رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'جان ‌لاک'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. نظريات اختصاصى جان ‌لاک براى روانشناسى شايد يکى از مهمترين نظريه‌هاى اختصاصى لاک، دکترين کيفيت‌هاى اوليه و ثانوى است. به‌نظر او سه نوع کيفيت يا توانائى وجود دارد. ۱. کيفيت‌هاى اوليه (Primary qualities): آنهائى هستند که در بدن به شکل فطرى وجود داشته و جداگانه توسط حواس حساس مى‌گردند. آنها راه‌هاى اصلى بين روان و دنياى خارج را تشکيل مى‌دهند. اين کيفيت‌ها عبارتند از: ”چنان امورى که از بدن جداشدنى نيستند و در هر حال و وضعى که باشد به شکل ثابت، حواس ما آنها را درک مى‌کند، حتى اگر از لحاظ کميت متغير باشند. مثلاً اگر دانه گندمى را در نظر بگيريم آن را به دو بخش تقسيم نمائيم، هر بخش هنوز سختى سختي، العاد، حجم و تحرک خود را دارد. اگر آن را دوباره تقسيم کنيم باز هم همان کيفيات را در خود دارد به همين ترتيب اگر ادامه دهيم تا به اجزائى که قابل حس نيستند برسيم، هنوز هم تمام اين اجزاء غير قابل ادراک، کيفيات خود را به شکل اوليه نگه مى‌دارند. من اينها را کيفيت‌هاى اصلى (Original) يا اوليه مى‌خوانم که ايده‌هاى ساده مانند: سختى شکل، حرکت يا سکون را ايجاد مى‌نمايند“.
  2. حال ما بايد توجه خود را از قاره اروپا معطوف به انگلستان کنيم، کشورى که عينى‌گرائى (Empiricism) و ارتباط‌گرائى (Associationism) از آنجا شروع شده بود. اين سنت بود که بيش از هر نهضت ديگرى بر روانشناسى نوين تأثير گذارد. از يک سو بر روانشناسى عملکردى آلمان، روانشناسى سيستماتيک انگليسى و نظريات ويليام جيمز در آمريکا تأثير گذارد، و از سوى ديگر والد فلسفى روانشناسى علمى (آزمايشگاهي) جديد است. تصور اين امر دشوار است که چگونه فيزيولوژى به تنهائى مى‌توانست پديده‌اى غير از فيزيولوژى حواس و يا بازتاب‌شناسى (Reflexology) را ايجاد کند. سنت انگليسى پديده‌اى بود که مکمل روانشناسى آزمايشگاهى شد. اين سنت با طرح مسائل روان‌شناختي، روانشناسى را در طيف گسترده‌ترى در مقايسه با آنچه که فيزيولوژى ارائه مى‌کرد، مطرح نمود. گاهى اين سنت به‌علت مفاهيم فرضى و حدسيات غيرقابل اثبات از پيشرفت روش‌هاى علمى و آزمايشگاهى جلوگيرى نموده است، ولى در عين حال دانشمندان علوم و آزمايشگران و پژوهندگان تجربى را تشويق به گسترش و تعميم روش‌هاى آزمايشگاهى و بررسى ”فرآيندهاى عالى رواني“ نموده است. اين سنت انگليسى بود که ادراک را مسئله اصلى روانشناسى نمود و روش اصلى تجسس و پژوهش را در اين زمينه اتخاذ نمود. بدين ترتيب وونت (۱۸۶۲) روانشناسى خود را با بررسى آزمايشگاهى ادراک و هلمهولتز (۱۸۶۶) روانشناسى ادراک خود را براساس فلسفه عينى‌گرائى قرار داد. اين سنت انگليسى بود که تداعى را کليد شناخت فرآيندهاى عالى دانست. بدين ترتيب ابينگهاوس (۱۸۸۵) مى‌توانست قلمرو روانشناسى تجربى را به تداعى و حافظه گسترش دهد. اين سنت انگليسى بود، که اکنون در قالب روانشناسى فيزيولوژيک قرار داشت، و بر مسائل روانشناسى از نوع عالى‌تر آن تأکيد نمود. از اين رو کالپى از احساس‌گرائى (Sensationsim) وونت ناراضى شد و روش درون‌نگرى تجربى سيستماتيک مکتب وارزبرگ (Würzburg) (۱۹۰۱-۱۹۰۹) را ايجاد نمود. اين سنت انگليسى اهميت بسيارى براى روانشناسى به‌طور کلى و براى روانشناسى تجربى به‌طور اخص داشت. توماس هابز (Thomas Hobbes) (۱۵۸۸-۱۶۷۹) که معاصر دکارت و فيلسوفى سياسى بود، مکتب انگليس را شروع کرد. هابز همانند خلف خود لاک، ماهيت روان را به تجربه حسى ارتباط داد و فطرى بودن افکار را مردود دانست و از اين جهت با دکارت مخالفت نمود. هابز هم‌چنين دکترين تداعى را براساس انگاره‌هاى گذشته توجيه نمود. ولى اين نظريه مبهم و ناکامل بود. اهميت آن بيشتر براى فلسفهٔ سياسى بود و نه روانشناسي، و فقط هم به‌علت اولويت زمانى و حق تقدم است که از او نام برده مى‌شود. از نظر اولويت زمانى او مؤسس اين مکتب است ولى پدر معنوى و فکرى اين نهضت، لاک است. به‌نظر مى‌رسد که لاک از هابز الهام گرفته باشد. بنابراين ما با خيال راحت مى‌توانيم فقط به ذکر نام هابز اکتفاء نموده و به سوى لاک برويم. در ظاهر امر، زندگى جان لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۹۴) بيشتر بر محور سياست مى‌گشت، زيرا در آن روزگار سياست وسيله‌اى براى ارائه تفکرات فلسفى بود. ولى شهرت لاک به‌عنوان يک فيلسوف با انتشار کتاب او تحت عنوان Essay concerning Human Understanding در سال ۱۶۸۹ به اوج خود رسيد که او پنجاه و هفت سال داشت. او مدتى در انگليس و سپس در فرانسه و هلند زندگى کرد و در سال ۱۷۰۴ در نزديکى لندن به‌‌درود حيات گفت. تا سال ۱۷۰۰ کتاب Essay او به چاپ چهارم رسيده بود و به اين چاپ او فصلى درباره ”ارتباط انگاره‌ها“ (Association of Ideas) اضافه نمود که بلافاصله به زبان‌هاى فرانسه و لاتين ترجمه شد. در اينجا نهضت عينى‌گرائى انگليسى (English Empiriccism) آغاز شده بود.
×
×
  • اضافه کردن...