رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بیوگرافی نگار جواهریان'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. شاید بعضی از تماشاگرانِ پیگیر تلویزیون اولین بار نگار جواهریان را با سریال «این راهش نیست» به‌یاد بیاورند، قصه‌ی سریال را حمید نعمت‌الله و‌هادی مقدم دوست نوشته بودند و اشکان خطیبی بازیگر دیگر سریال بود، ولی نه خودِ سریال و نه نقشِ نگار جواهریان طوری نبود که در‌یاد‌ها بماند. کمی‌ بعد نگار جواهریان نقشی کوتاه در «من ترانه پانزده سال دارم» بازی کرد، همان دختری بود که ماجرایی شبیه ترانه برایش پیش آمده بود و بچه اش را به بهزیستی سپرده بود و آن طور که رسول صدر عاملی همان زمان گفت از بین بازیگرانی انتخاب شده بود که برایِ بازی در نقش ترانه پرنیان تست داده بودند، نقشی که آخرِ سر به ترانه علیدوستی رسید. نقش اش در قدمگاه تقریبا بدونِ دیالوگ بود و بیشترِ بازی نگارِ جواهریان رویِ نگاه متمرکز بود و از همین جا انگار پرسونایِ بازیگری نگار جواهریان شکل گرفت، دختر آرام، معصوم، مهربان و دلسوز خانواده. در همان دوران کم و بیش در تئاتر هم فعال بود، این را تماشاگرانِ همیشگی تئاتر بهتر می‌توانند به ما بگویند. در چند تار مو‌ی ایرج کریمی ‌نقش پگاه را بازی می‌کرد و شعری که پشتِ تلفن برای هما، شخصیتِ اصلی فیلم می‌خواند تا مدت‌ها زمزمه می‌شد و در ذهنِ تماشاگران باقی ماند: دختر کشتزار خوشه می‌چیند/ سربازی در راه او را می‌بیند/ دریغا مجالی/ دریغا مجالی. سربازی در راه، تفنگی در دست/ تخته ای کودن، آهنی سرمست/ دریغا نهالی/ دریغا نهالی. کسی نپرسید: سرباز جوان!/ می‌خواهی برو می‌خواهی بمان/ دریغا سوالی/ دریغا سوالی. دختر کشتزار خوشه می‌چیند/ ردی از سرباز کس نمی‌بیند/ دریغا غباری/ دریغا غباری. خوابگاه دختران و تجربه‌ی همکاری با محمد حسین لطیفی احتمالا می‌توانست نگار جواهریان را به طیفِ وسیع تری از تماشاگران سینما بشناساند، فیلم تجربه ای در ژانر وحشت بود و تجربه‌ی ناموفقی هم نبود. فیلمنامه‌ی ایرج طهماسب کمدی و وحشت را کنار هم نشانده بود، اما این باران کوثری و مجید صالحی بودند که بارِ اصلی ماجرا و شوخی‌هایِ فیلم را به دوش می‌کشیدند، نگار جواهریان همان دوستِ خوش قلب و مهربان قهرمانِ اصلیِ فیلم‌ها بود که در مواقع لزوم به دادِ قهرمانِ داستان می‌رسید. بازیِ نگار جواهریان در خوابگاه دختران اذیت نمی‌کرد، اما نکته‌ی خاصی هم نداشت که در ذهن بماند. بازیِ نگار جواهریان در پابرهنه در بهشت را ندیده ام، اما خودش در مصاحبه با مجله 24 درباره‌ی بازی‌اش در این فیلم این طور گفته است: «پابرهنه در بهشت فیلم خوبی است و همه سرجایشان هستند، اما من خودم نیستم. آنجا دیر فهمیدم. دیر وارد فضا شدم. جا نیفتادم.» نسل جادویی صد سال به این سالها صد سال به این سالها فیلم‌هایِ بعدی کارنامه اش نسل جادویی، جعبه موسیقی و صدسال به این سال‌ها هنوز اکران عمومی‌نشده اند که بشود درباره‌ی کیفیتِ فیلم‌ها و ویژگی‌هایِ بازی نگار جواهریان در این فیلم‌ها حرف زد. جعبه موسیقی در جشنواره سه سال پیش به نمایش درآمد و نگار جواهریان نقش کوتاهی در آن داشت. نسل جادویی در زمان ساخت به خاطر حضور بازیگرانی مثلِ هدیه تهرانی، باران کوثری، رامبد جوان و کوروش تهامی ‌و به خاطر حضورِ کارگردانی مثلِ ایرج کریمی ‌پشتِ دوربین خبرساز شد ولی تا همین‌یک ماه گذشته خبری از اکران اش نبود. اما به نظر نمی‌رسد هیچ کدام از این فیلم‌ها وزنه‌ی سنگینی در کارنامه‌ی بازیگری نگار جواهریان به حساب بیایند، شاید باید همه‌ی این فیلم‌ها را دست گرمی ‌به حساب بیاوریم و این کارنامه را از زیر تیغ به این طرف جدی تر بررسی کنیم. در زیر تیغ باز هم نگار جواهریان همان دخترِ آرام، مهربان و معصومِ خانواده است که پدر خانواده در اثرِ ‌یک اتفاق بوسیله‌ی صمیمی‌ترین دوست اش کشته می‌شود و خانواده در معرضِ ‌یک بحران قرار می‌گیرد، شخصیتِ نگار جواهریان در تنها شخصیتی است از بینِ اعضایِ خانواده مقتول که نگاهِ منطقی تری به کلِ ماجرا دارد و اتفاقا با خانواده‌ی قاتل همدردی می‌کند. شبیه همین نقش را نگار جواهریان به نوعی دیگر در کتاب قانون تکرار می‌کند، آدم‌های کتاب قانون البته بیشتر تیپ اند تا شخصیت و کوکب که نگار جواهریان نقش اش را بازی می‌کند همان ته تغاری مهربان و البته کمی ‌لوسِ خانواده‌های سنتی ایرانی است. کوکب در کتابِ قانون تنها شخصیتی است که با عروس تازه وارد و تازه مسلمان شده‌ی خانواده همراهی می‌کند، نماینده‌ی نسل تازه است و باسواد‌تر از بقیه‌ی اعضایِ خانواده به حساب می‌آید و بینِ اعضایِ خانواده تنها شخصیتی است که نقشِ تاثیرگذارتری در داستان ایفا می‌کند. برایِ اولین بار نگارِ جواهریان برایِ این فیلم کاندید دریافتِ بهترین بازیگر نقش مکمل در خانه سینما می‌شود. تنها دوبار زندگی می کنیم تنها دو بار زندگی می‌کنیم ‌یکی از مهم ترین فیلم‌هایِ کارنامه‌ی بازیگری نگار جواهریان است، شخصیتِ شهرزاد تنها دو بار زندگی می‌کنیم شباهت‌هایی به شخصیتِ پگاهِ فیلمِ چند تار مو دارد. بهنام بهزادی کارگردانِ فیلم درباره‌ی انتخابِ نگار جواهریان برای این فیلم گفته است: «روزی به دیدن نمایشی رفته بودم و پس از پایان نمایش به پشت صحنه رفتم تا دوستی را که دعوتم کرده بود ببینم. در آن جا برای‌یک لحظه به دختری برخوردم که حرکات رها و آزاد و خاصی داشت، حاکی از نوعی راحتی و رها شدگی که من به آن حرکات شهرزادی می‌گفتم. آن خانم با آن حرکات خاصش در ذهنم ماند. در کشاکش جستجو برای ‌یافتن بازیگر نقش شهرزاد، به ‌یاد آن شب افتادم و به دوستم تلفن زدم و سراغ آن خانم را گرفتم. گفت اسمش نگار جواهریان است. وقتی او را دیدم و گفت کارش بازیگری است خیلی جا خوردم چون اصلا قرار نبود از بازیگر حرفه ای برای نقش شهرزاد استفاده کنم. همان جا به او گفتم شما برای این نقش کاملا مناسب اید، فقط حیف که بازیگرید. او در جواب حرف جالبی زد که به نظرم برای انتخابش کاملا تعیین کننده بود، گفت خب خیال کنید من هم نابازیگرم!» شهرزادِ فیلم آدمی ‌است که انگار از ‌یک سیاره‌ی دیگر آمده است، همیشه شاد و پرانرژی است، مدام می‌خندد و حسِ زندگی کردن دارد و اصلا انگار آمده است که سیامکِ فیلم را نجات بدهد و برود و وقتی فیلم را می‌بینیم احساس می‌کنیم که نگار جواهریان هم به اندازه‌ی شهرزاد فیلم نجات بخش است، این تنها چیزی است که از بازیِ صمیمی ‌و دوست داشتنیِ نگار جواهریان در فیلم می‌شود برداشت کرد. در شبانه روز نقش کوتاهی با لهجه‌ی مشهدی داشت و با حامد بهداد همبازی بود اما فیلم‌هایِ کیوان علیمحمدی و امید بنکدار معمولا جوری هستند که بیشتر از آن که بازی بازیگر به چشم بیاید فرمِ کلی فیلم به چشم می‌آید و این در موردِ شبانه روز هم با آن همه بازیگر مطرح مصداق دارد. هیچ و طلا و مس هر دو در جشنواره‌ی سال گذشته به نمایش درآمدند و طلا و مس سیمرغِ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را برای نگار جواهریان به همراه آورد. لیلا در فیلمِ هیچ‌ یکی از متفاوت ترین نقش‌هایِ کارنامه‌ی بازیگری نگار جواهریان است و البته‌ یکی از بهترین بازی‌هایِ فیلم هیچ، این جا دیگر خبری از آن دختر آرام و شیرین و سر به زیر نیست، لیلا شخصیتی است که اهلِ عمل است و‌ یکی از اولین اعضایِ آن خانواده است که حضور در محیطِ آن خانه را تاب نمی‌آورد و به جستجویِ سرنوشت و آرزوهایی که در سر دارد از خانه بیرون می‌زند. نقشِ زهرا سادات در طلا و مس باز هم همان ویژگی بازی‌هایِ قبلیِ نگار جواهریان را دارد که می‌شود آنها را با صفت‌های کلی مثلِ صمیمیت و شیرین بودن توصیف کرد، با این تفاوت که این بار‌یک زن و‌یک مادر است که درگیرِ بیماری لاعلاجی مثلِ ام اس می‌شود، زهرا سادات نقشی است که مظلومیتِ خاصی دارد و حتی نوعِ لهجه ای هم که برایِ این شخصیت انتخاب شده و لحنِ حرف زدن نگار جواهریان این مظلومیت را تشدید کرده است. در مورد چنین شخصیتی مهم این جاست که بازی نمایشی نشود و این همان چیزی است که اصطلاحا به آن طبیعی بودن می‌گویند و بازی نگار جواهریان در طلا و مس همین ویژگی را دارد؛ کمک گرفتن از عضلاتِ صورت، نوعِ خاص چادر سر کردن، صدایِ آرام و با تنالیته پایین و بازی با نگاه و حرکاتِ چشم جلوه‌هایِ بازی نگار جواهریان در طلا و مس اند. طلا و مس نگار جواهریان در هیچ آخرین تصویرِ زهرا سادات در طلا و مس جایی است که سیدرضا به زهرا سادات می‌گوید: «دوستت دارم.» زهرا سادات چشمانش را می‌بندد و ما دیگر از آینده‌یا سرنوشت این شخصیت با خبر نمی‌شویم و همین پایان بندی احتمالا شخصیتِ زهرا سادات و چهره‌ی بازیگرش، نگار جواهریان را برایِ همیشه در ذهنِ تماشاگر حک می‌کند. نگار جواهریان سابقه‌ی روزنامه نگاری هم دارد، مدتی در مجله صنعت سینما تحلیل بازیگری می‌نوشت، نمایشنامه‌ی خیانت از‌ هارولد پینتر با ترجمه‌ی او و تینوش نظم جو را نشر نی در قالب مجموعه‌ی دور تا دور دنیا منتشر کرده است. حالا با اکران تنها دو بار زندگی می‌کنیم، هیچ و طلا و مس و گرفتنِ سیمرغ بلورین از جشنواره در موقعیتِ حرفه ای خوبی قرار گرفته و به تازگی هم قراردادِ بازی در فیلم تازه‌ی رضا میر کریمی،‌ یک حبه قند را در کنار رضا کیانیان، سعید پورصمیمی، مریلا زارعی و هدایت ‌هاشمی ‌امضا کرده است. شاید ‌یک سال بعد وقتِ تماشای ‌یک حبه قند آن قدر برایِ تماشاگران شناخته شده باشد که کسی تویِ سالنِ تاریکی سینما از بغل دستی اش نپرسد: «این دختره، با این لبخند‌هایِ جولیا رابرتزی اسمش چی بود؟» و البته کاش آن موقع هم باز چیزِ تازه‌ای برایِ رو کردن در چنته داشته باشد.
×
×
  • اضافه کردن...