جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بيابان در قرآن:'.
1 نتیجه پیدا شد
-
در نگاهى كلى به آياتِ مربوط به بيابان مىتوان آنها را در دو دسته ردهبندى كرد: رخدادهاى تاريخى و سرگذشت برخى پيامبران و اقوام پيشين در بيابان، و تمثيلها و تشبيهها، افزون بر اين در پارهاى آيات ديگر از برخى نعمتهاى الهى در راهها و جادهها ياد شده كه بر بيابانها نيز قابل اطلاق است: نجات انسانها از هول و هراس «بَرّ» از سوى خداوند: «مَن يُنَجّيكُم مِن ظُـلُمـتِ البَرِّ»(انعام/6،63)، راهيابى انسان به وسيله ستارگان در تاريكيهاى بَرّ: «و هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ النُّجومَ لِتَهتَدوا بِها فى ظُـلُمـتِ البَرِّ»(انعام/6،97)؛ «اَمَّن يَهديكُم فى ظُـلُمـتِ البَرِّ».(نمل/27، 63) [h=3]1. رخدادهاى تاريخى:[/h] ماجراى سكونت همسر و فرزند حضرت ابراهيم(عليه السلام)در بيابان بىآب و علف مكه در آيه 37 ابراهيم/14 آمده است. براساس روايات و تفاسير، وى به امر پروردگار همسر و فرزند خود (هاجر و اسماعيل) را از شام به مكه آورد و در سرزمين غيرقابل كشت مستقر ساخت. او در راه بازگشت در تثنيه (وبه قولى «كُدَىّ» كه كوهى در «ذى طُوى» است) رو به سرزمين مكه[22] چنين دعا كرد: «رَبَّنا اِنّى اَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتى بِواد غَيرِ ذى زَرع عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوةَ فَاجعَل اَفـِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَيهِم وارزُقهُم مِنَ الثَّمَرت»و از خدا خواست دلهاى مردم به ذريهاش گرايش يابند و از ميوهها روزيشان كند. خداوند دعاى ابراهيم را اجابت فرمود و بيابان بىآب و علف را محل انجام مناسك حج و عمره و مركز تجارت قرار داد و بدين ترتيب دلهاى مردم را به آن مايل گردانيد كه انواع ميوهها و فرآوردههاى بهارى، تابستانى و پاييزى در آن يافت مىشود.[23] هدفابراهيم(عليه السلام)از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 392 انتخاب سرزمين غير قابل كشت و دورى گزيدن از بهرههاى دنيوى (آب گوارا، گياهان سبز، درختان نشاطآور، هواى معتدل) اين بود كه بدون اشتغال به دنيا به عبادت خدا بپردازند.[24] تكرار ندا (رَبَّنا)در آيه شاهد آن است كه عبادت و اقامه نماز هدف اصلى آنان بوده است نه سكونت در آن سرزمين.[25] تعبير به«غَيرِ ذى زَرع»به جاى «غير مزروع» براى مبالغه در بىآب و علف بودن است[26]، زيرا «غَيرِ ذى زَرع»به زمينى گفته مىشود كه به سبب وجود سنگلاخ و رمل و فقدان مواد لازم براى كشاورزى اصلا صلاحيت زراعت را ندارد، در حالى كه زمين «غيرمزروع» ممكن است صلاحيت زراعت را داشته باشد، ولى اكنون كشت نشده است.[27] خداوند در آيات ديگرى از قرآن ماجراى موسى(عليه السلام) در بيابان طُوى در سرزمين شام[28] را بيان مىكند. وجود بيابانى گسترده در اين منطقه و نيز بهكارگيرى تعبير بيابان در برخى تفاسير[29] و روايات تفسيرى[30]، اين ماجرا را به موضوع بيابان مرتبط مىسازد. وى در شبى سرد و تاريك[31] به وادى مقدس «طُوى» رسيد و براى آوردن آتش به سوى كوه طور رفت كه از كنار وادى ايمن در بقعه مباركه از سوى درختى ندا آمد: «فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًى»(طه/20،12)؛ «اِنّى اَنَا اللّهُ رَبُّ العــلَمين».(قصص/28،30) علت فرمان خداوند به درآوردن كفشها قداست و احترام ويژه بيابان مذكور است؛ سرزمينى كه مكان قرب و محل حضور و مناجات با خداى متعالى بوده است.[32] آيه 26 مائده/ 5 داستان آوارگى و حيرت قوم بنىاسرائيل را بيان مىكند. آنها پس از رهايى از ستمهاى فرعون و رسيدن به نعمتهاى فراوان، بناى مخالفت با موسى(عليه السلام)را گذاشته، از دستورات او سرپيچى مىكردند. سرانجام براثر نافرمانى و داخل نشدن در ارض مقدس* به 40 سال سرگردانى در بيابان مجازات شدند: «قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيهِم اَربَعينَ سَنَةً يَتيهونَ فِى الاَرضِ فَلا تَأسَ عَلَى القَومِ الفـسِقين».آنها هنگام شب كوچ كرده، هنگام صبح خود را در جاى اول مىديدند.[33] يكى از مفسران معاصر در توضيح سرگردانى آنان نوشته است: آنها در اين مدت نه شهرنشين بودند تا در شهرى استراحت كنند و نه باديهنشين تا مانند صحرا گردان زندگى كنند.[34] مفسران اين مكان را «برقادون» دانستهاند.[35] دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 393 ماجراى «مَنّ و سَلْوى*» (بقره/2، 57) و شكافتن سنگ و جارى شدن چشمهها (بقره/2،60) در اين دوره واقع شده است.[36] قوم عاد در پى هشدارهاى هود(عليه السلام) وى را انكار و طلب عذاب كردند. آنان در سرزمين احقاف* كه صحرايى ناهموار با تپههايى شنى[37] بود زندگى مىكردند. ابر نابودكننده در بيابان محل زندگيشان پديدار شده، وزش باد و باران شديد عذابى دردناك برايشان فراهم آورد: «فَلَمّا رَاَوهُ عارِضـًا مُستَقبِلَ اَودِيَتِهِم قالوا هـذا عارِضٌ مُمطِرُنا بَل هُوَمَااستَعجَلتُم بِهِ ريحٌ فيها عَذابٌ اَليم».(احقاف/46،24) آيه 9 فجر/ 89 نيز از زندگى قوم ثمود در وادى القرى و خانههاى سنگى آنان سخن به ميان آورده است. بيابان مزبور بين حجاز و شام قرار گرفته است.[38] [h=3]2. تمثيلها و تشبيهها:[/h] در آيه 39 نور/24 اعمال كافران به سراب در بيابان تشبيه شده است. آيه از احوال كافران خبر داده، مىفرمايد: كسانى كه كافر شدند اعمالشان مانند سرابى در بيابان است كه تشنه، آن را آب مىپندارد:«والَّذينَ كَفَروا اَعمــلُهُم كَسَراب بِقِيعَة يَحسَبُهُ الظَّمـانُ ماءً...،».آنان گرچه گمان مىبرند طاعت مىكنند و كارشان موجب تقرّب مىشود[39]؛ ولى اعمالشان هيچ حقيقتى ندارد. آنها كارهايى را كه نيك و سودمند مىپندارند در نزد خدا بيهوده يافته، در پايان كار و در زمان نهايت احتياج نااميد خواهند شد[40]: «حَتّى اِذا جاءَهُ لَم يَجِدهُ شيــًا و وَجَدَ اللّهَ عِندَهُ فَوَفـّهُ حِسابَهُ واللّهُ سَريعُ الحِساب».اين آيه درباره عتبةبن ربيعة بن اميه نازل شد. او در دوران جاهليت آرزوى آمدن دين جديد مىكرد؛ ولى هنگامى كه اسلام آمد كافر شد.[41] آيه 58 اعراف/7 به مقايسه زمين پاك و حاصلخيز با كويرى شورهزار و ناپاك پرداخته و اولى را داراى ميوه پاكى معرفى مىكند كه به اذن پروردگار مىرويد؛ ولى دومى به سختى ميوهاى اندك مىدهد[42]: «والبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّهِ والَّذى خَبُثَ لا يَخرُجُ اِلاّ نَكِدًا».بيشتر مفسران آيه را تشبيهى براى مقايسه مؤمن و كافر و اعمال آن دو با يكديگر دانستهاند[43]؛ ولى برخى تمثيل آيه را تشويقى براى انجام طاعت الهى و رسيدن به منافع اخروى دانسته و گفتهاند: گرچه زمين شورهزار صاحبش را به سختى انداخته، ميوه ناچيزى مىدهد؛ ولى او با اين حال، آن را رها نمىكند، پس شايسته است سود بزرگ اخروى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 394 با وجود شوراى انجام طاعت الهى مورد توجه قرار گيرد.[44] در بخشى از آياتِ ناظر به وقوع حوادثى در آستانه قيامت نيز به بيابان اشاره شده است. در آن هنگام پروردگار زمين را همچون دشتى هموار و پهناور[45] رها مىكند كه در آن هيچ گونه پستى و بلندىاى نخواهد بود: «فَيَذَرُها قاعـًا صَفصَفـا * لا تَرى فيها عِوَجـًا و لااَمتـا».(طه/20، 106 ـ 107) مفسران تعبير «قاعاً صَفصَفاً»را بيابانى[46] هموار و بدون گياه[47] معنا كردهاند. پس از نفخه دوم نيز همه آفريدگان خود را در بيابانى حاضر مىبينند: «فَاِنَّما هِىَ زَجرَةٌ واحِدَه * فَاِذا هُم بِالسّاهِرَه».(نازعات/79،13، 14) اهل لغت و تفسير در وجه نامگذارى بيابان به ساهره وجوهى گفتهاند[48]؛ بعضى ساهره را سرزمينى در شام و بيت المقدس دانستهاند.[49] افزون بر آنچه ذكر شد بعضى آيات ديگر نيز به حوادثى اشاره دارند كه بر اساس نقلهاى تفسيرى و تاريخى در بيابان واقع شدهاند، گرچه در خود آيه بهاين موضوع اشاره نشده است؛ آيات 153 آلعمران/ 3 و 125 توبه/ 9 به جريان وقوع جنگهاى احد و حنين در كوه و بيابان احد و بيابانهاى تهامه پرداخته است. آيات ابتداى سوره جنّ/ 72 و نيز آيه 29 احقاف/ 46 به اسلام آوردن جنيان* در وادى نخله اشاره دارد. اين مكان صحرايى ميان طائف و مدينه[50] است. برخى از مفسران پيمان گرفتن از ذريه آدم كه در آيه 172 اعراف/7 آمده است را در بيابان «وادى النعمان» دانستهاند. آنها معتقدند پس از آنكه آدم حج به جا آورد خداوند ذريه او را از پشتش بيرون آورد و به او نشان داد و ندا آمد: «اَلَستُ بِرَبِّكُم»؟ همگى گفتند: «بَلى»[51]؛ اما مفسران شيعى و معتزلى با تفسير فوق مخالفت كرده و آيه را بر معناى ديگرى حمل مىكنند.[52] برخى مفسران تعبير «بَرّ» در آيه59 انعام/6 و 41 روم/ 30 را به بيابان معنا كردهاند.[53] آيه نخست موجودات برّ و بحر و عمل آنها را در حيطه علم خداوند مىداند. در آيه دوم اعمال (بد) انسانها سبب پيدايش فساد در برّ و بحر دانسته شده است؛ ولى بايد دانست كه مقصود از برّ و بحر همان معناى معروف (خشكى و درياست) كه شامل تمام كره زمين مىشود. شايد آنچه موجب شده تا بعضى در آيه 41 روم/30 معانى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 395 ديگرى براى برّ ذكر كنند شأن نزول آيه يعنى داستان قحطى مكه است كه در پى نفرين پيامبر واقع شد. قريش در كفر و عناد خويش لجاجت مىكردند و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)آنان را نفرين كرد. اين گروه از مفسران خواستهاند آيه را بر سبب نزول تطبيق كنند و دچار اشتباه شدهاند.[54] [h=2]منابع[/h] انوارالتنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ برهان قاطع؛ تاريخ حبيب السير؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير الصافى؛