رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'انواه سبکهای ارتباطی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. انواع سبکهای ارتباطی در اکثر منابع و متونی که در زمینه مهارتهای بین فردی و نحوه برقراری ارتباط، سخن به میان آمده است معمولا چهار سبک ارتباطی: پرخاشگرانه، سلطه جویانه، سلطه پذیرانه و قاطعانه مورد بحث قرار گرفته است که قبل از ارائه توضیح در باره این سبکها، ذکر این نکته ضروری است که هر کدام از ما در موقعیتهای مختلف و در ارتباط با افراد مختلف ممکن است ازتمامی این سبکها استفاده کنیم ولی الگوی غالب ارتباطی هر کس، معمولا یکی از این سبکها است و آن هم سبکی است که فراوانی تکرارش در فرد بیشتر و نمایانتر است. سبک ارتباطی پرخاشگرانه: افراد پرخاشگر همواره در پی بردن و رقابت با دیگران هستند. آنها هیشه فکر میکنند حق با آنها است و این دیگران هستند که مسئله و مشکل درست میکنند. از واژه های مستبدانه ای مثل باید زیاد استفاده می کنند. خیلی زود خشمگین می شوند و همواره دیگران را مسئول عصبانی شدن خود میدانند. این خصوصیت در طرز نگاه کردن آنها مشهود است و معمولا حتی در مواقعی که عصبانی هم نیستند به صورت هیجانی و بلند صحبت میکنند. یکی از عادتهای معمول افراد پرخاشگر ناتوانی در گوش دادن و در میان سخن دیگران حرف زدن است. هنگامی که با آنان مخالفت میشود به شدت برافروخته میگردند، اما هنگامی که با آنها موافقت میشود عصبانیتشان به سرعت فروکش میکند. اینگونه افراد معمولا فکر میکنند فقط دیدگاه آنان صحیح است و حاضر نیستند انتقاد و مخالفتی را در مورد دیدگاه هایشان تحمل کنند. پرخاشگران از برچسبهای تحقیر آمیز معمولا زیاد استفاده میکنند. نباید تصور کرد فرد پرخاشگر یعنی کسی که مدام در حال داد و بیداد است، بلکه خیلی از اوقات افراد پرخاشگر خشم خود را با برچسبهای تحقیر آمیز زدن به دیگران، و توهین و تمسخر نشان میدهند. چهره این اشخاص معمولا عبوس است و یا اینکه بی قراری در آن مشهود است. زیرا این اشخاص معمولا عجول و بی حوصله اند. در یک منظر و با توجه به عوامل محرک رفتار، پرخاشگری و سلطه گری هر دو یک هدف دارند و آن مهار و هدایت دیگران در جهت اهداف خود است. منتها فرد پرخاشگر این عمل را آشکارا انجام می دهد، اما فرد سلطه گر به صورت پنهانی و با فریب هدف خود دنبال میکند. این دو الگوی رفتاری عمدتا از نارسیسیزم[2] ریشه میگیرند. سبک ارتباطی سلطه جویانه: این سبک ارتباطی تحت عناوینی چون بازیگرانه و پرخاشگری منفعلانه یا غیر مستقیم نیز نام برده میشود، و نیما قربانی (1384) معتقد است که این سبک به لحاظ تجلی با پرخاشگری تمایزهایی دارد، زیرا کنترل و زورگویی نه به طورآشکار، بلکه به صورت پنهان و با فریب اعمال می شود. فرد سلطه گر خود و دیگران را به عنوان شی، و نه انسان، مورد بهره کشی قرار میدهد و سعی میکند آنها را در جهت منافع خود فریب داده و مهار کند. نکته شایان توجه در مورد مهارگری افراد سلطه گر، انگیزه آنهاست. خیلی از اوقات فرد ممکن است بنا به دلایلی موجه و با هدفی انسانی سعی در کنترل و مهار خود و یا دیگران داشته باشد. برای مثال، گاهی پدر و مادر مجبورند با تدبیر و به صورتی زیرکانه رفتا کودک خود را مهار کنند. و یا برای مثال اطرافیان فردی که به یک بیماری لا علاج مبتلا شده و دانستن این امر در حال حاضر برای وی مفید نیست ممکن است با سیاستهای خاصی از آگاهی وی نسبت به این امر جلوگیری کنند. چنین اعمالی مواردی از مدیریت و تدبیر هوشمندانه روابط بین شخصی با اهدافی انسانی و یا حداقل فاقد ناسازگاری با نظام اخلاقی مبتنی بر نیت است. اما در الگوی ارتباطی سلطه گرانه، مهار و کنترل دیگران با دیدی غیر انسانی و با هدف استثمار صورت میگیرد. در عین حال، این میل به بهره کشی معمولا در پشت یک احترام افراطی و تصنعی پنهان میشود، و این تاکتیک سلطه گران برای کنترل دیگران است. افراد سلطه گر معمولا به یک سبک از رفتار و ارتباط خو میکنند و هر گونه رفتاری خارج از این چهارچوبها، فرد سلطه گر و یا به عبارتی مهارگر را بشدت مضطرب و نگران میکند. برهمین اساس است که افراد سلطه گر سعی در مهار و بهره کشی دیگران، و حتی خود، در جهت حفظ تصورات قالبی خود دارند. چنین اعمالی منجر به احساس ایمنی آنها می شود. به عنوان مثال، مادری که ارتباط نزدیک و حضور همیشگی کودک در کنارش نیازهای عاطفی خود را ارضا کرده وبه احساس ایمنی دست می یابد، تحمل بزرگ شدن و حرکت تدریجی فرزند خود به سمت استقلال را ندارد. در نتیجه با روشهای غیر مستقیم و پنهانی ای سعی میکنند از مستقل شدن کودک خود جلوگیری کند. وی با نجام دادن کارها و رفع نیازهای کودک خود در ظاهر به وی محبت میکند، اما در باطن او را به خود وابسطه تر و از یادگیری چگونه زندگی کردن و در نتیجه مستقل شدن فرزند خود جلوگیری می کند. گاهی اوقات وقتی راهبردهای یک مادر سلطه گر به نتیجه نمی رسد، ممکن است با تحریک احساس گناه و ضرورت جبران محبتهای مادر در وی، از پرواز و زندگی مستقل وی پس از بزرگ شدن جلوگیری کند. اگر یک سلطه گر چندان باهوش نباشد، و یا در موقعیتی هیجانی قرار گیرد که نتواند هوش خود را به کار گیرد، شکنندگی توجیهات وی در جهت فریب و سلطه بر دیگران بارزتر میگردد. مثال بارز این امر، سلطه گر فاقد حس امانت داری خود به دوستش که برای پس گرفتن ظرف چینی خود مراجعه کرده میگوید: ((اولا ظرفی به من ندادی، ثانیا بهت سالم پس دادم، ثالثا از اول که گرفتم شکسته بود)). به عنوان مثال مدیری ممکن است انجام کاری خارج ازچهارچوب شرح وظابف را از کارمند خود طلب کند. یک مدیر سلطه گر به جای طرح صادقانه چنین انتظاری اینطور وانمود می کند که کار مذکور در چهارچوب شرح وظایف کارمند قرار دارد. هنگامی که ادعای مدیر در قبال استدلال کارمند در خصوص خارج از چهارچوب شرح وظایف بودن کار مذکور فرو می ریزد، اضطراب و ناایمنی مدیر در خصوص نیازش تشدید می یابد و باز هم به جای طرح صادقانه توقع خود سعی میکند به شیوه های مختلف کارمند خود را به سازمان بدهکار جلوه دهد و یا اینکه از وی عصبانی میشود. پایبندی افراد سلطه گر به تصورات و اعمال کلیشه ای و درست و نادرستهای خود در جهت حفظ احساس ایمنی بقدری است که هیچگاه نیتوانند تفکر و عمل خارج از چهارچوبهای قالبی خود را در نظر بگیرند. همین امر به نوعی احساس محق بودن، نقد ناپذیری، و فریب و بهره کشی از دیگران در جهت تحقق افکار و تصورات قالبی منجر میشود، و بهره کشی و دید غیر انسانی نسبت به دیگران را برای آنها توجیه پذیر میسازد. وابستگی آنها به این تصورات برای مهار اشیا و ابزارهایی به نام انسان سبب میشود کمتر بتوانند خارج از چهارچوبهای مذکور بیندیشند و در نتیجه افراد سلطه گر معمولا چندان خلاق نیستند. خلاقیت یک فرآورده ارتباطی نوظهور است که با تفکر قالبی همخوانی ندارد. در مجموع، اشخاص سلطه گر نه در یک جامعه انسانی، بلکه در میان پیچ و مهره ها و ابزارهایی برای رسیدن به اهدافی قالبی و کلیشه ای زندگی میکنند. متاسفانه اشخاصی که در کسب و کار و تجارت، بخصوص در جامعه ما، هستند بشدت در معرض ابتلا به چنین الگوهای رفتاری اند. فریب مشتری نزد برخی از تجار و کسبه، تقریبا تبدیل به نوعی هنجار شده است و ناتوانی در اعمال آن را نشانه بی عرضه گی و بی تجربه گی میدانند. چنین افرادی ممکن است با یادگیری الگوی ارتباطی بر اساس سلطه گری به موفقیتهای مالی دست یابند، اما غافلند که چطور این الگوهای رفتاری کم کم به ارتباط غیر تجاری آنها نیز تعمیم میابد و همه ارتباطها را برای آنها به صحنه ای برای سود بیشتر و بهره کشی از انساهای شی شده تبدیل میکند. این امر منجر به تشدید احساس ناایمنی آنها و در نتیجه تشدید جهت گیری ابزاری و سلطه گرایانه میشود، چرا که سلطه گری تنها ابزاری است که برای مهار نایمنی خود فرا گرفته اند. چنین مشکلاتی در برخی از این افراد سبب میشود در دوره میانسالی به یک زندگی دینی روی آورند. برخی با یک جهت گیری دینی مخلصانه موفق میشوند بر مشکلات ارتباطی خود غلبه کنند، اما برخی بر عکس دین را نیز با الگوی ارتباطی سلطه گرانه خود همساز میکنند و با خدا نیز مثل مشتریان خود یک ارتباط سوداگرایانه، اما به صورتی ظریف تر و پنهانی تر، برقرار می سازند. اریک فروم نیز در مفهوم سازیهای خود درباره جهت گیریهای خوی، با طرح جهت گیری استثماری تا حدودی الگوی ارتباطی سلطه گری را تحلیل و تبیین کرده است. وی معتقد است جهت گیری استثماری منبع تمام خوبی ها را خارج از خود میداند و با زرنگی سعی میکند آنها را به درون مرزهای خود منتقل کند. چنین افرادی محبت و عاطفه را نیز متاعی خارج از خود در نظر میگیرند که باید آنرا با زیرکی بدست آورند و یا از دیگران بربایند. خلاصه اینکه زندگی برای یک فرد سلطه گر دریای پرتلاطم و ناایمنی است که باید با نیرنگ به بقای خود در آن ادامه دهد و خود و انسانهای دیگر را در جهت اهداف قالبی به صورت پنهانی مهار و هدایت نماید.
×
×
  • اضافه کردن...