جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'حضور مردگان در جامعه'.
1 نتیجه پیدا شد
-
چکیده بر خلاف آنچه بسیاری مفسران گمان میکنند، مردگان حضوری عمومی در جامعهی مدرن دارند. در واقع، به واسطهی ابزارهای ارتباطی گوناگون و موثرتر آنها امروز نسبت به جوامع پیشین حضوری پررنگتر دارند. بسته به قدرت و نابرابری، مرئی بودن شبکههای اجتماعی و شرایط تغییر اجتماعی تنوع قابل توجهی در اینکه چه کسی حاضر است وجود دارد. پاتریک گیری(Patrick Geary) در آغاز کتاب فوقالعادهاش، زندگی با مردگان در قرون وسطا، زمان حال و گذشته را در مقابل هم قرار میدهد. اکنون "مردگان طرد شدهاند...در هیچ دورهی دیگری انسانها قادر نبودهاند که این تعداد از افراد را با چنین مهارتی از میان برده یا چنین کامل فراموششان کنند." (Geary 1994:1-2.) در این مقاله، من ادعا میکنم که گیری(Geary) در رابطه با طرد و فراموشکاری ما در اشتباه است. امروز مردگان بیش از هر زمان دیگری در جامعه حضور دارند. و دلایل بسیار موجهی برای چرایی این امر وجود دارد. مطالعات مرگ مرگشناسان پیرامون این مسئله چه گفتهاند؟ بسیاری با گیری(Geary) موافقند که در جوامع مدرن مرگ و مردگان تابو، جداافتاده، نامرئی و حاشیهای اند.(Blauner 1966, Aries 1977, Mellor & Shilling 1993). تعابیر گوناگونی از این نظریه وجود دارد، برخی از متفکران بر مردن، عدهای بر اندوه و تعدادی هم بر مردگان تمرکز کردهاند. نظریات پیرامون عزاداری در قرن بیستم، مردگان را تا حد زیادی حاشیهای کرده و عنوان کردهاند که هدف از عزاداری، کنار آمدن با احساس اندوه است تا شخص عزادار بتواند نهایتا ارتباطاتش با فرد از دنیا رفته را پشت سر گذاشته و تعلقات جدیدی شکل دهد. اندوهدرمانی بیشتر بر احساسات عزاداران تمرکز کرده است تا بر ارتباطشان با مردگان (Parkes 1996). با وجود آنکه ممکن است مردگان توسط متفکران حاشیهای شده باشند، اما آنها اغلب بر عزاداران ظاهر میشوند. عزادارانی که بسیاریشان تجربیاتی را از سر گذراندهاند که در آنها مردگان به صورت کاملا فیزیکی حاضر به نظر میرسند(Rees 1997). چنین تجربیاتی اما بسیار شخصیاند و عزاداران اغلب از ذکرشان خودداری کردهاند. هر چند که میتوان دید که این روند شروع به تغییر کرده است. با این حال اما حضور مردگان در زندگی شخصی برخی عزاداران به معنای حضور آنها در جامعه نیست. از اواسط دههی نود تعدادی از پژوهشگران حوزهی عزاداری، شروع به صحبت از وجود روابط ادامهدار میان زندگان و مردگان کردند (Klass et al 1996). هوارث(Howarth 2000)، و میچل(Mitchell 2007) بر روی این مسئله کار کردهاند که چگونه روابط ادامهدار مرز میان زندگان و مردگان را، به ویژه در زمینهی عزاداری مبهم میکنند. مطالعهی جوانا ووتیوویاک(Joanna Wotjtowiak) بر روی پساخودها(Post selves) در حیطهی این سنت جدید است. والتر(Walter 2005) در پژوهش خود حرفههایی را که میان زندگان و مردگان واسطه میشوند بررسی کرد. اما وی نیز عمدتا بر عزاداری برای درگذشتگان اخیر تمرکز کرد تا بر حضور مردگان قدیم. در حال حاضر حوزهی مرگشناسی شروع به تایید این امر کرده است که مردگان در حیطهی عزاداری نیز حضور دارند و نه فقط در مراکز قابل پیشبینی که احتمال دیدن مردگان زیاد است- گورستانها، یادبودها و یادمانهای مجازی. اما مکانهای بیشمار دیگری نیز وجود دارند که در آنها مردگان قدرت خود را اعمال کرده، بر خواستهایشان پافشاری می کنند، تایید خود را اعطا یا دریغ کرده و در کل در جهان ما شریک میشوند. چنین مکانهایی شامل خانهها، قوانین، کلمات، تصاویر، رویاها، سنن، یادمانها و آرشیوهای ادبیات میشوند(Harrison 2003:x). چنین مکانهایی لزوما مرتبط با عزاداری نیستند. و این یک استاد ادبیات و نه یک متخصص مرگشناسی بود که توانست این مسئله را دریابد. ما میتوانیم مراکز کاملا مدرن دیگری را نیز به لیست هریسون اضافه کنیم که در آنها مردگان ظاهر شده و حضورشان را محسوس میکنند: آمار مرگومیر، رسانههای جمعی(اخبار،فیلمها، سریالهای تلویزیونی، آگهیهای ترحیم)، تاریخ، باستانشناسی، موزهها، گردشگری، توریسم سیاه( بازدید از مکانهایی که مرتبط با مرگ و شکنجهاند- Lennon & Foley 2004)، عکاسی، اقدامات بشردوستانه و تبارشناسی. من زمان بیشتری را صرف بیان آنچه که اکنون دیگر باید واضح باشد نمیکنم، یعنی بیان اینکه این تعداد گونه از حضور مردگان در جوامع مدرن وجود دارد. آنچه من قصد بیانش را دارم خاصتر و رادیکالتر است. یعنی این امر که مردگان امروز حضور بیشتر و پررنگتری نسبت به جوامع ماقبل مدرن داشته و حضورشان اشکال نوینی به خود گرفته است. من 4 دلیل را برای این ادعا ارائه میکنم: 1. رسانههای ارتباطی ابزار ارتباطی حاکم در یک جامعه، عاملی کلیدی در بیان چگونگی اشاعهی داستانهای مربوط به مردگان است. در جوامع شفاهی داستانهای نیاکان در درون خانوادهی گسترده، که نهادی کلیدی در میانجیگری میان مردگان و زندگان است، بازگویی میشوند. خانواده بسته به آنکه تبارش پدرسالار یا مادرسالار است، اجداد مذگر یا مونث میآفریند. من دوستی آفریقایی دارم که میتواند اجداد مذکرش را تا هفت نسل قبل نام ببرد. داستانهای آنها از طریق پدرش به وی منتقل شدهاند. او نمیتواند نیاکان مونثاش را بیش از یک یا دو نسل برشمرده و یا اجداد خانوادههای دیگر را نام ببرد. با وجود آنکه دوست آفریقایی من به ظاهر قادر است اجداد(مذکر) خانوادگیاش را برای نسلهای بسیاری برشمرد- امری که بسیاری غربیها ناتوان از انجام آن هستند- بیشتر مردگانی که وی میتواند نام ببرد درواقع نه اعضای خانواده اش بلکه شخصیتهای تاریخی(باز هم مذکر) هستند که وی آنها را با قرار گرفتن در معرض یک آموزش مسیحی و غربی شناخته است: ابراهیم، سنتپل، مارتین لوتر، جان وسلی، جورج واشینگتن، ناپلئون، هیتلر و... . این مسئله از آنجا ناشی میشود که در جوامع باسواد اطلاعات مربوط به نسلهای گذشته میتواند از دایرهی خانواده خارج شده و در اخختیار تمام کسانی قرار گیرد که قادر به خواندن هستند. تاریخ و باستان شناسی اینگونه ممکن میشوند. ادیان جهانی به واسطهی سواد امکان مییابند: بودا، عیسی و محمد، به مدد کلمات مکتوب است که میتوانند هزاران سال پس از مرگشان به تاثیرگذاری بر میلیونها نفر در هزاران مایل دورتر ادامه دهند. در جامعهی جهانی معاصر، ارتباطات جدید به گسترش کانالهایی پرداخته است که از طریق آنها مردگان سالهای دور و نزدیک میتوانند با زندگان ارتباط پیدا کنند. بارتس (Barthes 1993) نشان میدهد که چگونه عکس در مقام یک یادگار عمل کرده و زمانی را که سپری شده، آنچه را که از دست رفته و مکانها و افرادی را که دیگر وجود ندارند به یادمان میآورد. پیش از اختراع دوربین تنها تروتمندان بودند که نقاشیهای اجدادشان را به عنوان یادگارهای تصویری در اختیار داشتند. امروزه در زمانهی دوربینهای ارزانقیمت تقریبا همهی افراد عکسهای نیکان خانوادگیشان را دارند. رسانهی جمعی نه تنها موارد مرگ را به یک مخاطب جهانی بالقوه اعلام میکند، بلکه خوانندگان و بینندگان را به درگذشتگانی معرفی میکند که در غیر این صورت هرگز نمیشناختندشان. رسانهها این کار را در بارزترین شکل از طریق آگهیهای ترحیم چاپشده در روزنامهها و همچنین از خلال اخبار و مستندهای تاریخی انجام میدهند( Walter et al 1995). تکنولوژی ارتباطات این روند را حتی پیش تر هم میبرد: من میتوانم در گوگل یا ویکیپدیا صدها هزار از مردگان را جستجو کنم. دییگر نیازی به رفتن به کتابخانه و خواندن یک دانشنامهی چندجلدی نیست. مسافرت نیز ابزاری برای ارتباط عمومی با مردگان فراهم میآورد. در بازدید حال حاضر من از رومانی، تنها در موزهی ملی اتحاد در آلبا یولیا من به افراد درگذشتهی گوناگونی معرفی شدهام که کمک کردهاند تا تجربیاتم را به عنوان یک توریست در رومانی بهتر درک کنم. در این کنفرانس، من هر روز مردگان را ملاقات میکنم. مردگانی که به طور خاص از طریق دو رسانه- مجسمه و پوستر- مرئی شدهاند. هنگاهی که به ساختمانی که کنفرانس در آن برپا کردهایم وارد شده یا آن را ترک میکنیم، از کنار مجسمهی بینظیر ملیمل شجاع بر روی اسباش عبور میکنیم. و زمانی که برای صرف ناهار میرویم دیوارهای رستوران با پوسترهای آشنای چهگوارا تزیین شدهاند. در آلبایولیا ما در محاصرهی قهرمانان هستیم. در جوامع شفاهی خانوادههای خاص ممکن است قهرمانان آباواجدادی خود را داشته باشند. و در داستانها نیز ممکن است که قهرمانان حتی فراتر از خانواده نیز اشاعه یابند. اما امروز به موازات گسترش ابزار ارتباطی، تعداد قهرمانها و امکانات خلق و اشاعهشان آنچنان افزایش یافته که قابل قیاس با هیچ دورهی دیگری از تاریخ نیست(Rosu). 2. قدرت- در زندگی، پس از مرگ جوامع شکارچی-گردآورنده عموما برابرگرا هستند، به ویژه اگر محل سکونت ثابت نداشته و ناچار باشند غذا را بلافاصله پس از بهدستآوردنش مصرف کنند. دستآوردهای شکار اغلب میان همهی اعضای گروه تقسیم میشوند. داراییها هنگامی که مرتبا مجبور به حرکت هستید دستوپاگیر می شوند. برابرطلبی در زندگی برابرطلبی در مرگ را ایجاد میکند: هیچ ملکی وجود ندارد که به ارث رسیده و یا بر سرش مشاجره صورت گیرد. هیچ گوری برای تقدیس نیست. تاثیر مردگان بر زندگان در این حالت ممکن است متاثر از جنسیت باشد اما از هر لحاظ دیگر تا حد زیادی برابر است(Woodburn 1982). نابرابریهای اقتصادی و سیاسی از چه زمانی شکل گرفتند؟ انباشت سرمایه پس از انقلاب نئولیتیک ممکن شد- کشاورزان میتوانستند محصولشان را پس از یک سال پربار ذخیره کرده، زمانهای افرادی را که از چنین موهبتی برخوردار نبودند بخرند و بر اجتماع حاکم شوند. قدرت اقتصادی میتواند منجر به قدرت سیاسی شود و بالعکس. روسا و مردان بزرگ در این دوره ظهور میکنند. با شهرگرایی شاخص اقتصاد رشد کرده قدرت و نابرابری پیشتر میروند. در کنار نابرابری در زندگی نابرابری در مرگ نیز پدیدار میشود. رئیس در سنین پیری مورد احترام قرار گرفته و در مرگ تقدیس میشود. امروزه مردان بزرگی چون ناپلئون، بیل گیتس و نیکولا کوکسکو تا مدت ها پس از مرگشان به عنوان بازیگران اجتماعی و اقتصادی در سطح ملی یا بینالمللی تاثیرگذار بوده و یا خواهند بود. در همین چند روز گذشته من با نمونههایی از تاثیر هر سهی این مردان مواجه شدهام. ادیان جهانی و حکومتهای سیاسی نیازمند مشروعیتاند. آنها برای کسب این مشروعیت، بنیانگذاران( جرج واشینگتن، عیسی مسیح) و قهرمانان( شهدای مسیحی، رهبران دهقان رومانی: هورکا، کلوسکا و کریسان) را در رژیمهای کنونی دوباره خلق میکنند. پانتئونها و آرامگاهها برای سکنا دادن به آنها ساخته میشوند. تا اینجا من ادعا کردهام که رسانههای ارتباطی و روند توسعهی تاریخی نابرابری و قدرت، نقش مردگان را از خانواده به اجتماعات گستردهتر، دولتها و حتی به کل جهان بسط دادهاند. با این حال بحث کوتاه من بر روی قدرت، نشان میدهد که این همهی مردگان نیستند که تا مدتها پس از مرگشان در جامعه حضور دارند. بر خلاف جوامع شفاهی که در آنها نقش مردگان در جامعه قابل پیش بینی است و معمولا محدود به اجداد یک جنسیت خاص در درون خانوادهاند، امروزه نقش مردگان بسیار متنوعتر و در معرض تغییر است. من این مسئله را در دو بخش بعدی بررسی میکنم. 3. پیچیدگی اسمیت(Smith 2006) ادعا کرده است که در یک جامعهی پیچیده، بعضی شبکهها( من جمله تعدادی که با مردگان هم سر و کار دارند) دور از چشم عموم مردماند. این مسئله هم در جوامع دموکراتیک و هم توتالیتر صادق است. با این وجود در برهههای خاصی این شبکهها میتوانند از ثبات خارج شوند. در این حالت آنها مرئی می شوند و حافظه ی جمعی نیاز به بازتنظیم پیدا میکند. در جوامع توتالیتر عدهای از کسانی که در برابر رژیم مقاومت میکنند ممکن است ناپدید شوند. تنها زمانی که جامعه آزاد شود چنین اتفاقی میتواند به تمامه روشن شده و آنهایی که پیش از این وجود نداشتند بدل به قهرمان شوند. روتار( Rotar 2008) نشان داده است که چگونه اجساد کسانی که در تیمیسورا(Timisoara) در دسامبر 1989 مردند پنهانی توسط مقامات جابجا شدند تا گورهایشان نتوانند به نماد مقاومت و یا شهادت تبدیل شوند. حتی امروز نیز خاطرهی آنچه بر اجساد آنها گذشت در هالهای از ابهام قرار دارد. در بریتانیا، جامعهای آزاد در قیاس، نمونهای اخیر از بازتنظیم شبکه در رابطه با استفاده از اعضای بدن مردگان برای تحقیقات پزشکی و تدریس رخ داد. تا اواخر دههی نود این اعضا اغلب در سردخانه بدون اطلاع خانواده جدا میشدند. افشای این روند منجر به یک رسوایی عمومی و رسانهای شد که در جریان آن میبایست در ارتباط میان مردگان، پزشکی و خانوادهها بازنگری شده و شیوهها و آداب جدیدی برای استفاده از اعضای بدن کسانی که در بیمارستان میمردند وضع شود(Andrews &Nelkin 1998). نمونهای عادیتر از بازتنظیم شبکه زمانی است که منابع تاریخی یا باستانشناختی جدیدی یافت میشوند: پروندههای حساس سیاسی پس از گذشت چند دهه در دسترس عموم قرار میگیرند، یک کلکسیونر شخصی آرشیوی تاریخی را به یک موزهی عمومی اهدا میکند یا اکتشافی باستانشناختی دادههای جدیدی را آشکار میکند. در اغلب موارد منابع جدید آگاهیهای پیشین را به طور دقیقتری تایید میکنند. در سایر مواقع ممکن است مورخان و باستانشناسان ناچار به بازنویسی تاریخ( یا ماقبل تاریخ) شوند. 4. تغییر اجتماعی سریع در مواقع تغییرات پرشتاب اجتماعی ممکن است تنوع بالایی از حضور مردگان در جامعه و درجهی حضورشان شکل بگیرد. رژیمهای توتالیتر به پاک کردن کسانی که در برابرشان مقاومت میکنند از حافظهی جمعه مشهورند. مخالفان ممکن است ناپدید شوند. چه به طور فیزیکی و چه در حافظهی جمعی. تغییر رژیم معمولا منجر به پاک کردن قهرمانان پیشین از حافظهی جمعی و خلق قهرمانان جدید میشود. سیاست جدید نیازمند تاریخ جدید است. اگر رژیمی آزادتر جایگزین یک رژیم توتالیتر شود به احتمال رنسانسی از اتفاقات و افرادی که پیش از این از حافظهی عمومی پاک شده بودند شکل میگیرد(Runia 2007). این روند ممکن است ناگهانی و یا به تدریج صورت گیرد. در موزهی ملی اتحاد نود درصد آثار همانهاییاند که در دورهی کمونیست نیز وجود داشتند. مبارزه برای اتحاد رومانی کماکان به شکل مبارزهی دهقانان در برابر مالکین نمایش داده شده است. رهبران شورش دهقانی هنوز به وضوح در مرکزتوجه نشان داده میشوند. جدا از سیاست، تغییرات اجتماعی سریع بسیاری از مردمان مدرن را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. انتقال از حومه به شهر، مهاجرت از جنوب به شمال، صنعتی شدن، صنعتزدگی، تکنولوژیهای جدید ارتباطی همه پتانسیل سست کردن هویت شخصی یا حداقل سستتر کردن آن را دارند. امری که منجر به بازنگری مدام در هویت اشخاص و گروهها میشود(Giddens 1991). در چنین شرایطی ما شاهد نوستالژی (Seabrook 2007)، رشد موزههای مردمی، عطش جستجوی ریشههای خانوادگی وشجرهنامه ها( به ویژه در میان مهاجران میانقارهای) هستیم. شناخت اجداد بلافصل و فهم اینکه نیاکان گروه چگونه زیستهاند تبدیل به عناصری مرکزی در پروژهی جاری تشکیل هویت در مدرنیتهی متاخر شده است. نتیجهگیری این مقاله ادعا کرده است که مردگان در جامعهی مدرن حضور دارند. در واقع حضور کنونیشان حتی بیشتر از حضورشان در جوامع سنتی است. مردگان حاضر ،اجداد خانوادگی آفریقا یا درگذشتگان مذهبی قرون وسطا نیستند. آنها دستهای بسیار ناهمگونتر از قهرمانان، شخصیتهای تاریخی، ستارههای اخیر و نیاکان خانوادگی تصادفیاند. شخصیت هایی که در موزهها، اخبار تلویزیون و وبسایتهای تبارشناختی یافت میشوند. آنها از اجساد گلاندود پیشاتاریخی تا کودکان بهتازگی به قتل رسیده را شامل میشوند که میتوانند تا هفتهها در صدر اخبار باشند. حضور مردگان خانوادگی یا مذهبی، حتی در حال حاضر ممکن است در کشور های کاتولیک یا ارتودوکس آشکار باشد ویا در کشورهای شرق دور که به وضوح اجدادشان را تقدیس میکنند(Smith 1974). اما در آمریکا و انگلستان به حضور مردگان در اجتماع اذعان نمیشود. در چنین جوامعی است که مرگشناسی شکل گرفته است. با این وجود در بزنگاههای بازتنظیم شبکه یا تغییرات اجتماعی بزرگ، حضور بعضی از مردگان ممکن است موقتا عمومی شده و در مرکز توجه قرار گیرد. این مقاله در یک موزه ارائه شد. ادعای من مبنی بر حضور مردگان در جامعهی مدرن ممکن است در یک موزه بدیهی به نظر برسد. این مسئله شاید برای مورخان حتی ارزش بیان نیز نداشته باشد. اما باید توجه کرد که این موضوع برای مرگشناسان و سایر اندیشمندان غربی امری بارز و بدیهی نبوده و نیست. منابع Andrews, L. & Nelkin, D. (1998) ‘Whose Body is it Anyway? Disputes over body tissue in a biotechnology age’ Lancet 351: 53-57. Ariès, P. (1977) L’Homme devant la Mort, Paris: Éditions de Seuil. Barthes, R. (1993) Camera Lucida, London: Vintage. Blauner, R. (1966) ‘Death & Social Structure’, Psychiatry 29: 378-94. Bloch, M. (1971) Placing the Dead: tombs, ancestral villages and kinship organisation in Madagascar. London & New York: Seminar Press. Cohen, D.W. & Odhiambo, E.S.A. (1992) Burying SM: the politics of knowledge and the sociology of power in Africa, Nairobi: East African Educational Publishers. Geary, P. (1994) Living with the Dead in the Middle Ages, Ithaca: Cornell University Press. Giddens, A. (1991) Modernity and Self-Identity. Oxford: Polity. Harrison, R.P. (2003) The Dominion of the Dead. Chicago: Chicago University Press. Howarth, g. (2000) ‘Dismantling the Boundaries Between Life & Death’, Mortality, 5(2): 127-38. Klass, D., Silverman, P.R. & Nickman, S.L. eds (1996) Continuing Bonds: new understandings of grief. Bristol, PA: Taylor & Francis. Lennon, J. & Foley, M. (2004) Dark Tourism: the attraction of death and disaster, London: Thomson Marris, P. (1974) Loss and Change. London, Routledge. Mellor, P. & Shilling, C. (1993) 'Modernity, Self-Identity and the Sequestration of Death', Sociology, 27, 3: 411-32. Mitchell, M. (2007) ‘Constructing Immortality: the role of the dead in everyday life, in M. Mitchell, ed. Remember Me: Constructing Immortality, London: Routledge. Parkes, C.M. (1996) Bereavement: studies of grief in adult life, 3rd edn. London: Routledge. Rees, D. (1997). Death and bereavement. London: Whurr, ch.17. Rotar, M. (2007) ‘The Mask of the Red Death: The Evil Politics of Cremation in Romania in December 1989’, unpublished paper. Runia, E. (2007) ‘Burying the Dead, Creating the Past’, History and Theory, 46: 313-25. Seabrook, J. (2007) ‘The Living Dead of Capitalism’, Race & Class, 49: 19-32. Smith, R.J. (1974) Ancestor worship in contemporary Japan, Stanford: Stanford University Press. Smith, W. (2006) ‘Organizing Death: remembrance & re-collection’, Organization, 13(2): 225-44. Walter, T. (2005) ‘Mediator Deathwork’, Death Studies, 29(5), 383-412. Walter, T., Pickering, M., Littlewood, J. (1995) ‘Death in the News: the public invigilation of private emotion’, Sociology, 29(4): 579-96. Woodburn, J. (1982) Social dimensions of death in four African hunting and gathering societies, in M. Bloch and J. Parry (eds) Death and the Regeneration of Life. Cambridge: Cambridge University Press. The Presence of the Dead in Society Tony Walter * A paper presented at the conference on Death & Dying in 18-21c Europe, Alba Iulia, Romania, September 2008 مقالهای ارائه شده در کنفرانس مرگ و مردن در اروپای قرون 21-18 ، آلبا یولیا، رومانی، سپتامبر 2008