رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'جايگاه معشوق در غزل معاصر'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. کهربا

    جايگاه معشوق در غزل معاصر

    در بين انواع قالب‌هاي كلاسيك شعر فارسي، غزل به همان معنا و كاربرد خاص خود كه دربردارنده مضامين عاشقانه است، نه تنها در ادبيات معاصر،‌ كه در سراسر ادبيات قرون گذشته نيز از كارآمدترين قالب‌ها از جهت محتوايي محسوب مي‌شده است، آنگاه كه تحولات اجتماع از جهت سياسي و ... در جوامع ادبي بر كيفيت انواع مضامين شعري تأثير مي‌گذارد كه گاه ممكن است اين تأثير تا مدتها خصوصاً در حوزه اشعار سياسي نتيجه‌اي جز سكون و عدم گرايش شاعران توانمند در اين زمينه درپي نداشته باشد، بازهم قالب غزل است كه در محدوده خاص خود وفادار و از هر گونه آسيب و ركود در امان است. همان گونه كه مي‌دانيم گرچه اولين شعرا،‌ در قالب غزل صرفاً به سرودن اشعاري در مضامين عاشقانه پرداخته‌اند، ولي از حدود قرن ششم به بعد كه مسئله عرفان و تلفيق آن با عشق در باب شعر جايگاه خاصي را به خود اختصاص داد، شاعران به سرودن غزل در دو بعد عاشقانه و عارفانه پرداختند كه نمونه بارز آن غزليات حافظ است كه تقريباً در حدود قرن ششم به اوج خود رسيد. در غزل معاصر از زواياي متعدد و مختلفي به اين‌گونه خاص توجه شده است، چه آنجا كه شاعر مخاطب را از لحاظ جلوه‌هاي ظاهري و شاخص‌هاي بروني توصيف مي‌كند و چه آنجا كه ابعاد دروني و روحاني وي،‌او را به سرودن شعر برمي‌انگيزد، گاه نيز تلفيقي‌از هر دو جنبه مطرح مي‌شود كه شاعر آن شاخص‌ها را عاشقانه نگريسته، عارفانه درك كرده و با بياني شاعرانه با طعمي از عشق و عرفان به توصيف پديده‌هاي جاري در معشوق پرداخته است: به وقت خواندن تو هر ستاره چشمي بود كه در سماع تو را صوفيانه مي‌نگريست �روانشاد حسين منزوي� در زمينه برخوردهاي موقّر معشوق و ديدارهاي مكّرر وي كه معمولاً در هاله‌اي از شرم رخ مي‌دهد، وجود وي را كمال حجب و وقار مي‌بيند: در آسمانه درياي ديدگان تو، شرم گشوده بال‌تر از مرغكان دريايي است �حسين منزوي� از دير باز اگر بحث محبت و توجه تأثيرگذار مطرح بوده، قطعاً اين عاشق است كه خويشتن را مستحق عنايت معشوق مي‌بيند و صرفاً وجود اوست كه در تنهايي و عزلت وي تكيه‌گاهي آسماني فرض مي‌شود، اشعاري با همين مضمون و طرح مقام معشوق به اين شكل در زمان ما‌ نيز فراوان‌اند: من به شهريور چشم تو ارادت دارم تو به دي ماه دلم گوشه چشمي داري؟ �جواد كليدري� سرد است، مي‌لرزم كمي مانده به پايانم برگرد ! كم مي‌آورم بي‌تو فراوانم �حسين تقديسي� مي‌خواهمت چنانكه شب خسته خواب را مي‌جويمت چنانكه لب تشنه آب را �قيصر امين‌پور� پا پس مكش! به حرمت ديدارت، اين ضعيف پا پفله،صبر كرد فراز و فرود را �حسين تقديسي� در مضامين سروده‌هاي معاصر، منزلت ديگري كه به معشوق داده مي‌شود، اين است كه شاعر، وجود وي را عاملي براي رهايي از خودپرستي مي‌بيند و گاه حتي نفس عشق را �بي‌وجود معشوق� در تبلور انديشه‌هاي معنوي خويش چنين مي‌بيند كه نهايتاً رهايي از منيّت و رسيدن به حقيقتي پاك و حتي فراتر از وجود معشوق والاترين رهاورد اين ارتباط است. بي‌ترديد اين آغاز حركت به سمت عشقي آسماني است البته با عنايت معشوق زميني به عنوان واسطه فيض تا عشق الهي را به او نشان ‌دهد: من بسته تودرتو برگرِد من ديوار برگرد ! خواهم رست از اين پيازين‌وار �سيمين بهبهاني� يكبارديگردرتو ـ اي آيينه باورنما ـ خود را مي‌يابم و اين خويشِ در تسليم را انكار خواهم‌كرد �محمدعلي بهمني� مهربان‌تر از نگا عشق ! پاك‌تر از حرمت دريا! لحظه‌اي ديگر توقف كن تابگيري از من اين �من� را �فاطمه تفقدي� اي فصل تازه ! اي رهانيده مرا از من از من، از آن تكرار باطل، دوره مسدود �حسين منزوي� گاه شاعر وجود بارقه‌هاي روحاني و حتي ظاهري معشوق را كه در نتيجه حلول عشق حاصل شده، در تحولات دروني مؤثر مي‌بيند: در اين صحراي دلتنگي، شدم مجنون‌تر از مجنون تو اي ليلي‌ترين تاگيسوانت را پراكندي � پرويز بيگي � چگونه عشق به اين حد شگفت مي‌باشد كه عاشقي به مداوا شدن مي‌انجامد � جواد كليدري � دلم هميشه سر درس عقل حاضر بود جنون چشم زلالت ترانه خوانم كرد � فاطمه تفقدي
×
×
  • اضافه کردن...