رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'جهان سوم'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. Abo0ozar

    شهرسازی در جهان سوم...!

    خشایار کاشانی‌جو نقل قول بسیار جالبی از دکتر حسابی خواندم مبنی بر اینکه در پاسخ به يك دانشجوي نروژي که پرسید: استاد، شما كه خود از جهان سوم مي‌آييد، "جهان سوم كجاست؟!"؛ گفته است: "جهان سوم جايي است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند، خانه‌اش خراب مي‌شود و هر كس كه بخواهد خانه‌اش آباد باشد بايد در تخريب مملكتش بكوشد...". گذشته از ژرفای این گفتار و اینکه مسلما مجموعه‌ای از عوامل اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و سیاسی در ایجاد این واقعیت دخیل هستند، می توان براین اساس "شهرسازی در جهان سوم" و دلایل عدم موفقیت آن و معضلات فراوانی که برنامه ریزان و طراحان شهری در کشورهای در حال توسعه با آن مواجه هستند را مورد ارزیابی و بررسی قرار داد. بویژه آنکه امروزه شالوده تمامی نظریه های جدید شهرسازی در پاسخ به این پرسش استوار است که "چه کسی از نتایج و عواقب این تصمیم یا طرح و برنامه در شهر سود می برد؟" و با توجه به تاکید بیش از پیش بر افزایش دامنه مشارکت مردم در طرحهای توسعه شهری و این واقعیت تلخ که در کشورهای جهان سوم همواره منافع فردی نه در مقابل بلکه در تضاد با منافع عمومی قرار دارد می توان دریافت که چرا در این جوامع مشارکت مردم در شهرسازی امری صوری و ظاهری و نه به معنای واقعی است. گرچه تقابل منافع فردی با عمومی در تمامی کشورها وجود دارد اما در ممالک پیشرو بدلیل وجود قوانین مناسب و پشتوانه های اجرایی متناسب همچنین درونی شدن ارزشهای دموکراتیک در افراد بواسطه آموزشهای همگانی نوعی تعامل و تعادل در این زمینه بوجود آمده است. امری که متاسفانه در کشورهای جهان سوم اصولا امکانپذیر نبوده و افراد را به انتخاب فقط این یا آن ناگزیر می نماید. در همین رابطه بارها با متخصصانی برخورد کرده ام که بدلیل طرفداری از اصول علمی و کارشناسی به داشتن منافع فردی متهم گردیده و طرد گردیده‌اند! به هر حال به نظر می رسد که تعیین دامنه منافع فردی و عمومی و چگونگی ایجاد تعامل میان این دو در کشورهای جهان سوم از اهمیت بسزایی برخوردار بوده و نیازمند مطالعات و پژوهش های دقیقی در این رابطه می باشد. امری که در صورت تحقق، حداقل در شهرسازی می تواند به ارتقاء کمی و کیفی پارادایم این رشته و رفع بسیاری از معضلات موجود منجر گردد. برگرفته از شهرداري كردكوي
  2. spow

    جهان سوم

    جهان سوم بعضي سوختن ها جوري هستند كه تو امروز ميسوزي، اما فردا دردش را حس ميكني... داستان كيفيت زندگي و" رشد" آدمها در جاهايي كه "جهان سوم " ناميده ميشوند ، مثل همين جور سوزش هاست .... از هردوره كه ميگذري، ميسوزي و در دوره بعد دردش را ميفهمي ... شادي ها و دغدغه هاي كودكي ما : در همان گوشه دنيا كه "جهان سوم "ناميده ميشود، شادي هاي كودكي ما درجه سه است ، ولي دغدغه هاي ما جدي و درجه يك... شادي كودكيمان اين است كه كلكسيون " پوست آدامس" جمع كنيم... يا بگرديم و چرخ دوچرخه اي پيدا كنيم و با چوبي آن را برانيم... توپ پلاستيكي دو پوسته اي داشته باشيم و با آجر، دروازه درست كنيم و دركوچه هاي خاكي فوتبال بازي كنيم... اما دغدغه هايمان ترسناك تر بود... اينكه نكند موشكي يا بمبي، فردا صبح را از تقويم زندگي ات خط بزند ... اينكه نكند "دفاعي مقدس"، منجر به مرگ نامقدس تو بشود يا تو را يتيم كند.... از ديفتري ميترسيديم... از وبا...... از جنون گاوي ... مدرسه، دغدغه ما بود... خودكار بين انگشتان دستمان كه تلافي حرفهاي ديروز صاحبخانه به معلممان بود..... تكليفهاي حجيم عيد ... يا كتابهايي كه پنجاه سال بود بابا در آنها آب و انارميداد.... شادي ها و دغدغه هاي نوجواني ما : دوره اي كه ذاتا بحراني بود و بحران " جهان سوم" بودن هم به آن اضافه شده ... در آين دوره، شاديهايمان جنس " ممنوعي" دارند... اينكه موقتي عاشق شوي... دوست داشتن را امتحان كني... اينكه لبت را با لبي آشنا كني.... اما همه اين شادي ها را در ذهنمان برگذار ميكرديم... در خيالمان عاشق ميشويم...همخوابه ميشويم...ميبوسيم.... كلا زندگي يك نفره اي داريم با فكري دو نفره .... اين ميشد كه ياد بگيريم "جهان سومي" شادي كنيم.. به جاي اينكه دست در دست دخترك بگذاريم،او را.... با او قدم نزنيم و فقط دنبالش كنيم... يا اينكه نگوييم "دوستت دارم" و بگوييم "امروز خانه خالي دارم" در عوض دغدغه هايمان بازهم جدي هستند... اينكه از امروز كه 15 سال داري، بايد مثل يك مرتاض روي كتابهاي ميخي مدرسه ات دراز بكشي و تا بيست و چهار سالگي همانجا بماني..... بترسي از اين كه قرار است چند صفحه پر از سوالات "چهار گزينه اي " ، آينده تو ، شغل تو ، همسر تو و لقب تو را تعيين كند... تو فقط سه ساعت براي همه اينها فرصت داري... شادي ها و دغدغه هاي جواني ما: شادي ها كمرنگ تر ميشود و دغدغه ها پررنگ تر... شايد هم اين باشد كه شادي هايت هم، شكل دغدغه به خودشان ميگيرند.. مثلا شادي تو اين است كه روزي خانه و ماشين ميخري ... اما رسيدن به اين شادي ها برايت دغدغه ميشود.... رسيدن به آنها براي تو هدف ميشود... هدفي كه حتما بايد "جهان سومي" باشي كه آنرا داشته باشي ... و هيج جاي ديگربراي كسي هدف نيستند... بعضي از شادي هايت غير انساني ميشود... با پول شهوتت را ميخري... با گردي سفيد مست ميشوي نه با شراب... با دود دغدغه هايت را كمرنگتر ميكني و غبار آلود... اگر جهان سومي باشي، استاندارد و مقياس هاي تمام اجزاي زندگي تو ، جهان سومي ميشود... اينكه در سال چند بار لبخند ميزني.... در روز چند بار گريه ميكني... راهي كه تو را به بهشت و جهنم ميرساند... و حتي جنس خداي تو هم جهان سوميست ..... دراين دنياي عجيب، ديدن دست برهنه يك زن هم ميتواند براحتي تو را خطاكار كند وقلبت را به تپش وادارد.... در اين دنيا "سلام " به غريبه و بي دليل، نشانه ديوانگيست... لبخند بي جاي زن هم دليل فاحشگي اوست ... در اين جهان سوم ، كسي را نداري كه به تو بگويد چقدر مسواك و خميردندان، واكسن، بوسيدن، خنديدن، رقصيدن خوب هستند... اينكه آينده خوب را خودت بايد رقم بزني و كسي قرار نيست براي اين كار به تو كمك بكند..... اينكه هميشه جهان اول ، طاعون جهان سوم نيست ... گاهي فكر ميكني كه به سرزمين جهان اولي ها مهاجرت كني تا از جهان سومي بودن رها شوي... اما ميفهمي كه با مهاجرتت شادي ها، دغدغه ها، جهانبيني، خدا و معيارهايت هم با تو سفر ميكنند..... گاهي ميماني كه اين جهان سوم است كه كيفيت تو را تعيين ميكند يا اينكه"تو"جهان سوم را درست ميكني؟
×
×
  • اضافه کردن...