌دانستند. یعنی ناهنجاری‌های بیولوژیکی برای آنها مبنای ناسازگاری‌های روانی بود. «آناتول فرانس» (14)، که از مخالفان ناتورالیست‌ها و از عَلَمداران ادبیات پاکیزه بود، آنها را متهم کرد که اشکالی در نهاد خود آنهاست که همه چیز را زشت می‌بینند. اما من اعتقاد دارم که یکی از بزرگترین لطمه‌هایی که ادبیات ممالکی مثل ما خورده و هنوز هم می‌خورد همین «مؤدب بودن ادبی» است. چوبک از پیشگامان شکستن سنت ادبیات مؤدب است و در کنار جمال زاده و هدایت این کار را کرده است و به نظر من او تنها نویسنده ای است که با خلق آثارش جامعه را تکان داده و به فکر فرو برده و نگذاشته است که اثرش بی تأثیر بماند. خانلری از من می‌پرسد که آیا آخرین کار چوبک، «سنگ صبور» را خوانده ام یا نه؟ و من شرمسارانه پاسخ منفی می‌دهم و او می‌خواهد که دفعۀ بعد دربارۀ «سنگ صبور» و آدم‌های دیگر قصه‌های چوبک حرف بزند. *** نخستین کنگرۀ نویسندگان ایران که در تیر ماه 1325 در تهران به همت خانۀ فرهنگ شوروی برگزار شده است، یک نقطۀ عطف است در تاریخ شعر و نثر معاصر ایران. در این کنگره که با شرکت 78 تن از شاعران و نویسندگان آن روز تشکیل شد، چهار سخنرانی مهم صورت گرفت. علی اصغر حکمت دربارۀ شعر معاصر فارسی سخن گفت، دکتر پرویز ناتل خانلری دربارۀ نثر معاصر فارسی صحبت کرد، احسان طبری و خانم سیاح نیز دربارۀ اهمیت انتقاد در ادبیات سخن گفتند، و در خلال این سخنرانی‌ها شاعران و نویسندگان پیر و جوان سروده‌ها و نوشته‌های خود را خواندند. ریاست این کنگره با ملک الشعراء بهار، وزیر فرهنگ وقت، بود کنگره از 4 تا 12 تیرماه 1325 در خانۀ فرهنگ شوروی در تهران دایر بود. سال بعد کتاب جامعی از مجموع نطق‌ها و سخنان شرکت کنندگان با نام «نخستین کنگرۀ نویسندگان ایران» تیرماه 1325 چاپ و منتشر شد که در زمان این مصاحبه (1346) جزو کتب نادر و عدیم المثال بود که البته سایه‌ای از «ممنوعیت سازمانی هم بر آن سنگینی می‌کرد و دارندۀ آن نمی‌توانست از عوارض «سؤال وجواب» در امان باشد. اما در کتابخانۀ دکتر خانلری کتاب «امنیت خاص» داشت. به زحمتی از او کتاب را وام گرفتم و با تعهد این که به بریدن هم دو دست رضایت می‌دهم کتاب را به ماشین نویس مورد اعتمادم سپردم و نسخه ای فراهم آوردم که گاه و بی گاه در حاشیۀ آن نظرات دکتر خانلری را می‌افزودم. در جلسۀ بعد که خانلری قرار بود دربارۀ «سنگ صبور» صحبت کند، چون هنوز کتاب را نخوانده بودم از آن سخنرانی استفاده کردم که بهانه‌ای باشد برای پوشاندن غفلت و تکاهلم. در آغاز گفتم: - اجازه بدهید حرف‌هایی را که شما بیست و یک سال پیش در مورد چوبک در کنگرۀ نویسندگان زده‌اید برایتان بخوانم. امروز دیگر می‌خواهیم به سبک و روال و زبان چوبک بپردازیم. شما در سخنرانی خود گفته‌اید: «صادق چوبک با انتشار نخستین مجموعۀ داستانی خود در سال گذشته میان نویسندگان معاصر مقام ارجمندی یافت. این کتاب که «خیمه شب بازی» نام دارد شامل یازده قطعه است که بعضی از آنها داستان کاملی است و بعضی دیگر گوشه ای از زندگی را نشان می‌دهد و به منزلۀ طرح یا عکس فوری ست که از حادثه یا منظره‌ای برداشته باشند. در اغلب قسمت‌های این کتاب، نویسنده کمال دقت را در مشاهده و مهارت و قدرتی شایان تحسین در وصف و تصویر نشان می‌دهد. نقاشی دقیق هنر خاص این نویسنده است و شاید برای اشاره به همین معنی باشد که روی جلد کتاب تخته رنگ و قلم موی نقاشی رسم شده است. در بعضی از داستان‌های این کتاب مانند «چراغ قرمز» و «گل‌های گوشتی» و «پیراهن زرشکی» توجه به دقایق و منظرۀ خارجی و رفتار و حرکات اشخاص که نتیجه و نمایندۀ حالت روحی خاص آنهاست، نویسنده، و هنرمند را در کار خود، استادی زبردست معرفی می‌کند. بعضی از قطعات این کتاب حاوی هیچ گونه حادثه یا داستان جالب و غیرعادی نیست بلکه فقط گوشه ای از زندگی طبقه، و دسته ای را بی اظهار نظر واستنتاج از آن نمایش می‌دهد. اما در همین قسمت‌ها زبردستی نویسنده، آن منظرۀ عادی و ساده را که همه هر روز با نظایر آن روبرو می‌شوند چنان زنده و برجسته نشان داده که خواننده را مجذوب می‌سازد. نمونۀ این قطعات «نفتی»، «عدل»، «آخر شب»، «یحیی» و «بعد از ظهر آخر پاییز» است. شیوۀ خاص و ابتکار نویسنده در آن قطعات ظاهر می‌شود. اسلوب انشای چوبک نیز همان شیوۀ جمالزاده و هدایت است. می‌کوشد که تا می‌تواند انشای خود را به زبان عامه، خصوصاً عامۀ تهران، نزدیک کند و شاید بتوان گفت که در این کار کمی ‌مبالغه روا می‌دارد. زیرا نه در نقل قول از اشخاص، بلکه گاهی در وصف و بیان نیز همان اسلوب محاورۀ عامیانه و اصطلاحات عوام را به کار می‌برد و اشخاص داستانی حتی گاهی از اشخاص واقعی هم عامیانه تر گفتگو می‌کنند. در هر حال اکنون چوبک مقام خود را در نویسندگی پا برجا کرده و رو به آیندۀ درخشانی می‌رود.» (ص 166-165) بعد از خواندن من، دکتر خانلری فکر می‌کند، بعد لبخند می‌زند و می‌گوید: -فکر می‌کنم جملۀ آخر من امروز مصداق واقعی پیدا کرده. چوبکِ جوان، حالا نویسندۀ بزرگیست. نویسنده‌ای است که نایستاده و حرکت کرده است. -بعضی از منتقدان آثار او می‌گویند که چوبک تحول پیدا نکرده و کتاب‌های بعدی او از «خیمه شب بازی» ضعیف‌تر است. خانلری رندانه نگاهی می‌کند و می‌گوید: -نکند منظورتان از منتقدان «آل احمد» است. چون در آن کنگره من از آل احمد هم صحبت کرده‌ام و گفته‌ام آیندۀ درخشانی دارد. متأسفانه او بهترین کارش در داستان نویسی همان داستان «زیارت» است که اولین کار اوست و افسوس بر نویسنده‌ای که اولین کارش بهترین کارش باشد. چوبک این طور نیست. نمی‌خواهم فرصت انتقاد از آل احمد را از دست بدهم، می‌پرسم: -چرا تفاوت می‌گذارید بین آل احمد و چوبک؟ -برای اینکه آل احمد داستان نویسی را وسیله کرده است و حالا بیشتر یک «لایحه نویس» است. به علاوه فرق نثر او و چوبک بسیار است. چوبک در تمام داستان‌هایش کلمه‌ها را با وسواس خاص کنار هم قرار می‌دهد. من بارها خواسته‌ام یک کلمه را در یک جملۀ او جا به جا کنم و میسر نبوده. یک داستان ظریف دارد به اسم «اسب چوبی». در این قصه در یک سطر وقتی قضاوت یک زن خارجی را از زندگی در خانوادۀ سنتی ایرانی و فضای اطرافش حکایت می‌کند، شما موجزتر و روشن‌تر از این احساس بیگانگی نمی‌کنید. می‌نویسد: «همه چیز این جا خشک و فلزی است. آفتابش، سرمایش و آدم‌هایش همشون». شما خشک و فلزی بودن آدم، سرما، آفتاب را که کنار هم بگذارید به توصیف موجز و در عین حال جاندار چوبک پی می‌برید. در حالی که آل احمد با نثری که به خیال خودش شبه کلاسیک است –مخصوصاً در «لوایح» اخیرش- شما را بلاتکلیف و پا در هوا نگه می‌دارد فرضاً می‌نویسد «با علی و رفقا رفتیم شام و ....» یا «دوری زدیم و حرفی و گپی و الخ ....». البته این‌ها را من به سیاق او می‌گویم و ایراد، این است که زبان نثر، زبان بیان کامل و صریح است و ایجاز و اشاره و حدس و گمان در آن جایی ندارد. ارزش‌های زبانی چوبک در نویسندگی - فارسی چوبک چطور است؟ منظورم ارزش زبان اوست. - کسی که بار اول چوبک را می‌خواند فکر می‌کند با یک آدمی که مقداری الفاظ و کلمات عامیانه را در انبان ذهن دارد مواجه است، در حالی که این طور نیست. چوبک از معدود نویسندگان ماست که بی تظاهر، ادبیات فارسی را خوانده و می‌داند و مطلقاً به ویرانگری در زبان اعتقاد ندارد. او خود یک بار به من گفت که در نوشته‌هایش زبان قدما را به عنوان دستمایه و سنگ زیرین مورد استفاده قرار می‌دهد، چوبک، متحول است و وسواسی. «سنگ صبور» درخشانترین کار اوست. کتاب را نخوانده‌ام و ناگزیر اعتراف می‌کنم. خانلری دربارۀ «سنگ صبور» می‌گوید: -این کتاب فصل تازه ای در ادبیات امروز ایران گشوده است. انتشار «سنگ صبور» به نظر من یک واقعۀ مهم ادبی است. چیزی در ردیف «یکی بود یکی نبود» و «بوف کور». با این فرق که «بوف کور» را خواص می‌خواند و می‌پسندند. «یکی بود یکی نبود»، اول دفتر داستان نویسی امروز است، اما «سنگ صبور» حد فاصلی ست میان عکس برداری‌های رآلیستی و سوسیالیستی و حضور در اندرون آشفتۀ انسان‌ها. حتماً این کتاب را بخوانید. چند نفر از متجددین و دو سه تا از انقلابیون پشت میزنشین پیش من گله می‌کردند و ایراد می‌گرفتند که آدم‌های این قصه همه مکروه و توسری خورده و در خود پیچیده‌اند. یکی از آنها هم گویا مقاله‌ای در انتقاد بر این کتاب در جایی نوشته است که مبنای آن، دفاع از اعتقادات ایدئولوژیکی گذشتۀ اوست. ایرادی که این آقایان می‌گیرند شبیه همان ایرادهایی است که به بوف کور می‌گرفتند و آن را سیاه و ناامید کننده می‌خواندند . من فکر می‌کنم این‌ها از این که چوبک توانسته فرضاً تمام حقیقت زشت و پنهان شدۀ آنها را در قالب احمد آقا معلم بریزد و جلو چشم شان بگذارد، ناراحتند. ما اگر هر کدام به درون خود خم بشویم دنیای درون‌مان قشنگ تر از دنیای آدمی‌های «سنگ صبور» نیست، چه زن و چه مرد. با این همه یادتان باشد که در اول گفتم من اگر داستان نویس بودم به شیوۀ چوبک نمی‌نوشتم. -با این تعریفی که از کار چوبک می‌کنید، چرا آن را نمی‌پسندید؟ -می‌پسندم اما نه برای خودم. در دنیای نویسندگی، نویسندگانی هستند که برابر ذوق خیلی‌ها نمی‌نویسند، اما در بزرگی و قدرت شان کسی شک نمی‌کند. چوبک خیلی چیزها می‌بیند، درست می‌بیند، راست می‌بیند، اما این که باید این‌ها را گفت یا نه، حرف است. او می‌گوید و این جرأت را دارد. بسیاری همین‌ها را می‌گویند و به ابتذال می‌گویند و بعضی هم ندیده می‌گیرند. تاریخ ادبیات ما از ندیده گرفتن، لطمۀ بسیار خورده است. کاش همه ببینند و بگویند ترس از نام را بهانۀ پوشاندن بی جرأتی نکنند. توصیه می‌کنم «سنگ صبور» را بخوانید. این دستان سنگ زیربنای داستان نویسی آینده ایران است و اولین تجربۀ درست در زمینۀ رمان ذهنی در زبان فارسی –زیرا که «بوف کور» رمان ذهنی نیست و این را در وقت صحبت از هدایت گفتم- و طبعاً با همل کاستی‌های اولین تجربه و اولین قدم، ولی با برخورداری از قدرت کامل آفرینش نویسنده. برای این است که می‌گویم «سنگ صبور»، سنگ بنای داستان نویسی آینده ایران است. تأکید دکتر خانلری بر رمان «سنگ صبور» به یادم می‌آورد رمان «تنگسیر» در وقت انتشار (مرداد 1342) با تحسین به مراتب بیشتری مواجه شده است. این یک قصۀ بلند حماسی است. منتهی این تفاوت که حماسه را پس از گذشت قرن‌ها و عبور از صافی سینه و زمان می‌نویسند و «تنگسیر» در عین آن که بلندی حماسه را دارد چنان نوشته شده که پنداری نویسنده، «محمد» قهرمان قصه را چشم دیده و از فضای عصیان و به کوه زدن یاغی، تازه به صفحات سفید برگشته است و بوی خاک و دود و باروت را همراه با جامۀ سفید و صورت سوختۀ یاغی روی این صفحات ریخته است. از دکتر خانلری می‌پرسم: سکوت در برابر تنگسیر -شما که از «سنگ صبور» این همه می‌گویید نظرتان دربارۀ «تنگسیر» چیست؟ و خانلری بر می‌خیزد، یخی در لیوان خود می‌اندازد و به من اشاره می‌کند به گیلاسم برسم. این در معنی آن است که ترجیح می‌دهد چیزی نگوید و نمی‌دانم چرا؟ از دکتر می‌پرسم آیا می‌توان در میان کارهای چوبک به جز «سنگ صبور» که قصۀ بلند است قصه‌هایی را نام ببرد که بیشتر از همه پسندیده است و دلیل آن را ذکر کند؟ کتاب‌های چوبک را روی میز ریخته است زیر و رو می‌کند، ورق می‌زند، روی هرکدام می‌ایستد، فکر می‌کند که به خاطر بیاورد و می‌گوید: • «عدل» را به خاطر توصیف زیبایی که او از درد کرده است، دوست دارم. وقتی این قصه یا طرح را می‌خوانید، احساس می‌کنید که پایتان شکسته و توی جوی آب افتاده‌اید. درد بی انصاف توی این قصه تا زیر گلوی آدم می‌آید. آدم‌های نانجیب بی آنکه درد این حیوان نجیب را بفهمند به کار خودشان سرگرمند، «عدلم یک طرح کامل از حیوان دوستی چوبک است. • «گورکن» را به خاطر این دوست دارم که مظلومیت و تنهایی یک دختر جوان و بی پناه را نشان می‌دهد. البته مثل همیشه چوبک احساساتی نیست. • «چرا دریا طوفانی شد؟» اولین قصۀ کتاب «انتری که لوطیش مرده بود»، به نظر من یکی از شاهکارهای داستان‌های کوتاه فارسی است. تمام لوازم یک داستان کوتاه از ساختمان محکم، زبان توصیفی فشرده، موضع جالب و کشش کافی در این قصه هست. «چرا دریا توفانی شد» با بهترین نوول‌های اروپایی و مخصوصاً آمریکایی، آن هم ادبیات جنوب ایالات متحده پهلو می‌زند. • «اسب چوبی» را به خاطر لطافت موضع و نشان دادن تنهایی آدمی که از خارج از سنت به داخل سنت آمده و گرفتار حقیقتی شده است که نمی‌شناخته و مخصوصاً ارائه تفاوت دو فرهنگ ، یک داستان زیباست. • «پاچه خیزک» را به خاطر نیشخند زیرکانۀ نویسنده به آدم تحسین می‌کنم. • «دزد قالپاق» را از این جهت می‌پسندم که نشان دهندۀ فکر جاهلانۀ اجرای عدالت به دست افراد است. در ممالک عقب مانده، قانون هم تابع تشخیص فردی ست. در «دزد قالپاق» حاجی، رئیس قصاب نمونۀ کامل قدرت مدارانی است که وقتی ضعیف را روبروی خود می‌بینند تا انتهای قساوت و خشونت پیش می‌روند و وحشیگری را قانون می‌دانند. در پایان گفتگو از دکتر خانلری می‌پرسم: -نظر شما دربارۀ آیندۀ کارهای چوبک و جای آن داستان نویسی ایران چیست؟ خانلری با صراحت و قاطعیتی که همیشه در نتیجه گیری‌ها به خرج می‌دهد، می‌گوید: -چوبک، در کتاب داستان نویسی ایران خواهد ماند. بسیار تقلید خواهد شد و مسلماً مقلدان، ارزش این مبتکر را نخواهد داشت هر قدر که کار آنها از نظر تکنیک و زبان کامل تر باشد و این چیزی است که من در آن شک دارم. چوبک از نسل بعد از ماست به قدری در دقایق و ظرایف زبان جدی ست و به حدی از ذخیرۀ پیشینیان در انبانه دارد که مشکل بتوان در این روزگار شلختۀ بی بند و باری، چوبک دومی را انتظار داشت. زبان و سبک او مال اوست، یگانه و مثل خود او، دیر آشنا و لجباز و حرف گوش نکن. تکرار می‌کنم که مخالفان چوبک کسانی هستند که یا استقلال ف؟؟ او را دوست ندارند و یا کسانی هستند که جرأت‌های این نویسنده در وجودشان نیست. هر کجا که خواست: در روشنای باران، در آفتابِ پاک. اسفند 1345 دکتر خانلری شعر «کوچ بنفشه»‌ها را می‌خواند. تند تند یادداشت می‌کنم و او بعد از خواندن می‌گوید: -تمام مشخصات یک شعر کامل در این شعر هست، از احساس، زبان، وزن، و وسعت نگاه شاعرانه، دیگر چه می‌خواهید؟ من فکر می‌کنم دربارۀ نیما که این همه مورد علاقۀ سرکار است حرف‌هایم را زده‌ام و خلاصه‌اش این که بدون شک او در تاریخ شعر ما به عنوان کسی که در پی راهیابی راهی تازه برآمد، خواهد ماند. او شاعری است که صرف نظر از اخلاق و عادات شخصی است و نوعی تخیل خود قهرمان بینی و بزرگ نگری، در کاری که کرده نیت نوآوری داشته و تا حد زیاد موفق بوده است، اما این که چقدر شیوۀ او عمر خواهد کرد؟ چقدر از او فاصله خواهند گرفت و چقدر به بهانۀ او به پیکر شعر فارسی صدمه می‌زنند، امری است که باید آینده درباره‌اش قضاوت کند. برگرفته از مجله ایران‌شناسی، تابستان 1372، ص 255-267 پی‌نوشت‌ها: 1. - Balzac, Honore de 2. - Flaubert, Gustave 3. - Zola, Emile 4. - Goncourt, les Freres 5. - Maupassant, Guy de 6. - Huysmans, Karl 7. - Hemingway, Ernest 8. - Proust, Marcel 9. - Joyce. James 10. - Poe, Edgar Allan 11. - Faulkner, William Harrison 12. - Dos Passos, John Rodrigo 13. - Miller, Henry 14. - France, Anatole منبع
×
×
  • اضافه کردن...