جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'اگزيستانسياليسم'.
1 نتیجه پیدا شد
-
اگزيستانسياليسم؛ هستي گرايي يا اصالت وجود مكتب اگزيستانسياليسم (Existentialisme)، نهضتي براي اعتراض به همه نظامها و قانونهاي آرمانگرايانه اي است كه مي خواهند برانسان مسلط شوند. اين مكتب بر خلاف اكثر مكتبهاي ادبي، به جاي طبيعت ادبي و شاعرانه، ماهيت فلسفي دارد. در ابتدا سورن كي يركه گور (Soren kierkegaard)، فيلسوف اگزيستانسياليست دانماركي، اين نظريه فلسفي را ارايه داد و فلاسفه آلمان مانند كارل ياسپرس (Karl Jaspers) و مارتين هايدگر (Martin Heidegger) آن را گسترش دادند. سپس ژان پل سارتر، استاد مجرب فلسفه، اين مكتب را به جامعه ادبي فرانسه معرفي كرد. ديدگاه فلسفي اين مكتب با آثار سارتر، آلبرت كامو و سيمون دوبووار عملاً وارد ادبيات شد و دوره اي از ادبيات فلسفي را در تاريخ رقم زد. هرچند اين مكتب ادبي بعد از دوره كوتاهي از ميان رفت ولي تأثير خود را برتئاتر Absurde و نويسندگاني مانند ساموئل بكت (S. Beckett) و ژان ژنه (J.Genet) برجاي گذاشت. • اگزيستانس واگزيستانسياليسم چيست؟ اگزيستانسياليسم در جست وجوي انسان گرايي تازه اي است كه به انسان و مفهوم وجودي او مي پردازد. و «ماهيت» انسان را از «وجود» او مجزا مي داند. از نظر اگزيستانسياليستها فقط خدا است كه ماهيت و وجودش جدايي ناپذير است. براي روشن شدن مفاهيم «ماهيت» و «وجود» به عنوان توضيح مي توان گفت كه؛ وقتي مي گوييم : «ما انسان هستيم» يعني ما وجود داريم و اين دليل بر اثبات «وجود» ما است و «انسان» بودن ما نيز دليل بر «ماهيت وذات» ما است. بنا بر اين ماهيت انسان را بايد در وجود او جست وجو كرد.بطور معمول ما براساس پيش زمينه ذهني و دانشي كه درمورد پديده اي داريم به واقعيت آن مي رسيم، درحالي كه اگزيستانسياليست ها عكس اين روش را به كار مي گيرند، يعني سعي مي كنند بدون دخالت ذهن ومنطق به واقعيات پديده اي برسند و مفاهيم انتزاعي را به صورت بسيارملموس و قابل احساس درك كنند، برخلاف ذهن وانديشه كه واقعيتهاي عيني را به صورت انتزاعي درك مي كند. تفكر اگزيستانسياليستي به نظريات روانشناسان «رفتارگرا» بسيار نزديك است. رفتارگرايان ذهن انسان را در بدو تولد به «لوحي سفيد» تشبيه مي كنند. يعني انسان بدون هيچ پيش زمينه ذهني به دنيا مي آيد و به تدريج با عمل خود در جريان زندگي، خود و تفكر خود را مي سازد. اگزيستانسياليستها اغلب به دين و مذهب توجه اي نمي كنند. اما كارل ياسپرس و گابريل مارسل از طرفداران اگزيستانسياليسم مسيحي هستند كه برخلاف اگزيستانسياليسم غير ديني، بر تعالي ارزشهاي ديني تكيه مي كنند. • عقايد اگزيستانسياليستها: 1. توجه به آنچه كه «وجود دارد»: فلسفه سنتي به سوي انديشه هاي انتزاعي روكرده بود. آنان به موقعيتهاي محسوس و عيني مانند شرايط انسان در زندگي روزمره اش و به عواطف او مانند احساس تنهايي، نوميدي، هراس و دلهره انسان غرق در اين دنياي مادي، علاقه مند هستند. فلسفه اگزيستانسياليستي به نوعي فلسفه دكارتي، ذهني و پويا منتهي مي شود كه بهتر با واقعيت منطبق است 2. تقدم «وجود» بر «ماهيت» : تا قبل از اگزيستانسياليسم، فلاسفه معتقد بودند كه «ماهيت» انسان بر «وجود» اوتقدم دارد ولي اگزيستانسياليستها عكس اين مطلب را ثابت كردند. آنان واقعيت «بودن» و «وجودداشتن» را بر ذات و ماهيت انسان مقدم مي دانند و در وهله اول به وجود و سپس به ماهيت توجه مي كنند و به عقيده آنان وجود است كه ماهيت انسان را در شرايط مختلف (به صورت ترسو يا شجاع ، كارگر يا تن پرور، خوب يا بد و...) مي سازد. 3. انسان آزاد و مسؤول: اگزيستانسياليستها سرنوشت از پيش تعيين شده و جبريت را قبول ندارند. از نظر آنان انسان، صنعتگر ويژگيها و خصوصيات «وجود» خود است. او مسؤول سرنوشت، جامعه و زمان خود است. و اين دليل بر آزادي انسان است كه خود و هر آنچه را كه احاطه اش مي كند به ميل و خواست خود هدايت كند و بر اساس اراده خود به دنيا جهت ببخشد. و همين مسأله انتخاب و تصميم گيري براي سرنوشت و آينده باعث احساس دلشوره، هراس و نوميدي در انسان مي شود. 4. پوچ گرايي: به عقيده اگزيستانسياليستها، اين دنيا پوچ و بي هدف است. وانسان در اين دنياي فاني و بي قانون بدون هيچ راهنمايي رها شده است. 5. نفي فطرت: از نظر اگزيستانسياليستها انسان بدون هيچ خصيصه فطري متولد مي شود. يعني هيچ چيز اوليه اي بطور فطري و ذاتي در او وجود ندارد كه او را هدايت كند. و انسان تحت تأثير هيچ نيروي دروني يا بيروني قرار نگرفته است. به اين ترتيب انسان در اين دنيا و «عالم وجود » با رفتار، تجربه وتقليد ازمحيط براي خود «ماهيت» كسب مي كند. • قالبهاي ادبي اگزيستانسياليستها خيلي ماهرانه توانايي اين را دارند كه زبان و همه انواع ادبي را براي خلق آثار و بيان افكار خود به كار گيرند. و در اين مكتب، فلسفه پايه هاي ادبيات را تشكيل مي دهد و نويسندگان در خلق آثار خود از فلسفه ونظريه هاي استادان فلسفه الهام مي گيرند.اگزيستانسياليستها اغلب در قالبهاي رمان و نمايشنامه به طرح مسائل فلسفي و روانشناختي انسان مي پردازند. • موضوع و مضمون ادبيات اگزيستانسياليستي: در كارهاي اين سبك ادبي معمولاً مضامين نوميدي و تشويش و دلهره، حزن و اندوه، پوچي و بدبيني نسبت به دنيا و جامعه ديده مي شود. نگاه اگزيستانسياليستها «نگاه حسرت آلود به گذشته» است. بطوركلي آنان به اثرهاي تراژيك و غمناك اهميت زيادي مي دهند كه شايد اين غم و اندوه ناشي ازهراس آنان از افتادن در دام مرگ و نيستي باشد.
-
- 2
-
- existentialisme
- هستی گرایی يا اصالت وجود
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :