جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'تاریخ بیهقی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
مقاله بیهقی - تاریخ بیهقی - جهاندیده / سینا جهاندیده
sam arch پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات ادبی
تاریخ بیهقی از آثار ماندگاری است كه توانسته است در برابر زمانها تاب آورد و خود را به ما برساند، پویایی نثر این كتاب، زمانهای بسیاری را در نوردیده است و گویی مركب قلم بیهقی خشك ناشدنی و همچنان جاری است. سیالی جوهرش حتی به قلم معاصران ما هم رسیده است؛ اما با وجود سَیَلانی این نثر تاكنون قلمهای ما، نتوانسته به گونهای شایسته به توصیف و تبیین و تدقیق نثر بیهقی بنشیند. روایت چیست؟ روایت (Narration Narrative) نقل و بیان حوادث در رمزگانی متفاوت است. این حوادث میتواند منشأ واقعی، تاریخی یا خیالی داشته باشد. در بلاغت جدید، روایت به عنوان یكی از انواع بیان محسوب میشود و تعریف آن چنین است: «روایت، نوعی از بیان است كه با عمل، با سیر حوادث در زمان و با زندگی در حركت و جنب و جوش سر وكار داشته باشد، روایت به سؤال «چه اتفاق افتاد؟» جواب میدهد و داستان را نقل میكند.»1 روایت در همه اشكال خود به گزارش داستانی متعلق است و دقیقاً به همین دلیل «شناخت ساختار روایی داستان یكی از مهمترین نكتهها در پژوهش ادبی است و از دوران فرمالیستهای روسی در مركز توجه پژوهشگران قرار داشت.»2 روایتشناسی (Narratology) یا نقد روایت، به این اصل متكی است كه میخواهد مناسبات و تركیب درونی یك اثر روایی را درك كند تا به ساختار نهایی یك روایت دست یابد. روایتشناسی در تجزیه و تحلیل خود میخواهد به همه عناصری كه در شكلگیری روایت دخیلند، دست یابد؛ بر این اساس میتواند به تحلیل روایت، شكل روایت، راوی و همه تغییرات زبانشناسی در حین روایت توجه كند: از عناصر زبانی تا عناصر فرازبانی، از سبك تا همه برجستگی نحوی در ساختار اثر، از مؤلف تا خواننده و مخاطب. بنابراین، با توجه به گستردگی مؤلفههای روایت و نقش مایههای آن در ساختار یك اثر روایی، روایتشناسی تاریخ بیهقی در حد یك مقاله ناممكن است. نگارنده در بخش سوم كتاب متن در غیاب استعاره با عنوان «تاریخ بیهقی به مثابه داستان» به نقش عناصر و امكانات داستانی در تاریخ بیهقی پرداخته است.3 این مقاله قصد دارد به گونهای دیگر به تبیین ساختار روایی تاریخ بیهقی بپردازد. تبیینی كه بیشترین توجه را به راوی و خالق تاریخ بیهقی معطوف كند تا شاید به هستیشناسی بیهقی نزدیك شود و آنگاه نگاهی هر چند گذرا به ساختار روایت در تاریخ بیهقی داشته باشد. تاریخ بیهقی از یك جهت حسب حال و وقایعپردازی بیهقی است؛ این اثر جدا از اینكه میتواند یك منبع موثق تاریخی باشد، شكل روایت آن بسیار برجسته است. پیدا كردن ساز و كار روایت در تاریخ بیهقی میتواند، زاویههای خاموش این اثر را روشن كند و شاید پرتوی به راز پویایی نثر این كتاب بیفكند. زمان و روایت در تاریخ بیهقی رفتار بیهقی با تاریخ در روایتشناسیاش مشخص میشود. او تاریخ را نه به عنوان گذشتهای فراموش شده بلكه همچون پارهای از زمان می داند كه با هستیاش گره خورده است؛ بنابراین شناخت تلقی روایت از نظر بیهقی در حقیقت، دست یافتن به هستیشناسی بیهقی است. تاریخ بیهقی در واقع ادراك بیهقی از تاریخ روایت است و برای اینكه تاریخش حركت كند و چرخش زمان را نشان دهد، باید تلقی خود را از طرح و گزینش به نمایش بگذارد و همچنین در مقابل مخاطب یا مخاطبانی، حداقل فرضی، بنشیند؛ پس هر مورخ یك راوی است. در بررسی ساختار روایی تاریخ بیهقی ، هم باید به مخاطبان تاریخی توجه كرد و هم به مخاطبانی كه در پویش زمان به آن میپیوندند، در اینجاست كه تلقی بیهقی از فلسفه تاریخ، مورد توجه قرار میگیرد. چیزی كه تاریخ بیهقی را از آثار تاریخی دیگر جدا میكند، درگیری با زمان در حال روایت است یا به تعبیر درستتر، درگیری بیهقی با گذشته از دست رفته است و بیتردید این مسئله مهمترین عاملی است كه این اثر را به سمت یك اثر ادبی تأثیرگذار سوق میدهد و خواننده به گونهای با ساختار روایت و عناصر زبانی و فرازبانی آن درگیر میشود و این درگیری همیشه به بازیهای زبانشناسی و تظاهرات بلاغی قلم بیهقی متصل نیست. بلكه این عناصر با درك شهودی و زبان فراتر از واقعیتهای لو رفته، عجین است و این گونه مخاطب تاریخ بیهقی با هویتی دیگرگونه به دور از تظاهرات استعاری ـ استتاری و صناعاتی كه حقیقت را در خود گم میكند، این همانی میكند. بیهقی میداند كه «روایت به تجربه ما از زمان، بیان مشخصی میدهد و زمان با روایت به زبان درمیآید.»4 و چیزی كه در تاریخ بیهقی اتفاق افتاده است یكی شدن زمان با زبان است. روایت بیهقی از زمان و گذشته، روایت فعالانه است، نه روایت منفعلانه؛ به همین دلیل خواننده در خوانش تاریخ بیهقی نه تنها با خودآگاه ابوالفضل بیهقی مواجه است بلكه با ناخودآگاه او نیز درگیر است. تاریخ بیهقی روایتی است كه از ذهن و زبان بیهقی گذشته است؛ یا به تعبیر برجستهتر، همه كلمات تاریخ بیهقی با هستی بیهقی عجین گشته است؛ هر هنری كه با پارههای هستی هنرمندی ساخته شود به یقین هستی مخاطب را با خود دعوت میكند. بیهقی همچون حافظ اگر چه كلماتی را از دیگران به گوش میگیرد و ساعتها كلمات استادش بونصر را با قلم نوازش میدهد، اما این كلمات، دست خالی به كتاب تاریخش برنمیگردند، بلكه همه از آنچه بیهقی كشف كرده است، میگویند؛ این است كه این كتاب به تاریخ راضی نمیشود و به سوی یك رمان حركت میكند. رمانی بیدخالت راوی، كه انسانها را در موقعیت و وضعیتها نشان میدهد؛ اینجاست كه ذهن خواننده، امین بودن بیهقی را به یاد میآورد. داستان بلند بیهقی قهرمانی دارد، محوریترین آنها مسعود و نیز شخصیتهایی كه خواننده در برابرشان جبهه میگیرد و آنگاه جهانش در ستیز بوسهلها و حسنكها، معنایی هشداردهنده دارد: «او رفت و این قوم كه این مكر ساخته بودند نیز برفتند رحمه الله علیهم. و این افسانهیی است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مكاوحت از بهر حطام دنیا به یك سو نهادند. احمق مردی كه دل درین جهان بندد كه نعمتی بدهد و زشت باز ستاند.»5 جهان متن تاریخ بیهقی بریده ذهن بیهقی است، به همین دلیل بیهقی به عنوان راویای نیست كه در زمینه قرار گیرد؛ او همیشه در میان متن است. روایت استقرایی و جزءنگرانه بیهقی از نوع جزءنگریای بیهقی از نوع جزءنگریای مو به مو نیست. بنابراین، نمیتوان به راحتی به این مسئله كه بیهقی اصرار درعلمی كردن تاریخ دارد، گردن نهاد. جزءنگری بیهقی جزءنگری حسب حالی است و همین امر تاریخ بیهقی را به اعترافات بیهقی نزدیك میكند. گاهی در بررسی تاریخ بیهقی به این مسئله اشاره شده است كه روایت بیهقی به گفتمان علمی وامروزی روایت تاریخ نزدیك است، به نظر نگارنده این امر بعید است كه بیهقی در قرن پنجم توانسته باشد با روششناسی علمی، گفتمان غالب را دگرگون كند و به گونه شالودهشكنانه به روایت تاریخ بپردازد؛ اگر این نوع نگاه، خودآگاهانه و با تأمل علمی بود، بیتردید، سنتی در تاریخ به جا میگذاشت. درست است كه بیهقی به این مسئله آگاه است كه نوع روایتش با روایت مورخان گذشته از تاریخ تفاوت دارد و در جای جای تاریخش این سخن را تكرار كرده كه: «اگرچه این اقاصیص از تاریخ دور است چه در تواریخ چنان میخوانند كه فلان پادشاه فلان را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز صلح كردند و این آن را یا او این را بزد و برین بگذشتند، اما من آنچه واجب است، به جای آرم.»6 اما دنبال نشدن این نوع روایت جزءنگرانه و استقرایی در سنت تاریخنگاری ایران، این امر را آشكار میكند كه هنوز این نوع درك برای مورخ قرن پنجم و حتی برای مورخان قرون متأخر، قابل لمس نبود، چنانكه فلسفه تاریخ از نظر بیهقی كه به گونهای تقدیراندیشانه و كیهانی است، این مسئله را روشن میكند. شیوه دیدن او ناشی از امر وجودی و هستیشناختی است. بیهقی بین ادبیات و تاریخ مرز قائل نیست؛ هشدار خواننده در جای جای تاریخش و تنبیه گاهگاه او به عنوان راوی مداخلهگر، ما را به این نتیجه میرساند كه او در تعریف تاریخ با گذشتگان و معاصرانش آنچنان اختلافی ندارد، منطق واعظانه و پندنیوشانهاش، نشان این دارد كه او به گونهای شنیدهها و دیدههایش را در تاریخ تقریر میكند و تجربهاش را از هستی، در زبانی شایسته و در بلاغتی كه با ذهنیت او همساز است، بازنمایی میكند. او به كمك گشتارهایی (Transfomations) به صورتبندی واقعیت مینشیند، كه تنها میتواند در روایت متبلور شود و این روایت آنگاه برای انسان معاصر، به اعترافات شاهدی از گذشته دور مانند است. بیهقی چون با گذشته درگیر است، دامن زبان را میگیرد و شاید این مسئله بیشترین تأثیر را در زبانشناسانه كردن زبان بیهقی داشته است. چرا زبان بیهقی گاهی تراژیك میشود و زمانی به حماسه پناه میبرد و گاهی دراماتیك میشود. ریشه این حب و بغضها و نگارین شدن كلمات را باید از كجا گرفت؟ آیا در این جملات حسرت نیست؟ « و بوسهل مرا بخواند و خالی كرد و گفت: خنك بونصر مشكان! كه در عزّ كرانه شد و این روز نمیبیند و این قال و قیل نمیشنود. چندانكه بگفتند، این پادشاه را سود نداشت. امروز یك چاشنی اندك كه یافت بیدار شد و پشیمان شد، و چه سود خواهد داشت پشیمانی در میان دام.»7 و یا در آن زمان كه در لا به لای كلمات خود فاجعهای غمانگیز را بیان می كند: «و حسنك قریب هشت سال بر دار بماند، چنانكه پایهایش همه فرو تراشید و خشك شد، چنانكه اثری نماند تا به دستور فرو گرفتند و دفن كردند، چنانكه كس ندانست كه سرش كجاست و تن كجاست.»8 درگیری هستیشناسانه بیهقی با زمان تمام شده و ناموجود به زبانی ملتهب میانجامد، به همین دلیل خواننده در وهله اول با زبان او درگیرمیشود؛ زبان شعلهور بیهقی نشان از درگیری او با زمان است وشاید پر بیراه نباشد كه گفته شود همین امر زبان بیهقی را به یك اتفاق در تاریخ زبان فارسی بدل كرده است. بلاغت و زبانی كه از هستی آدمی ریشه گرفته باشد بیگمان تأثیرگذار خواهد بود و مورخان دیگر چون درهستی با او یگانه نیستند، نمیتوانند زبان او را درك كنند. در نتیجه به سنت زبانی او نزدیك نمیشوند؛ چندانكه این زبان جادویی در سنت نثر فارسی بیبدیل و بیتقلید به یادگار میماند. شعلهور بودن زبان بیهقی از جنبهای قابل مقایسه با زبان تپنده نثر عارفانه است، چرا كه در نثر عارفانه هم واگویی هستیشناختی در كار است. بیهقی هم به دلیل درگیری با گذشته و حب و بغض با پارهای از زمان تمام شده به زبان گیرا و تأثیرگذار دست مییابد و روایت تاریخ خود را با این زبان جهت میدهد و روانشناسانه میكند. تسلسل روایت، گشتار روایی و شیوه دیدنش در تركیب روایت به این مسئله اذعان دارد كه او با خاطرات خود تاریخ را پیش میبرد. این سخن اگرچه شاید به گونهای عظمت بیهقی را در تاریخنگاری و ثقهنویسی او در روایت تاریخ، تقلیل دهد اما با وجود نشانههایی كه در بستر تاریخش شناور است، میتوان به این نتیجه رسید كه او به خاطر تاریخ قلم نمیزند، بلكه او به خاطر درگیری با گذشتهاش به تاریخنویسی پناه برده است و شاید همین امر كتابش را در آسمان ادب و زبان معلق نگهداشته است. آیا او ادبیات میآفریند یا تاریخ؟ بیهقی اگر مثل بسیاری از تاریخنویسان گذشته، تاریخ عمومی مینوشت و یا تاریخ گذشتهای را كه با هستی او یكی نبود، تقریر میكرد بیگمان نمیتوانست این چنین اعجابآور قلم بچرخاند. حسن تاریخ بیهقی در این است كه تاریخ با راوی یگانه است و سن و سال بیهقی هم به قدمت تاریخ غزنویان. هیچ تاریخی را در روایت جزء به جزء خاندانی نمی توان سراغ گرفت كه بیهقی از غزنویان میگوید: «می خواهم كه حق این خاندان بزرگ به تمامی گزارده آید، كه به دست من امروز جز این قلم نیست باری خدمت میكنم.»9 تاریخ بیهقی و گشتارهای روایت تاریخ بیهقی حاصل رفتار بیهقی باحوادث است، هر مورخی سعی میكند تلقی خود را از تاریخ ویژهای كه روایت میكند، تجسم بخشد. بنابراین هر مورخ در گزینش وقایع از استراتژی ویژهای پیروی میكند « روایت از هر طرف كه آغاز شود، جهان دیگری میآفریند؛ از این جهت هر دیدی نحوه روایت را تغییر میدهد.»10 نظم روایت در تاریخ بیهقی حاصل تلقی بیهقی از نظم و معنای تاریخ است. «هر راوی همواره ادراك خود را از داستان بیان میكند و براساس این ادارك پارههایی از حادثه را برمیگزیند و پارههایی را كنار میگذارد؛ یعنی هر راوی طرح روایت را میسازد.»11 بیگمان بیهقی از میان حوادث بیشمار وقایع خاصی را انتخاب میكند و نظم این حوادث باز به نوع روایت وابسته است. گاهی حوادث تاریخ بیهقی دقیق و مو به موست و زمانی شتابزده؛ مثلاً توصیف مراسم عزاداری سلطان محمود در چند جمله بیان میشود: «و امیر دیگر روز بار داد با قبایی و ردایی، دستاری سفید و همه اعیان و مقدمان و اصناف لشكر به خدمت آمدند. سپیدها پوشیده و بسیار جزع بود. سه روز تعزیتی ملكانه برسم داشته آمد، چنانكه همگان بپسندیدند.»12 در واقع بیهقی با كلی گویی جهان گردنده داستان را شتاب بیشتری میدهد، چرا كه در نظربیهقی سهم این حادثه در بازنمایی روایت واقعیت در حد این چند جمله است. اما در تراژی حسنك حركت روایت به كندی میگذرد و روایت از كلیگویی به جزءنگری نزدیك میشود. بیهقی از آن نوع هنرمندانی است كه «پدیده واقعی را درتمامیت خود بازسازی نمینماید، بلكه شاخصترین صفات و خصیصههای پدیده را كه همان انعكاس روح زنده است منعكس میسازد. هر قدر هنرمند بااستعدادتر باشد گزینش او در مواردی كه حیات به او عرضه داشتهاند، شدیدتر است.»13 گزینش حوادث در تاریخ بیهقی ، هم وابسته به جهانبینی بیهقی است و هم متعلق به اعتقاد بیهقی كه میگفت: «میخواهم كه حق این خاندان بزرگ به تمامی گزارده آید كه به دست من امروز جز این قلم نیست، بار خدمتی میكنم.»14 بیهقی در روایت تاریخ از آنچه دیده كمك میگیرد كه این نوع روایت، روایت مو به مو و دقیق است، چنانكه همین امر روایت تاریخش را به شكل خاطره و وقایعنگاری روزنامهای نزدیك میكند و ساختارش را شبه ادبیات داستانی و نقش گفتوگوی شخصیتها در نوع روایتش مشهودتر میشود و یا زمانی كه با شنیدهها به گزارش و روایت میپردازد در این نوع روایت هم بیهقی به كمك بلاغت ویژهای كه در قلم او شناور است، شنیدهها را با جملات تصویری ـ توصیفی تجسد میبخشد و یا از نامهها و اسناد دولتی یاد میكند كه این هم اعتماد مخاطب را برمیانگیزد و او را همچنان امین در روایت تاریخش مییابد؛ چنانكه در مجلد پنجم، تاریخ بیهقی با نامه آغاز میشود و یا با استفاده از تمثیل قسمتی از تاریخ را برجسته میكند. بیهقی گاه همچون وجدان آگاه در برابر مخاطب میایستد، چرا كه باور دارد تاریخ هشداردهنده است. او بریدهای از زمانهای پایان یافته را دوباره خلق میكند و در برابر مخاطب میگذارد. او همه آن انسانها را، نه بریده از موقعیتها بلكه همه شخصیتها را با تمام موقعیتها و وضعیتها، بازآفرینی میكند تا خواننده انسانهای گرفتار در چنبره تاریخ را به عینه ببیند. همه این شگردها با هم سبب شده است، تا روایت ابوالفضل، روایت سادهای نباشد، به عبارت دیگر او تقلی ویژهای از تاریخ داشته است؛ چرا كه او میداند تاریخ نه آوار واژههای عتیق است و نه جا دادن انواع استعارههای زنده و مرده در ذهن مخاطب. او شكلها و چرخش روایت را میداند و به همین دلیل تاریخ بیهقی را یكی از مهمترین منابعی میدانند كه از شگردهای داستاننویسی استفاده كرده است. در تاریخش انسانها دوباره زنده میشوند، نقش بازی میكنند و هر یك حرف و حدیث خود را میگویند و سپس كرانه میگیرند و میمیرند. روایت بیهقی، روایتی خطی نیست، بلكه روایتی است چند وجهی15 او به تقدم و تأخر وقایع معتقد نیست اگر چه زمانی كه در تاریخش جاری است، حركت به جلو دارد، با این حال او گذشته را بدون اكنون روایت نمیكند. این باز نشان از درگیری هستی با زان است؛ در لابهلای تاریخش یادآوری خاطرات گذشته آشكار میشود و چهره نشان میدهد. او زمانی برای اثبات اكنون، گذشته را میكاود و چیزی نظیر اكنون را در گذشته دور نشان میدهد، چرا كه او میداند كه «توان روایت در باز پیكربندی ِ كنش گذشته و آینده به ما امكان میدهد تا دنیاهایمان را دوباره بسازیم و گذشته را به درون آینده منتقل كنیم.»16 پانوشتها: 1. امیر صادقی، جمال و میرصادقی، میمنت؛ واژهنامه هنر داستانی، تهران: انتشارات مهناز؛ 1377؛ ذیل روایت. 2. احمدی، بابك؛ ساختار و تأویل متن؛ تهران: نشر مركز؛ چاپ پنجم؛ 1380؛ ص 160. 3. جهاندیده، سینا؛ متن در غیاب استعاره ؛ رشت: انتشارات چوبك؛ 1379. 4. لوید، ژنویو؛ هستی در زمان ؛ ترجمه منوچهر حقیقی راد؛ تهران : انتشارات دشتستان؛ 1380؛ ص 50. 5. بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی ؛ به كوشش خلیل خطیب رهبر؛ تهران: انتشارات سعدی؛ چاپ اول؛ 1368؛ ص 235. 6. همان، جلد دوم؛ ص 491. 7. همان، جلد سوم؛ ص 948. 8. همان، جلد اول؛ ص 236. 9. همان، جلد دوم؛ ص 651. 10. جهاندیده، سینا؛ متن در غیاب استعاره ؛ ص 137. 11. احمدی، بابك؛ ساختار و تأویل متن ؛ ص 161. 12. بیهقی، ابوالفضل؛ تاریخ بیهقی ؛ جلد اول؛ ص 13. 13. زایس، آوانر و000؛ زیباشناسی علمی و مقولههای هنری ؛ ترجمه فریدون شایان؛ تهران: انتشارات بامداد؛ 1363؛ ص 90. 14. بیهقی، ابوالفضل؛ تاریخ بیهقی ؛ جلد دوم؛ ص 651. 15. ر. ك. گلشیری، هوشنگ؛ باغ در باغ ؛ جلد دوم؛ تهران؛ انتشارات نیلوفر؛ 1378؛ صص 628ـ623. 16. لوید، ژنویو؛ هستی در زمان ؛ ص 51. منبع-
- گشتارهای روایت
- تاریخ بیهقی
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :