رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'تأثير آثار هدايت در اروپا'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. آندره روسو برگردان: حسن قائميان انتشار ترجمة فرانسوي کتاب « بوف‌کور» صادق هدايت توسط روژه لسکو (Roger Lescot ) در محافل ادبي فرانسه بيش از حد و انتظار و پيش‌بيني مورد استقبال واقع شده است. اين ترجمه که در حدود سال 1320 براي چاپ آماده شده و مترجم آن ترجمه را به نظر خود نويسندة فقيد رسانيده بود تاکنون به سبب اشکالات مختلف به طبع نرسيده بود و فقط دو ماه قبل در پاريس انتشار يافت. عده‌اي از اديبان و نويسندگان بزرگ فرانسوي در مجلات ادبي اين کتاب را ستوده و نويسندة فقيد ايراني را در زمره نويسندگان مهم دنيا شمرده‌اند. از جمله آندره برتون Andre Breton سردستة گروه سوررآليست در مجلة Le Medium( شمارة ماه ژوئن) شرحي زير عنوان « نيلوفر کبود» نوشته و « بوف‌کور» را شاهکار شمرده و در رديف کتاب Aurelia تأليف ژرار دو نروالG.de Nerval و گراديواGradiva تأليف ژنسن Jensen قرار داده است. به علاوه در شمارة ماه ژوييه مجلة Deiense de la paix داستان « داش آکل» ترجمه و انتشار يافته است. مجلة جديد‌التأسيس Bizarre نيز در شماره اول خود ترجمة داستان ديگري را از آثار هدايت درج کرده است. از جمله تقريظ‌ها و انتقادهايي که بر ترجمه کتاب« بوف‌کور» نوشته شده مقالة آندره روسو A.Rousseaux منتقد معروف ادبي است که در شمارة 18 ژويية ( 27 تير ماه) نامة هفتگي فيگارو و ادبي Le Figaro Litterair درج شده است و ما براي اطلاع خوانندگان سخن از نظر اين منتقد معروف دربارة کتاب« بوف‌کور» ، عين اين مقاله را که توسط آقاي قائميان ترجمه شده است در ذيل درج مي‌کنيم: صادق هدايت و شاهکارش تصور مي‌کنم صادق هدايت، نويسندة ايراني، براي بسياري از خوانندگان نامکشوف باشد. همان‮طور که براي خود من نيز تا چندي پيش چنين بود. ولي به عقيدة من تأثير وحي‌‌آساي بوف‌کور، شاهکار او، به خوبي کافي است که در نظر ما هدايت را، در همان اولين برخورد، در زمرة بليغ‌ترين و پرمعني‌تري نويسندگان عصر قرار دهد. آقاي روژه لسکو که هدايت را در زبان فرانسه به ما شناسانده است، اظهار مي‌کند که بين آثار ماندني نيم قرن اخير ايران کتاب بوف‌کور در رديف اول جاي دارد. من از اين حد فراتر مي‌روم: به نظر من اين رمان به تاريخ ادبيات قرن ما وجه امتياز خاصي بخشيده است، مانند رومان دادخواست کافکا. با اين تفاوت که آن چه را کافکا نتوانسته بود به دست آورد، هدايت توانسته است، يعني هدايت موفق شد نوشته‌‌هاي چاپ نشدة خود را پيش از خودکشي بسوزاند. اين نويسنده که از دنياي ما رخت به عالم ديگر کشيده است، تقريباَ دو سال پيش در پاريس به زندگي خويش پايان داده است. هدايت در 17 فوريه 1903 در تهران متولد شد. نوة اديب معروف رضاقلي‌خان هدايت بود. ولي اين وراثت سبب نشد که هدايت از ادبيات سرشناس شود، هرگز. روژه لسکو وي را چنين معرفي مي‌کند: استقلال فکري، فروتني، صفاي روح او سبب شد که وي يک زندگي بي‌نام و نشان و دردهاي يک فرد برگزيده‌اي که از هر گونه سازشي سرباز مي‌زند، براي خويش انتخاب ‌کند. نرم‌دلي فوق‌العادة او، ذوقي که هميشه جنبة مضحک چيزها را بي‌درنگ در مي‌يافت و همچنين گذشت او نسبت به کساني که وي آن‌ها را دوست مي‌داشت، بيزاري او را از اين دنيا تعديل مي‌کرد. هدايت تحصيلات خود را در فرانسه انجام داده است و در آن جا از همان نخستين سال‌هاي جواني در صدد خودکشي بر‌آمده بود. آيا وي يکي از شرقياني که به کشور خود پشت پا زده، شيفتة باختر مي‌شوند و در نتيجه راجع به سرنوشت خويش دچار دودلي مي‌گردند نبود؟ هدايت با سنت‌هاي کشور خويش، با فرهنگ توده، با عادات رسوم عامه و همچنين با اسرار کيش و آيين ميهن خود که برخي از خرافات و اثرات روحي آن با بقاياي معتقدات معنوي ايران باستان تطبيق مي‌کرد، همزيستي داشت. ولي دلهرة دنياي جديد و نوميدي سخن‌سرايان بدبين و نفرين‌زده را از غرب آموخته بود. مانند آنان- و نيز مانند خيام که طبق آن چه به ما گفته‌اند، تنها شاعر کشورش بود که هدايت دوست مي‌داشت- تيره‌بيني خود را نسبت به اين جهان در نوشته‌هاي خويش منعکس مي‌ساخت. داستان‌هايي عجيب و رمان‌هاي شگفت‌انگيز مي‌نوشت. انتشار اين نوشته‌هاي تهور‌آميز در ايران آن زمان سروصدا به پا مي‌کرد. نويسنده فقط چند نسخة از آن‌ها را به دوستان نادر خود مي‌داد. هدايت سال‌هاي غم‌انگيزي را در تهران گذراند. 1935 به هندوستان رفت و آن کشور نظرش را بسيار جلب کرد. بوف‌کور نخستين بار در سال 1936 در بمبئي در نسخه‌هاي پلي‌کپي شده منتشر شد، تأثير هند در اين کتاب مشهود است. من از خلال اين شرح حال کوتاه چنين استنباط مي‌کنم که هدايت در جستجوي عالي‌ترين تمدن‌هاي جهان بود تا مگر در آن منابع يک زندگي شايسته‌اي را باز يابد. پاريس را تا آن حد دوست داشت که سنگ‌هاي آن را بوسيده بود. آيا وطن خود او يکي از مهد‌هاي بشريت نبود؟ اما در زمينة تاريخ و فرهنگ قديم چيزي هدايت را تهييج و راضي نمي‌کرد. بي‌شک مسئلة مهم عصر ما بود که فکر او را شديداَ به خود مشغول داشته بود، يعني مسئلة اساسي بهبود وضع زندگي بشري بر پاية حقيقت انساني که از نو پيدا شده است. از اين نظر وي با انقلابيون اصيل عصر ما، پيشوايان مسيحي و سخن‌سرايان سوررئاليست نزديکي فکري داشت. البته از گمان‌هاي فريبنده و آرزوهاي واهي حاصل از جنگ جهاني اخير و دگرگوني‌هاي ناشي از آن نيز بي‌نصيب نمانده بود. زماني به يک انقلاب اثربخشي در کشور خويش ايمان يافته ولي پس از يک آزمايش سياسي بيش از پيش زده شد. تنها يک راه برايش مانده بود و آن گريز کامل، گريزي که نوميدي فروبسته‌‌اي وي را به سوي آن مي‌راند. از سال‌ها پيش موضوع برخي از آثار او، آثاري که دنيا را به نيستي ننگيني محکوم مي‌کرد و ما يکي از آنها را در اين جا خواهيم ديد- همين گريز يا به قول خود او گريز از دنياي« رجاله‌ها » بود. در پاريس وي عزم نهايي خود را به سوي اين گريز جزم کرد. پس از چند ماه اقامت، در نهم آوريل با گشودن شير گاز در آپارتمان کوچکي که در کوچة شامپيونه اجاره کرده بود، براي هميشه از اين جهان در به روي خويشتن بست. خاکستر نوشته‌هاي چاپ نشده‌اش را در کنار جسدش يافتند1 لبخند سرگشته‌اي بر چهرة او ديده مي‌شد. تصور مي‌کنم که ذکر اين اطلاعات مختصر دربارة زندگي نويسنده لازم بود تا بتوان پي برد که اين کتاب وحشتناک و شايان تحسين چيزي نيست که بي‌هيچ اساسي به وجود آمده باشد. اين خيال‌پردازي يک سرگرمي و تفنن ادبي نبود، هرچند، به طوري که خواهيم ديد بسيار عالمانه تنظيم شده است. بوف‌کور محصول نيروي فشردة ادبي داستان سرايي است که از آن براي رهانيدن خويش از دنيايي که خود را در آن زنداني مي‌ديد مانند پناهگاهي استفاده کرده است. اگر اين بناي معظم رؤياها، رؤياهايي که گاه با انقلاب نفساني توأم است، به کابوس قطعي تبديل مي‌يابد براي اين است – و به خصوص آن را تکرار مي‌کنيم- که نوميدي صادق هدايت را درماني نبود. اگر وي از اين زندگي توقعي نداشت در زندگي هيچ دنياي ديگري نيز اميد تسلي خاطري نداشت. از اين لحظه است که درهاي دنياي بيهوده و نفرت‌انگيز ما مي‌تواند رو به دايره‌هاي بيش از پيش خيالي باز شود که در آن عناصر بيهودگي و بيزاري به وسيلة مناظر رؤيايي مشوب‌کنندة ذهن به آدم دهن کجي مي‌کنند. عالم ماورايي که در دنياي نيم مردة خواب آغاز مي‌شود، جهنم زميني را در جهنم بي‌پايان ديگري فرو مي‌ريزد و ديگر هرگونه تلاش رؤيايي گام تازه به سوي جنون است. آدم به ياد جنون ژرار دو نروال مي‌افتد، هر چند رؤيايي که در بوف‌کور در پي هم مي‌آيند بي‌شک از حوادثي چنان مشخص و معين که نويسندة اورليا با آنها روبه‌رو شده بود، ناشي نگرديده است. نيروي خلق و ايجاد هنري در بوف‌کور سهمي بزرگ دارد و خواننده را به ياد آثار تخيلي رمانتيک‌هاي آلمان و يا برخي داستان‌هاي ادگارپو مي‌اندازد. به علاوه ممکن است نفوذهايي از اين نوع از جانب غرب در پرورش هنري صادق محل خاصي داشته باشد ولي آن چه توانسته است اين کتاب را به نقطة ختامي برساند که حس تحسين ما را چنين برمي‌انگيزد به چيزي جز به الهامات شخصي بستگي ندارد. نگراني هميشگي براي رهانيدن خويش از اين دنياي تحمل‌ناپذير و خشم ناشي از مشاهدة اين که شخص خواه و ناخواه به آن بسته است، بر سراسر اين رؤياهاي شگفت‌انگيز حکم روايي دارد. از تخيلات يک افيوني برخاستن، زمان و مکان را بازيچة خود قرار دادن، مسير زندگي پيشين را با روشن‌بيني جنو‌ن‌آميزي از نو پيمودن، با تبديل شخصيت خويش روبه‌رو شدن طوري که خود را واقعاَ شخص ديگري يافت، هيچ يک ساختة نويسنده نيست فقط شايد وي با زبردستي کامل از آنها استفاده کرده باشد. اين درهم ريختگي قاعدة اساسي دنيايي است که ما را از دنياي خود بيرون کشيده در دنيايي ديگر که انعکاس ناگواري از دنياي خودمان است جاي مي‌دهد. اين نغمة عشق يک مرده که از زبان شخصيت دوگانه‌اي سروده مي‌شود و قسمت اول کتاب را تشکيل مي‌دهد نخواهد توانست نه عشق و نه مرگ را جاويداني بخشد. بيهوده است اگر دو چشم زني مانند دو ستاره، با نگاهي فوق طبيعي در ميان رؤياهاي مرگ‌آلود مي‌درخشد. شايد اين نگاه مي‌توانست خورشيد دنياي ديگر گردد به شرطي که شخص در آن دنيا بر اثر مواجهه با اسرار مرگ‌آوري خويش را دچار خفقان احساس نمي‌کرد. اين اسرار که کليد آن در قسمت اول از دست ما به در مي‌رود در دنيايي غير حقيقي که به آنها زيبايي افسانه‌اي شگفت‌انگيز مي‌بخشد در نظر ما متموج است. حتي قسمت‌هاي شوم اين کتاب به علت تعلق داشتن به عالم ماورايي که نويسنده از رؤياي خود به ظهور مي‌رساند در اقصي درجة زيبايي و کمال است. وقت تسلي خاطري موجود نيست عالم اشباح مي تواند براي يک قلب شوريده پناهگاهي باشد. ولي حقيقت اين است که مطلب راجع به روحي زهر آلود است، چيزي که دنبالة داستان براي ما آشکار خواهد کرد. اکنون بايد بکوشم خود را در هنر سحار و پر از لطف نويسنده وارد کنم. قبلاَ به اين نکته که بوف‌کور در نظر من تا چه حد با آثار تخيلي استادان غرب پيوند دارد اشاره کرده‌ام ولي اين کتاب رشتة درهم پيچيده و سحر‌انگيزي است که از يک داستان کامل شرقي گشوده شده است. نويسنده خود از مردم ايران بود و با آن چه به عادات و رسوم مردم ايران راجع است، آشنايي کامل داشت، مانند مراسم و تشريفات مذهبي، شناسايي محل‌هاي خاص، تحمل صحنه‌هاي در عين حال غم‌انگيز و خنده‌آور زندگي روزانه، زبان شيريني که با ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات تزيين يافته است، گويي لازم بود که وفاداري باستاني به کيش ايران آرامش خاطر عادي را از صحنة دل هدايت بزدايد و وي آماده گردد که با کلية وسايل به جهان نامريي روي آورد، هند را بشناسد و بتواند افسون‌هاي آن کشور را با حکمت ايران باستان بياميزد و خلاصه در ضمير خويش صادق هدايتي به تمام معني و عطش سيراب نشدني براي دنياي نامريي و دست نيافتني به وجود آورد. از اين روست که داستان‌هاي او تحت تأثير مواد مخدر، که پيش از فرسودن، بي‌خبري و سرمستي مي‌آورد، مرتباَ به رؤياهاي احلام‌انگيز تبديل مي‌يابند. ولي وي با آهنگ ملايمي که مخصوص قصه‌‌سرايان شرقي است آنها را براي ما بيان مي‌کند. برخي از ترکيبات در بيان او به طوري طبيعي تکرار مي‌شوند چه اين تکرار بر کيفيت و ارزش شاعرانة آنها مي‌افزايد، به اين ترتيب در نوشته‌هاي ادبي او که شامل شرح وقايعي است، کلماتي به کار برده مي‌شود که صرف تکرار آن نيروي تذکار فوق‌العاده‌اي بر شنونده اعمال مي‌کند. حتي مواردي هست که شخص منتظر آن چيزي که ظاهر شده است نبود و اين کلمة ادا شده است که به آن ظهور و بروز بخشيده است. در يک قصة معمولي آن چه گفته مي‌شود فقط براي يک بار است ولي همان فرمول گفته شده طوري طنين مي‌اندازد که گويي ما آن را هرگز نشنيده‌ايم و ناگاه لحظه‌اي را به ياد مي‌آورد که با لحظة سابق در عين حال هم متفاوت است و هم با آن شباهت دارد، اين است که پردة زمان را به وضع عجيبي جا‌به‌جا مي‌کند. بين آن چه ناگهاني است و آن چه ناگهاني بوده و يا خواهد بود، رابطه‌اي برقرار مي‌شود که از آن، برخلاف موقعي که هنوز حدود گذشته و آينده از ميان نرفته عليت شمرده مي‌شود، وحدت مرموزي به وجود مي‌آيد. بين بيداري و خواب، بين جريان زندگي و ظهور مرگ، گاه آدمي پرتوي مي‌بيند که يکي از اين روابط اضطراب‌انگيز را که وي تجلي مي‌نامد، رسم مي‌کند. در رمان صادق هدايت از پرتوهاي دزدانه که نسج زماني را مي‌درند، اثري نيست. اين سرگذشت گويي از پرتوهاي مکاشفه، که روزهاي تشويش‌انگيز بي‌شماري بين زندگي و مرگ احداث مي‌کنند متخلخل است. وقتي يک تکرار شگفت‌انگيز لفظي در محلي تازه و لحظه‌اي جديد ظهور غير عادي يک واقعه و يا يک وضع را که عادات دنيوي ما به جاي ديگر مربوط مي دانست سبب مي‌شود هر يک از اين پرتوها درخشيدن آغاز کنند. قسمت دوم اين کتاب شمة ديگري از زندگي نويسنده است که بر قسمت اول مقدم مي‌باشد و به اندازه‌اي از آن دور است که رؤياهاي آن در فواصل قرون و اعصار گسترش مي‌يابند. همان‮ قدر که يادبود اوليه وهم‌آلود بود به همان قدر شرح بعدي حقيقت‌پرداز، دردناک و حاوي طعن و لعن شديدي نسبت به وضع نفرت‌‌انگيز و چرکين بشري است. در اين هنگام است که طنين‌هايي شروع مي‌شود و نوعي يادبود ابدي را برمي‌انگيزد. بايد گفت که مترجم از عهدة برگردانيدن مفاهيم متن اصلي کتاب به خوبي بر‌‌‌آمده است و لذا ترجمة او از حد يک ترجمة معمولي بسي بالاتر قرار دارد. ما مي‌توانيم تشخيص بدهيم که بوف‌کور در زبان فارسي يک شاهکار سحر بيان و زيبايي لفظي است ولي دقت و زبردستي آقاي روژه لسکو توانسته است اين سحر و زيبايي را در شاهکار ديگري انتقال دهد. لذا کلماتي که ما پيش‌تر شنيده‌ايم ما را تحت تأثير قرار مي‌دهند و با احساساتي که به ما دست مي‌دهد با وحشت خود را با آنها آشنا مي‌يابيم: نيلوفر کبود، طعم تلخ خيار يا منظرة خانة هندسي شکل که بي‌صاحب و غير بشري به نظر مي‌رسند مانند تابلويي از ژان پير کاپرون... آيا مرده‌اي که سعي مي‌شود با هم‌آغوشي سرد در دنياي ديگر به تصرف در‌آيند انعکاس رؤيايي عشق وجود زيبايي نيست که وصال خود را از بيچارة ملامت‌زده‌اي دريغ داشته است؟ آيا اين همه خواب‌هاي وحشت‌آور و مرگ‌بار، پيکري که تکه‌تکه شده است، اسب‌هاي نعش‌کش، از احساسات نهاني و پيش‌پا‌افتاده‌اي که در کوچه و خيابان و يا در برابر دکان قصابي دست مي‌دهد ناشي نشده؟ ولي دنياي آغشته به کرم که در کشاکش اين احساسات پيکر را در بر گرفته است نمايندة مجموع نفرت و نااميدي است که با آن دايرة تخيلات نويسنده کاملاَ بسته مي‌شود. خوشا به حال شوريدگاني که به عالم ديگر مي‌گريزند، در اين جا عالم رؤيا قلمرو و مرگ ديگري است. آخرين صورت اين پريشان خاطري نگراني از پيکري است که خونش جاري شده و منعقد مي‌گردد و ديگري است که کرمان آن را طعمة خويش قرار داده‌اند. آيا رؤياي عشق سرگشته‌‌اي که رمان با آن شروع شده است، تکاپوي هم‌آغوشي با غير از يک مرده بود؟ بي‌شک نه. تا آن جا که اين مرده است که زنده را به سردي و نابودي مي‌کشاند، همان سان که مرگ صادق هدايت حياتي را ربوده است که هيچ اميدي قادر به نجات آن نبود. 25 فروردين 1331 1 –هدايت مدتها پيش از خودکشي قسمت اعظم آثار چاپ شده خود را از ميان برده بود. روزهاي پيش از حرکت او به پاريس زنبيل زير ميز بزرگ اتاقش از اوراق درهم دريده پر شده بود. در پاريس نيز همان طور که يکي از ايرانيان مقيم آن جا سال پيش در يکي از نشريه‌هاي تهران، « کبوتر صلح» شرح داده بود، هدايت آثاري را که با خود برده بود و يا احياناَ در پاريس نوشته بود همه را پيش از خودکشي از بين برد ، مگر« قضيه توپ مرواري» و« البعثةالاسلاميه في بلادالافرنجيه» را، چه نسخه‌هايي از اين دو در اختيار کسان ديگر بود و از ميان بردن نسخه‌هاي تجديد نظرشده آنها سودي نداشت، جز اين که نسخه هاي ناقصي از آنها باقي مي‌ماند. پس از خودکشي هدايت در اتاق او کوچکترين اثري از هيجانات فکري پيش از مرگ يا کمترين نشانه‌اي از توجه او به مسايل مربوط به اين دنيا، به شخص خود او و آثار او يافت نمي‌شد. مسلما منظور نويسنده اين مقاله بيان اين نکته است که به راستي هدايت پيش از مرگ آثار چاپ نشده خود را موفقانه نابود کرده بود و در کنار جسد او در حقيقت جز خاکستر اثارش چيزي بر جاي نبود( ق). نقل از کتاب: صادق هدايت در بوتة نقد و نظر – گردآوري مريم داناي برومند – انتشارات بوم حروف‮چين: شراره گرمارودي منبع
×
×
  • اضافه کردن...