رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'حواس پنجگانه'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. با سلام خدمت دوستان عزیز. منظر شهري به دليل ماهيت عيني و ملموس خود توسط حواس انسان قابل ادراک مي باشد. مهمترين حس از ميان حواس پنج گانه در فهم و ادراک منظر شهري، حس بينايي است. تغيير تدريجي مناظر شهري در بازه هاي زماني بر چگونگي و نحوه اين ادراک تاثير مي گذارد. علاوه بر آن، ميزان و کيفيت تاثير پذيري از منظر شهري به نوع حرکت اعم از پياده و يا سواره (انواع وسايط نقليه)، وابسته است. بنابراين دو عامل زمان و حرکت بر کيفيت ادراک منظر شهري موثرند. مفاهیم منظرسازی اولین بار توسط گوردن کالن در مجله Architectural Review عنوان و سپس به صورت مجموعه ای در کتاب منظر شهری در سال 1961 منتشر شد. در اين پروژه برخي مفاهيم منظر شهري و مهمترين انگاره هاي مطرح در اين خصوص و نحوه ادراک آن مورد بررسي قرار مي گيرد. (در این پروژه هم سعی کرده ام که با کیفیت ارائه بالا و ایجاد تنوع و جذابیت، هم برای درک موضوع کمک کرده و هم جامعیت و ماندگاری مطالب در ذهن و یاد افراد را میسر کنم) امیدوارم که مورد استفاده و توجه تون قرار بگیره. Manzar Sazi.pdf Manzar Sazi.pdf
  2. sam arch

    پیاده‌راه واژه‌ای در قفس

    محمدمهدی محمودی گرایش عمده دیدگاه شهرسازی جهان براین اساس است که پس از حدود یک قرن سنت گریزی و همزمان تجربه اندوزی، باردیگر معیارهای انسانی و توجه به نیازهای مادی و معنوی او مورد توجه و تاکید جدی قرار گیرد. این دیدگاه جدید در واقع واکنشی علیه تسلط نوعی الگوی شهرسازی است که مقیاس انسانی را حذف و فضاهای پرشور و تحرک طبیعی شهری را به مسیرها و گره‌های ترافیکی مبدل می‌سازد. ورود خودرو به عرصه‌های حمل و نقل شهری، باعث نوعی تغییر در جایگاه عابر پیاده در فضای خیابان شده و تغییرات کالبدی و ساختاری بسیاری را نیز پدید آورده است. به عبارت دیگر، ابهامی که در تعریف نقش عابر پیاده در شهرسازی امروز ایجاد شده است، سبب محدود شدن عرصه‌های تعاملهای اجتماعی و کمرنگ شدن شاخص لایه های اجتماعی شهرها گردیده است. از طرفی بدنه کاربرگرائی و نابسامان معماری امروز و عدم بکارگیری آب و گیاه به شکلی ملموس و طبیعی، سبب ایجاد نـوعی سیمای شهری گشته که نـیازهای ذهنی، روحی و عـاطفی انسان را بـرآورده نمی‌سازد. واژه‌های کلیدی: پیاده راه، انسان، مسیر، میدان، حواس پنج‌گانه مقدمه دسترسی‌های پیاده شهری در بافتهای کهن همیشه با ارزشها و منزلت‌های اجتماعی و فرهنگی بسیاری همراه بوده است. امروزه از آنجائیکه نیازهای حسی و روانی انسان که به‌عنوان مهمترین عامل در شکل‌گیری مسیرهای پیاده نادیده گرفته می‌شوند، شرایط مناسب برای ایجاد حس امنیت و تعلق مکانی و آسایش روانی ایجاد نمی‌گردد. انسان پیاده از متن فضای شهری به حاشیه رانده شده و در این معبر پرخطر و ناامن با تنش‌های عصبی و روحی و انواع آسیب‌های اجتماعی درگیر است. هنگامی که از حس تعلق به مکـان صحبت می‌شود از محیطی یاد می‌گردد که تک تک افراد می‌توانند برای خویشتن خاطره‌ای جمعی و وابسته به تاریخ و مکان در ذهن بسازند. برمبنای انگاره‌ای کلی، مسیر پیاده در رابطه‌ای دو سویه با انسان قرار می‌گیرد: از یک سو با بعد روانی و فیزیکی انسان مرتبط می‌شود و از سوی دیگر با معنای فضا و کالبد مسیر. به عبارت دیگر، آنچه که این فضای شهری را پدید می‌آورد ترکیبی است از دو ویژگی مادی و معنوی که بایستی حضور داشته باشند تا فضای مزبور محقق شود. پیاده راه، واژه‌ای در قفس "به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهنواژه‌ای در قفس است» (سپهری، سهراب، سوره تماشا) در ابتدای یک مسیر طولانی از جنوب تهران تا انتهای آن در دامنه کوههای البرز بر کف پیاده راه خیس و برفی قدم بر می‌داشت، صدای پای آب با او بود و سردی و خیسی برفهایی که در تلالو کمرنگ آفتاب زمستانی آرام آرام آب می‌شدند و با جوی روان هم مسیر و همراه، جویی که ترانه خوان و شاد و سبک از همان مسیر باز می‌گشت و ردیف درختان سربه فلک کشیده تا چشم کار می‌کرد و تا انتهای مسیر او را همراه بود و صدای پای آب با او بود و خاطرات و یادگارهای جوانی.... آب جاری می آمد و از زیر دیوار شمالی وارد خانه می‌شد، از حیاط می‌گذشت، به حوضخانه می‌رفت و از زیر دیوار جنوبی به بازارچه محله می‌ریخت، حیاط خانه اگرچه کوچک بود اما باغ خیال او بود، که در تلفیق خاک و سبزی درختانش سعادت این دنیایی را جستجو می‌کرد و بهشتی را که همان نزدیکی بود و در آئینه صاف حوض کوچکش پاکی و صداقت را که از مهر بی‌پایان آغوش مادر آموخته بود. و اکنون به آن باغ خیال می‌اندیشید و به آن حس غریب تعلق که این روزها نداشت و به عطر دل‌انگیز آن فضا که دیگر داشت از یاد می‌رفت. مسیر خانه تا امامزاده مسیری بود طولانی با ردیف درختان جوان و پرندگانی که بر آنها لانه ساخته بودند و آن جوی آب که تمام راه با او بود. و زندگی در خیابان جریان داشت و به درون بافت شهر جاری می‌شد، راهها پر از فضاهای دلپذیر و آشنا بود و آدمهایی که هنگام ملاقات با یکدیگر به گفتگو می‌ایستادند. حس امنیت و آرامش بود و حس خفیف خوشایندی که از پانهادن بر کف سنگفرش شده پیاده راه حاصل می‌شد. زندگی در عبور پرصدا و پردود ماشینها جریان داشت، بناهای جدید، هر کدام با بدنه‌های بی‌تفاوت و هیبت نامتناسب خود، او را در طول مسیر بدرقه می‌کردند، گاهی هم بدنه خراب شده ساختمانی که زمانی به زیبایی و شکوه خود می‌بالید روحش را آزرده می‌ساخت. به بالا نگاه کرد، آسمان از پس لبه‌های مغشوش و نامنظم ساختمانها و از میان شاخه‌های درختان، سرد و خاکستری و عبوس دیده می‌شد. از ساختمانهای تجاری، خرده فروشی‌ها، اغذیه‌فروشی‌ها و بدنه‌های نامعلومی گذشته بود. آنسو اتوبوسها و ماشین‌ها از کنارش می‌گذشتند. به تقاطع خیابانها که می‌رسید از کنار ردیف ایستاده ماشینها رد می‌شد و آنهایی را که از کنارش عبور کرده بودند پشت سر می‌گذاشت. به میدانی رسیدکه در میان چرخش و حـرکت مـاشینها و اتوبوسها گم شده بود. در میان دود و همهمه، میدان سبز می‌نمود و زیبا، با حوض آب و آبفشان بزرگی در میان، چقدر سبزی و آب دور از دسترس می‌نمود، به یاد آورد: نهرآبی که از کرج می آمد در مسیر خاکی خود بطور طبیعی این راه را که اکنون بلوار عریضی شده طی کرده و خیابان اصلی را قطع می‌کرد، عابرینی که از کنارش می‌گذشتند حرکت طبیعی، مداوم و ملایمش را حس می‌کردند، گاهی در کنارش می‌نشستند و گاه غبار خستگی صورت را با آب زلال آن می‌زدودند. از حرکت طبیعی این نهر بود که درختان ضلع جنوبی خیابان سبزتر و تنومندتر و بلندتر بودند و درختان ضلع شمالی آن کوتاهتر و کوچکتر، بعدها با کشیدن کانالهایی آب را از شمال تهران به این مسیر هدایت کردند تا درختان سمت شمال نیز سیراب گردند. در ادامه مسیر خیابان اصلی به طرف شمال بعد از نهر کرج ردیف درختان توت بود که تا مسافت زیادی این مسیر را همراهی می‌کردند. درخت توت با بخشندگی زیاد، مدت زیادی سبـز اسـت و بار می‌دهد .اما زمستانها فرق میکرد درختها خشک بودند و بی‌برگ، و مسیر پر برف و سرد و خلوت، در هر فصل این مسیر معنایی داشت و روحی و شکلی، سبزی و آب نزدیک بود و دست یافتنی، آنقدر نزدیک که بدون آنکه به آنها فکر کنی با آنها زندگی می‌کردی. تارهای خیال گسست، تنهایی بود و مسیر طولانی پیش رو که دیگر در آن انسان مقیاس همه چیز نبود، و آدم‌هایی که غریبه، خمود و سردرگریبان در میان همهمه و دود ماشینها با شتاب در حرکت بودند. به پشت سر نگریست، هنوز در ابتدای راه بود، اگرچه ناامن و پرخطر می‌نمود اما هنوز صدای پای آب با او بود. «شهر پیدا بود رویش هندسی سیمان، آهن، سنگ، سقف بی‌کفتر صدها اتوبوس»(سپهری، سهراب، صدای پای آب) درک عابر پیاده از فضای شهری بی‌شک یکی از با ارزش ترین فضاهای شهری ایران که می‌توان به‌عنوان نشانه‌ای از نحوه تعامل و تاثیرگذاری متقابل فرد و محیط به آن پرداخت، میدان نقش جهان اصفهان است، ابعاد و تناسبهای وسیع میدان که لازمه کانون اصلی توسعه شهری در زمان خویش است در بدنه‌های محصور کننده به ریتم دهانه‌های هم‌پیوست مردم‌نواز می‌انجامد، که اگرچه این فضا به لحاظ وسعت و گستـردگی و ارتفـاع بدنـه‌ها در تعاریف رایج واجد خصوصیت محصور بـودن نیسـت، اما بـدون تردیـد حس مطلوب عابر پیاده را از دیدن تلاقی رنگ دنیایی بدنه‌های آجری با رنگ عرفانی آبی آسمان در مقابل و اطراف خویش و همراهی آنان را با سبزی سبزه‌ها1 که یادآور بهشت زمینی اسـت و حـس آرامشی را که دربرابر تـواضـع جـداره‌های مــردم‌نواز و منظم آن پیدا می‌کند نمی‌توان انکار کرد، زوکر2 بر این اعتقاد است که «فضا به یاری تجسم و تصوری که ناظر از وسعت و حدود فضا و احساس حرکت در آن پیدا می‌کند ادراک، می‌شود».. (توسلی، طراحی فضای شهری1، 1371،صفحه 19) این حس در میدان کامپو3 در سیه نا4 که با ردیف ساختمانهای چهار طبقه اطراف به شکلی نامنظم محصور شده و به لحاظ وسعت و ارتفاع بدنه‌ها از محصورترین میدان‌های جهان به شمار می‌آید (تصویر1)، به گونه‌ای دیگر است. مدخل تمام گذرهای پرپیچ و خمی که از دل شهر آمده و در این میدان تلاقی کرده‌اند با طاق پوشیده شده تا محصور بودن این میدان را معنایی کامل ببخشد. یکنواختی جداره‌ها تنها با قرار گرفتن بـرج ناقـوس شکسته می‌شود که تسلط آن در هنگام عبور از گذرها و مواجهه با فضای باز میدان در تمامی محورها حس می‌شود (تصویر 2). تصویر 1: میدان کامپو به لحاظ وسعت و ارتفاع بدنه‌ها از محصورترین میدانهای جهان به شمار می‌آید. تصویر 2: تسلـط بـرج نـاقـوس در میـدان کامپو در هنگام عبور از گـذرهـا و مـواجـه با فضـای بـاز میدان در تمامی محورها حس می‌شود.
×
×
  • اضافه کردن...