جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'انگيزش motivation'.
1 نتیجه پیدا شد
-
انگيزش Motivation انگيزش (Motivation) امروزه با گسترش روزافزون تكنولوژي اين سؤال براي مديران مطرح است : - چگونه امكان دارد در سازمان هاي مختلف با وجود محدوديت هاي گوناگون از حقوق و دستمزد گرفته تا تجهيزات و تكنولوژي پيشرفته ثبات خود را حفظ كرده و همچنان رو به جلو گام برداشت؟ - چگونه مي توان عملكرد كاركنان و به تبع آن كارايي و اثربخشي سازمان را افزايش داد؟ - چگونه مي توان به نيازهاي انساني كاركنان در راستاي افزايش رضايت شغلي آنان پاسخ گفت؟ - چگونه مي توان ناسازگاري ميان خود فرد و كاري كه فرد انجام مي دهد را كاهش داد؟ - راه هاي مقابله بامشكلات انساني كه در كاهش عملكرد نيروي انساني در سازمان ها مؤثرند مانند غيبت، نارضايتي، عدم پاسخگويي و مسئوليت پذيري و ... كدامند؟ ویاخيليوقتها با افرادي برخورد ميكنيم كه ميگويند، انگيزهاش نيست ، انگيزه اين كار را ندارم و … . انگيزش يكي از پيچيده ترين موضوع ها در رفتار سازماني است و نويسندگان مديريت تعاريف مختلفي از آن به عمل آورده اند: انگيزه یا Motive اصطلاحاً به نيرويي اطلاق ميشود كه از درون يك فرد را بهسمت يك هدف سوق ميدهد. “Motivation”یا « انگيزش» به فرآيند يا جرياني اطلاق ميشود كه از طريق آن ما قادر به ايجاد انگيزه در ديگران ميشويم. ویا انگيزش عبارتست از مجموعه اي از نيروها كه باعث مي شود، فرد به روش هاي خاصي رفتار كند. انگيزش اشاره دارد به درجه اي از آمادگي يك ارگانيزم براي تعقيب تعدادي از اهدافي كه طراحي گرديده است . پس انگيزه بهصورت بالقوه در وجود آدمها هست و ديگران آن را برانگيخته ميكنند. مفهوم انگيزش : افراد براي بروز روش و رفتاري مشخص بايستي برانگيخته شوند. برانگيختن اگر جنبه فردي داشتهباشد، ميبايست كليه انگيزههايي كه در نهاد و ذات او بهوجود ميآيند، جنبه مشخصي داشته باشد و اگر حالت گروهي و سازماني به خود بگيرد، بايستي انگيزه ها بهطور گروهي و سازماني حالت سازگاري و همسازي را به خود بگيرند. حالت افراد آدمي چه بهصورت فردي باشد و چه بهصورت گروهي، معلول علت ها و دلايلي است كه آنها انگيزه هاي وجود انساني هستند. اينگونه ريشه هاي محركي كه فرد يا افراد را وادار به بروز نوعي عمل و يا رفتار ميكند تا نيازها و خواسته هاي او را برطرف سازد، همان انگيزش است. تفاوت «هدف» و « انگيزش» : برخي هدفها را با انگيزهها يكي ميدانند. درحاليكه هدفها جنبة خارجي داشته و انگيزه ها جنبه دروني دارند. هدفها از اين جهت مورد توجه هستند كه وضعي را به وجود ميآورند تا انگيزه هاي فرد را ارضا نمايند. مثلاً دانشجويي كه هدفش اخذ مدرك بالاتر است، اين هدف را دنبال ميكند، زيرا با اخذ مدرك تحصيلي بالاتر، موقعيت شغلي و كاري و نيز درآمد وي بيشتر خواهد شد. اين موقعيت شغلي و درآمد بيشتر، انگيزه اي است كه در درون فرد وجود دارد و موجب ميشود كه او به دنبال هدفش كه عاملي بيروني است، برود. انگيزش و تأكيد بر تفاوت هاي آدمي : افراد متفاوت ممكن است توسط عوامل انگيزشي متفاوتي برانگيخته شوند چون آدم فقط به اين دليل كه ديگران درباره او چگونه عمل و عكسالعملي را نشان ميدهند، برانگيخته نميشود، بلكه انگيزش او صرفاً در جهت انجام خواسته ها، آن هم بهصورتيكه خود او احساس ميكند، ميباشد و اين خواستهها و احساسها متفاوت است. اشخاص مختلف در مقابل اعمال نفوذهاي يكسان، واكنشهاي مختلفي نشان ميدهند. تشويق و ترغيبهايي كه در مورد افراد صورت ميگيرد، در همه اشخاص يكسان اثر نمي بخشد، بلكه اثر آنها متناسب با آمادگي انگيزهاي اشخاص براي قبول آن تشويقها خواهد بود. لذا به دليل همين تنوع در مكانيزمها و محركهاي انگيزشي، نظريههاي مختلفي در بحث رفتار فردي و رفتار سازماني توسط دانشمندان مختلف ارائه شده كه هريك روشن ميكند كه چگونه ميتوان نيازهاي افراد را شناخت و آنها را برانگيخت تا در راه رسيدن به نيازشان تلاش كنند. برخي از صاحبنظران مديريت، نظريههاي انگيزش را به 2 طبقه تقسيم كرده اند : (1) نظريههاي محتوايي، (2) نظريههاي فرآيندي، رهبران نيروي كار اغلب معتقدند كه افراد مي توانند با پرداخت هاي بيشتر، ساعات كار كمتر و شرايط كاري مطلوب برانگيخته شوند، در حالي كه برخي از متخصصان پيشنهاد مي كنند كه انگيزش مي تواند از طريق فراهم نمودن استقلال و مسئوليت پذيري كاركنان افزايش يابد. هر دو ديدگاه بيانگر تئوري هاي محتوايي انگيزش هستند. نگرش محتوايي در انگيزش مي كوشد به اين سؤال پاسخ دهد كه: چه عاملي يا عواملي افراد را بر مي انگيزاند؟ ولی تئوري های فرایندی به جاي اين كه به شناسايي و فهرست كردن محرك هاي انگيزشي دست بزنند، به دنبال اين هستند كه انگيزش چگونه رخ مي دهد؟ اين تئوري ها، تمركزشان بر اين است كه چرا افراد متفاوت رفتار خاصي را براي ارضاي نيازها انتخاب مي كنند؟ و وقتي به اهداف دست مي يابند، چگونه رضايتشان را مورد ارزيابي قرار مي دهند؟ نظريه هاي محتوايي از توصيف «هست ها» و «نيازها» صحبت ميكنند و نظريههاي فرآيندي كه بيشتر شناختي هستند و به «چرايي»ها پاسخ ميدهند. انواع نظريه هاي محتوايي : سلسله نيازهاي مزلو (مازلو) آلدرفر (نظريه ERG) هرز برگ (بهداشتی - انگيزشي) مك گريگور (X و Y) تئوري مك كللند انواع نظريه هاي فرآيندي : آدافر (نظریه برابري) ويكتور وروم (نظريه انتظار) ديويد لاك (نظريه هدف) چارم (ارزيابي شناختي) همچنین نظريه هاي معاصر را هم بايد مورد توجه قرار داد. نظريه هاي معاصر :(نظريه هايي كه در سالهاي اخير مطرح شده اند.) فستينگر و هومانز (نظريه ناهماهنگي شناختي / مبادله) هيدر ـ دي كامز (نظريه ارزيابي شناختي ـ ادراك از خود) كلي و راتر (نظريه اسناد / مركز كنترل)