فیلم حمله ی مردم در شهرستان الوند برای خرید مرغ تعاونی و خنده های بی معنی و مضحک فرد موبایل به دستی که حرصم را در می آورد و کودکی که دیروز جلویم را گرفته بود و فالش را میخواست بهم بفروشد و روز بعدش دیدمش که از لرز سرمای باران بهاری لعنتی کنار پله ی مغازه ی شیک نایک ونک با یک لا پیراهن پاره به خود می لرزید و تیتر امروز این همشهری لعنتی که نوشته بود "نقطه پایانی بر فاصله ی شمال شهر و جنوب شهر"، و ادعاهای آقایان و جیب خالی خودم و دوستی که از بی پولی مینالید و نمیتوانست ازدواج کند و قیمت 3 میلیونی خانه به ازای هر متر مربع و صف مردمی که برای فروش سکه هایشان و خرید سکه های جدیدتر توی سروکولشان میزدند و دلالی که از لحاظ فکر اقتصادی توی این مملکت نخبه به حساب می آید و شرکت های تولیدی که یکی یکی ورشکست می شوند و ... من را یاد این دیالوگ از فیلم بوتیک انداخت:
"درسته که پول خوشبختی نمیاره، اما بی پولی حتما بدبختی میاره".
حال زاری دارد این اقتصادنا*، ترجیح میدهم پولم را پس انداز کنم تا کتاب بخرم!
-----
* اقتصادنا : کتابی از محمدباقر صدر درباره ی اقتصاد اسلامی.