جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'افسرده'.
2 نتیجه پیدا شد
-
افسردگی چیست؟ افسرده کیست؟ افسردگی (Depression) را «سرماخوردگی روانی» نیز میگویند، زیرا بیماری بسیار شایعی است. بیشتر افراد گاهی اوقات احساس غم و رخوت میکنند و به هیچ کار و فعالیتی حتی فعالیتهای لذتبخش رغبت ندارند. بروز نشانههای خفیف افسردگی در واقع پاسخ طبیعی افراد به فشارهای متعدد زندگی است. افسردگی تنها زمانی نابهنجار تلقی میشود که عملکرد بهنجار فرد را مختل و هفتهها بدون وقفه ادامه پیدا کند. علائم اصلی افسردگی، غمگینی شدید یا ناتوانی از تجربه کردن خوشی و لذت است. اغلب ما در زندگیمان غمگین بودن را تجربه میکنیم و اغلب ما گاهی میگوییم افسرده هستیم. اما بیشتر این تجربهها شدت و دوام کافی ندارند تا قابل تشخیص گذاری باشند. وقتی که اشخاص، دچار اختلال افسردگی میشوند، ممکن است صدای سرزنش خود، در ذهنشان طنین انداز شود. آنها ممکن است توجه خود را بر عیوب و کاستیهایشان متمرکز کنند. توجه کردن میتواند برای آنها به قدری سخت باشد که در فراگرفتن چیزهایی که میخوانند و میشنوند دچار مشکل میشوند. آنها اغلب با دید بسیار منفی به اوضاع مینگرند و مستعد از دست دادن امید هستند. میل و علاقه جنسی در این افراد از بین میرود. عدهای ممکن است احساس کنند که دست و پایشان سست و بیحال است. افکار و حرکات ممکن است در عدهای کند شود. اما عدهای دیگر نمیتوانند آرام و قرار داشته باشند. آنها قدم میزنند، بیتابی میکنند و دستانشان را بههم میمالند. علاوه بر این علائم، ممکن است در این افراد ابتکار عمل از بین برود. کنارهگیری از دیگران در این افراد شایع است. بسیاری از آنها ترجیح میدهند تنها باشند و سکوت کنند. برخی اشخاص افسرده به ظاهرشان نمیرسند. علاوه بر علائم ذکر شده، بهطور کلی میتوان گفت چهار مجموعه نشانه و علامت در این اختلال وجود دارد. نشانههایی در زمینههای شناختی، انگیزشی و جسمی و فیزیکی نیز در آن مطرح است اما برای آنکه تشخیص افسردگی برای کسی مطرح شود لزومی ندارد که همه چهار دسته نشانه در او وجود داشته باشد بلکه هر چه نشانههای بیشتری از این چهار دسته در شخص باشد، اطمینان بیشتری خواهد بود که گرفتار افسردگی شده است. غم و اندوه و شاد نبودن از جمله ناگوارترین نشانههای هیجانی افسردگی است. شخص ناامید و شاد نیست و غالباً به گریه میافتد و ممکن است به فکر خودکشی بیفتد. علاوه بر این بیاشتها شدن یا نداشتن روزگار خوش و شادمانی در زندگی نیز گریبانگیر شخص میشود. به این معنا که کارهایی که موجب رضایت و خشنودی شخص میشد دیگر شادی و شعفی دربر ندارند. کسی که افسرده شده رفته رفته علاقه به سرگرمیها و تفریحات و کارهای خانوادگی را از دست میدهد. غالب افراد افسرده گزارش میدهند که نسبت به چیزهایی که قبلاً رضایت آفرین و خشنود کننده بود کششی احساس نمیکنند، بسیاری از آنان میگویند علاقه و محبت به مردم دیگر را از دست دادهاند. نشانههای اصلی اختلال شناختی بهصورت افکار و اندیشههای منفی ظاهر میشود. در این قبیل مردم اعتماد به نفس بسیار کم میشود. خودشان را نالایق و ناشایست میدانند و خود را بهخاطر خطاهایشان سرزنش میکنند. نسبت به آینده احساس ناامیدی دارند و در اینکه بتوانند کاری برای بهبود حال خود انجام دهند تردید دارند. میزان انگیزه آنان کاهش یافته است به این معنا که به فعل پذیر بودن تمایل پیدا کرده و قادر به راهاندازی کارها نیستند. نشانههای جسمانی و فیزیکی افسردگی شامل تغییر اشتها و اختلال خواب و خستگی و بیجان و رمق بودن است. فکرهای آدم افسرده بیشتر درباره خودش است تا درباره رویدادهای بیرونی و در نتیجه درد و رنج کوچکی را ممکن است بسیار بزرگ کند و نگران سلامت خود بشود. با توجه به این تصویر از نشانههای افسردگی، این بیماری میتواند اختلالی فرسایشی باشد. افسردگیهای شدید ممکن است بسیار طولانی شود.این قبیل بیماران وقتی حتی از یک دوره افسردگی بهبود پیدا میکنند نیز احتمال گرفتار شدن مجدد آنها زیاد است. اختلالهای افسردگی نسبتاً شایع هستند و حدود 17% مردم در طول زندگانی یک دوره افسردگی حاد پیدا میکنند. در همین راستا، رئیس انستیتو روانپزشکی تهران با بیان اینکه افسردگی شایع ترین اختلال روانپزشکی است گفته که باید نشانهها و علل افسردگی در کشور به مردم شناسانده شود و در پی آن تشخیص، همدردی و اقدام به درمان صورت گیرد. درباره علل افسردگی باید گفت مطالعات و بررسیها نشان میدهد که نقش اختصاصی عوامل ژنی در اختلالهای افسردگی نامشخص است بنابراین موروثی بودن افسردگی مشخص نیست. همچنین براساس نظریههای شناختی افسرده شدن ناشی از تفسیر منفی و مأیوس از رویدادهای زندگی شناخته میشود. یکی از پرنفوذترین این نظریهپردازان بنام «آرون بک»، افکار منفی افراد افسرده را در سه طبقه قرار میدهد و آنها را « سه گانه شناخت » مینامد. منفی اندیشی درباره خویش، درباره تجارب کنونی و درباره آینده. منفی اندیشی درباره خویش بصورت بیارزش و ناشایست دانستن خویشتن است. منفی اندیشی درباره آینده بصورت یأس و ناامیدی است بهخاطر ناشایستگیها و نارساییهایی که شخص در خود شناسایی میکند و تغییر و بهبود را نامیسر میداند. آرون بک معتقد است باورهای منفی شخص نسبت به خودش در خلال دوره کودکی یا نوجوانی و بر اساس تجربههایی از قبیل از دست دادن یکی از والدین، طرد شدن از جانب بزرگسالان، انتقاد والدین یا معلمان یا رویدادهای تلخ یا ناگوار شکل میگیرد. هر بار که هر موقعیت، شباهتی به موقعیتهای تلخ قبلی داشته باشد، باورها فعال میشوند و افسردگی بهوجود میآید. علاوه بر این او معتقد است افراد افسرده گرفتار خطاهای نظامدار در تفکر هستند که موجب برداشت غلط از واقعیت میشود که همخوان با باورهای منفی آنان از خودشان است.
-
اینو برای یکی از دوستام میزارم افسردگی بیماری بسیار شایع عصر ماست. و در تمامی جهان روندی فزاینده دارد. این در حالی است كه حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیزی دیگر تشخیص داده شده است. افسردگی یك بیماری اختصاصی نیست بلكه در تماما سنین و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر می شود. افسردگی بیماری ساده ای نیست بلكه انواع گوناگون دارد به طوری كه در بعضی افراد به صورت هایی ظاهر می شود كه ما عموماً آنها را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی پس از آنكه درمان شد غالباً باز می گردد. افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد. غیراز مسائل پزشكی و اندوه كه بسیار شایع است، فرد مبتلا به افسردگی خود را در كارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند. گاهی انزوای همراه افسردگی، بیمارانی را كه وضعی درمان پذیر دارند به دوری از مردم یا به سوی مرگ سوق می دهد. درباره افسردگی خبرهای خوشی نیز وجود دارد:بیشتر انواع افسردگی قابل درمان اند. Depression كه غالباً افسردگی بالینی، اختلالات خلق و خوی یا اختلالات عاطفی نامیده می شود، بیمار را دچار آشفتگی اندیشه، آشفتگی عاطفی، تغییر رفتار و بیماری های جسمانی می كند. افسردگی بالینی، از دیدگاه عملكردهای اجتماعی بیش از دیگر بیماری های مزمن، بیمار را ناتوان می كند. افسردگی كبیر بیش از بیماری های مزمن ششی، التهاب مفصل و دیابت ، ناتوان كننده است. افسردگی یك نشانگان (Syndrom) یعنی مجموعه ای از علامات مرضی(Symptoms) مختلف است. املاك های تشخیص افسردگی عبارت اند از: 1- افسرده بودن خلق و خوی در بیشتر روزها، تقریباً هر روز. 2- كاهش آشكار علاقه یا میل به هر نوع فعالیت در زندگی. 3- كاهش یا افزایش قابل توجه وزن بر اثر كاهش یا افزایش اشتهای غذا خوردن. 4- بی خوابی یا پرخوابی در غالب شب ها. 5- افزایش یا كاهش اعمال روانی حركتی یا فعالیت های ذهنی. 6- خستگی یا كاهش انرژی. 7- احساس بی ارزشی یا گناهكار بودن. 8- كاهش توان اندیشیدن یا تمركز ذهن و تصمیم گیری. 9- اندیشیدن به مرگ ( نه ترسیدن از آن) و به خودكشی، بدون داشتن طرحی برای آن ، یا اقدام به خودكشی با طرحی از پیش ریخته. داشتن حداقل پنج علامت یاد شده برای ابتلا به افسردگی كبیر كافی است. ولی علامات مرضی یك و دو باید جزء آن علامت باشند. افسردگی نمی تواند واكنش معمولی مرگ یك عزیز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگی تمام علامات مرضی این بیماری را ندارند و شدت علامات مرضی در افراد مختلف متفاوت است. انواع افسردگی افسردگی اقسام گوناگون دارد، شایع ترین آن افسردگی كبیر است كه فرد مبتلا به آن گاهی شاد و خوشدل و موقتاً فعال می شود. نوعی از افسردگی كبیر به افسردگی مالیخولیایی موسوم است كه بیمار هیچ گاه از چیزی دلخوش نمی شود در حدود 15 درصد مبتلایان به افسردگی كبیر دچار افسردگی اوهام اند كه معمولاً با خلق و خوی اندوهگین همراه است. مثلاً خود را گناهكار و غیر قابل بخشش تصور می كنند. در حدود 15 در صد مبتلایان به افسردگی كبیر نیز دچار روان پریشی می شوند. نوع دیگری از افسردگی وجود دارد به نام "افسردگی غیرمعمول" كه بر خلاف اسمش شایع است. علامات مرضی آن عكس علامات مرضی افسردگی معمولی است كه مبتلایان كم می خوابند و كم می خورند. مبتلایان به افسردگی غیر معمول زیاد می خوابند و زیاد می خورند و به سرعت اضافه وزن پیدا می كنند. به قول یكی از متخصصان برجسته بیماری افسردگی ( دونالد كلاین)، افسردگی غیر معمول، "مزمن" است نه" دوره ای" ؛ از بلوغ آغاز می شود و بیماران نسبت به همه امور كم توجه اند. نوع دیگرافسردگی، روان رنجوری است كه عموماً حدود دو سال طول می كشد و علامات مرضی آن خفیف تر از افسردگی كبیر است ولی همواره احساس ناراحتی می كنند. شیوع افسردگی در قرن بیستم به خصوص بعد از دو جنگ جهانی بیشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الكل، افزایش استرس و كاهش اشتغال گفته اند ؛ علت دیگر افزایش افسردگی تغییرات اساسی اجتماعی است. گروهی از روان شناسان بر این باورند كه جامعه كنونی، كانونی ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بیش از اندازه به رضایت خاطر و شكست های شخصی وابسته كرده است. آنچه گفته شد جنبه نظری دارد ولی بعضی از پژوهشگران درباره جنبه علمی علت ها اظهار نظر كرده اند. بر اساس پژوهش های آنها، تلویزیون " منشاء عمده افسردگی است"Paul Kottl روان پزشك مركز پزشكی پنسیلوانیا كشف كرده است كه " ارتباط تنگانگی بین دسترسی مداوم كودكان به تلویزیون و افسردگی كبیر در 24 سالگی وجود دارد."Kottl می نویسد: " اثرات اجتماعی برنامه های چند ساعته تلویزیونی، باید از دلایل شروع زودرس افسردگی كبیر در نوجوانان به حساب آید، هزاران ساعت تماشای تلویزیون، كودكان ما را در معرض خشونت های ابلهانه مكرر قرار می دهد و آنها را هر چه بیشتر از تماس های اجتماعی با همسالان و خانواده دور می كند." افسردگی كبیر بیشتر در دهه های سوم و چهارم زندگی ظاهر می گردد و در غالب افراد بین شش ماه تا یك سال، حتی بدون درمان رفع می شود ؛ ولی اگر درمان شود بعد از چند هفته از بین می رود. بازگشت افسردگی در بیش از نیمی از افراد ظرف دو سال بعد از رویداد نخستین رخ می دهد. خطر افسردگی با تعداد بازگشت ها افزایش می یابد. بدین معنی كه بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد می رسد. عوامل زیر خطر بازگشت افسردگی را افزایش می دهند: اگر نخستین افسردگی پیش از بیست سالگی رخ داده باشد و سابقه خانوادگی موجود باشد؛ اگرنخستین افسردگی شدید باشد و دیر به درمان اقدام شده باشد؛ اگر بیماری روانی دیگری نیز وجود داشته باشد؛ اگر فرد نسبت به استرس ها یا دیگر عوامل اجتماعی آسیب پذیرتر باشد. اگر فرد از افسردگی قبلی كاملاً بهبود نیافته باشد؛ اگر افسردگی در اواخر عمر رخ داده باشد.