باگواس . نام خواجه ٔ محبوب اسکندر که از مخالفین والی پارس بود.
او در جریان دزدیده شدن اشیاء قیمتی قبر کوروش ، والی پارس را که بیگناه بود به این کار متهم ساخت . ( ایران باستان ص ۱۵۶۵).
کنت کورث گوید: نبرزن با هدایائی نزد اسکندر آمد و جزء همراهانش خواجه ای بود باگواس نام . این جوان از حیث صباحت منظر مثل و مانند نداشت . او محبوب اسکندر گشت چنانکه سابقاً محبوب داریوش بود و به اصرار او اسکندر نبرزن را عفو کرد. اسکندر جشنی برای باکوس در کرمان تشکیل دادو روزی مست و لایعقل در مجلس رقصی که محبوب او باگواس خرج آنرا داده بود، حضور یافت .
این خواجه تاج گلی را جایزه برد و در حال تاج را برسرگذارده از نمایشگاه گذشت پهلوی اسکندر نشست ، در این وقت مقدونیها دست زدند و فریادکنان از اسکندر خواستند که بوسی به او بدهد و اسکندر او را به آغوش کشید و بوسید.
درباب اختلاف والی پارس با باگواس ، کنت کورث گوید: وقتی والی هدایائی برای اسکندر آورد، ولی به باگواس چیزی نداد. به والی گفتند که این خواجه نزد اسکندر بسیار عزیز وگرامی است . او درجواب گفت من میخواهم نزد دوستان اسکندر مقرب شوم نه پیش زنان غیر عقدی او، و عادت پارسیها بر این نبود که مردانی را که باعمل شنیع خود را در ردیف زنان درمی آورند مرد بدانند. چون باگواس ، این بشنید قدرت خود را برضد اورسی نس والی بکار برد تا اسکندر در قضیه ٔ سرقت اشیاء قبر کورش ، اتهام او را پذیرفت و او را کشت .
از ایران باستان ج ۲ ص ۱۸۷۵
پیرنیا، حسن ( مشیرالدوله). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲
اسکندر مقدونی
[Hidden Content]