روزی روزگاری، پیرزن فقیری توی زبالهها دنبال چیزی برای خوردن میگشت که چشمش به چراغی قدیمی افتاد آن را برداشت و رویش دست کشید. میخواست ببیند اگر ارزش داشته باشد آن را ببرد و بفروشد. در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد. پیرزن چراغ را پرت کرد، با ترس و تعجب، عقب عقب رفت و دید که چند قدم آن طرفتر، غول بزرگی ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد وگفت: نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصههای جوراجوری که برایم ساختهاند، را نشنیدهای؟ حالا آرزو کن تا آنرا در چشم به هم زدنی برایت برآورده کنم، اما یادت باشد که فقط یک آرزو! پیرزن که به دلیل این خوش اقبالی توی پوستش نمیگنجید، از جا پرید و با خوشحالی گفت: الهی فدات شم مادر! اما هنوز جمله بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد. و مرگ او درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف میکنند.
آیا شما انسان تعارفی هستید؟
جامعه شناسان و روانشناسان ایرانی تقریبا اذعان دارند که تعارف و تعارف کردن های افراطی در میان ایرانیان به عنوان یک بیماری تلقی میشود.
از دوستان نو اندیش تقاضا دارم نظرشون رو در مورد تعارف کردن های ایرانی ها بیان کنند که آیا خوب است یا بد؟ چه مضراتی دارد یا می تواند داشته باشد یا چه نکات مثبتی رو در بر می گیرد؟
خوشحال میشم نظرتون رو بدونم.:flowerysmile: