جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'اصطلاحات حقوقی'.
1 نتیجه پیدا شد
-
الف آيين دادرسي: اسم مجموعهاي است از مقررات كه به منظور رسيدگي به مرافعات يا شكايات يا درخواستهاي قضايي وضع و بكار ميرود. آئين دادرسي مدني: رشتهاي از حقوق داخلي هر ملت كه از سازمانهاي قضايي و قواعد راجع به دعاوي مدني بحث ميكند. آئين نامه: الف ـ مقرراتي است كه مقامات صلاحيتدار مانند وزير يا شهردار و ... وضع و در معرض اجراء ميگذارند. ب ـ آئيننامه يا نظامنامه عبارتست از مقررات كلي كه توسط مراجع اجرايي قانون به منظور اجراء وظايف اجرايي و تحقق بخشيدن به آنها وضع شده باشد و شامل آئيننامههاي مصوب پارلمان نميباشد. اباحه: چيزي به معني اجازة تملك يا ارتكاب فعل يا معرف و اخذ چيزي است. ابراء: چشم پوشي اختياري بستانكار از طلب خود اتلاف: از بين بردن مال ديگري كلاً يا بعضاً به طوريكه فعل منشأ اتلاف بوسيلة خود فاعل، به هدف هدايت شده باشد. اثاث البيت: اشياء منقولي كه مخصوص استعمال منزل است و يا جزء تجملات خانه ميباشد. اثبات: مرحلة علم به چيزي را مرحلة اثبات آن چيز نامند. اثم: عملي كه قانون آن را به قيد مجازات منع كرده باشد. در اصطلاحات فعلي آن را جرم گويند. اجاره: عقدي است كه بموجب آن يك طرف منفعت عين يا نيروي كار خود را در ازاي اخذ اجرت معامله ميكند. اجارهبها: بمعني مال الاجاره است. يعني اجرت و عوض منافع مالي كه بموجب عقد اجاره معين ميشود. اجارة معاطاتي: اجارهاي است كه ايجاب و قبول آن غير لفظي باشد. اجاره نامچه: سند اجاره را گويند. اجازه: اظهار رضايت شخصي كه قانون رضاي او را منشأ تأثير عقذ يا ايقاعي دانسته است كه از ديگري صادر شده است. اجتهاد: استخراج مسائل قضايي و شرعي از مأخذ و منابع آن مانند نص قانون و اجتماعي و عقل. اجداد: هر يك از ابوين پدر مستوفي و ابوين مادر مستوفي تا هر جا كه بالا رود عنوان جد را دارد. اجرت: در عقد اجارة خدمات عوض اقتصادي خدمت را اجرت نامند. اجرت المثل: اگر كسي از مال ديگري منتفع شود و عين مال باقي باشد و براي مدتي كه منتفع شده بين طرفين مال الاجارهاي معين نشده باشد آنچه كه بابت اجرت منافع استيفاء شده بايد به صاحب مال مزبور بدهد اجرت المثل ناميده ميشود. اجماع: اتفاق و گردآمدن اجير: كسيكه خدمت و كار خود را در عوض مزد معامله ميكند. احاله: خروج دادگاه از صلاحيت محلي براي رعايت پارهاي مصالح احتكار: جمعآوري كالاهاي بازرگاني به قصد و انتظار نايابي و كميابي و فروش به قيمت گران. احتياط: اخذ شيوهاي كه در آن حتيالمقدور منظور مقنن عملي گردد و اين در مواردي است كه شك پيش آيد. احضار: امر مرجع قضايي و يا مرجع صلاحيتدار ديگر به حضور مأمور در نزد او در موعد يا زمان معين. احصائيه: علم و طرز علمي در شمارش پديدهها و وقايع خارجي اعم از اجتماعي و مادي و اقتصادي و غيره. احضار: امر مرجع قضايي يا مرجع صلاحيتدار ديگر به حضور مأمور در نزد او در موعد يا زمان معين. احوال: مجموع اوصاف يك شخص كه قانون مدني آنها را موضوع آثار حقوقي براي آن شخص قرار داده است. احوال مدني: عبارت است از وضع قضايي اشخاص از نظر حقوق خصوصي. احياء: مقصود احياء زمينهاي موات و مباح است و مقصود از آن كارهايي است كه در نظر عرف،آباد كردن محسوب شود. اخاذي: گرفتن وجه يا چيزي از ديگري به زور و تهديد. اختراع: ابداع محصول صنعتي تازه و نيز كشف وسيلة تازه يا اعمال وسايل موجود بطريق نو براي تحصيل يك نتيجه يا محصول صنعتي يا فلاحتي را گويند. اختلاس: برداشتن مال غير از راه حذعه اخطار: به معني يادآوري كردن و خاطر نشان نمودن است. اخوه: در باب ارث شامل برادران و خواهران هر دو ميباشد. آداب و رسوم: در اصطلاحات حقوقي به يك سلسله مقررات كه در معرف و عادت متداول بوده و در قوانين نوشته و مدون منعكس نشده باشد گفته ميشود. ادعا: مرادف دعوي است. ادله اثبات دعوي: آنچه از مقررات نوشته يا معرفي كه در مقام اثبات امري از امور در مراجع قضايي به كار رود ادله اربعه: در نزد عامه كتاب و سنت و قياس و اجماع را گويند و در نزد خاصه كتاب و سنت و عقل و اجماع است. اذن: اعلام رضاي مالك يا رضاي كسيكه قانون براي رضاي از اثري قايل شده است براي انجام دادن يك عمل حقوقي اراده: حركت نفس به طرف كاري معين پس از تصور و تصديق منفعت آن. اراضي آيش: عناصر آن عبارتست از: الف ـ بالفعل مالك داشته باشد ب ـ زمين مزروعي باشد ج ـ مالك براي مدت معلوم يا محدودي از كشت و زرع آن چشم پوشيده باشد. ارتداد: نوعي از فساد عقيده سياسي است و آن عبارت است از خروج مسلمان از دين اسلام. ارتشاء: اخذ وجه يا مال يا اخذ سند پرداخت وجه يا تسليم مالي است از طرف مستخدم دولتي يا مملكتي يا بلدي براي انجام دادن يا ندادن امري. ارتفاق: حقي است براي ملك شخصي در ملك ديگري ارش: كسري است كه صورت آن تفاوت قيمت صحيح و معيب روز تقويم سال مورد معامله است و مخرج آن كسر، قيمت صحيح روز تقويم ميباشد. اساسنامه: مقررات يا قراردادي كه براي طرز كار يك جمعيت مقرر و معين ميشود. استخلاف: عبارت است از اينكه شخص ديگري را براي بعد از فوت خود مالك قسمتي از داراي خود نمايد. استدلال: تمسك فكري است به چيزي كه انديشه را به چيز ديگر راهنمايي ميكند. استرداد: در لغت به معني بازپس گرفتن است. استرعاء: عبارت است از دعوت شاهد اصل از شاهد فرع مبني بر اينكه، شهادت او را تحمل نمايد. استشهاد: دعوت به شهادت در ورقة عادي يا رسمي را گويند استعداء: اقامه دعوي را گويند. استعفا: عملي كه به موجب آن شخصي كه در موسسه دولتي يا ملتي يا وابسته به دولت سمتي را دارا ميباشد تقاضاي ترك آن سمت را مينمايد. استعمال: در حقوق اداري اسلام به معني استخدام به كار ميرود. استقراء: بررسي جزئيات مربوط به يك كل بمنظور استخراج قاعدة كلي كه مشترك بين آن جزئيات باشد استنابه: عمل حقوقي كه بموجب استنطاق: تحقيق از متهم راجع به مورد اتهام از طرف مأمور صلاحيتدار قضايي. استيفاء: استفاده از كار يا مال ديگري با رضاي او استيمان: مطالبة مالي بعنوان امانت استيناف: پژوهش استعاط: از بين بردن حقي به توسط صاحب حق اسناد رسمي: اسنادي كه در اداره ثبت اسناد و املاك يا دفاتر اسناد رسمي يا نزد ساير مأموران رسمي در حدود صلاحيت آنان و برابر مقررات قانوني تنظيم شده باشد. اشاعه: اجتماع حقوق چند نفر بر مال معين اصل انتقال حقوق: هر حقي قابل انتقال به غير است جز آنچه قانون آن را غيرقابل انتقال بداند. اعاده اعتبار: بازگشت تاجر ورشكسته به موجب حكم دادگاه به اعتبار بازرگاني خود. اعاده حيثيت: بازگشت به اهليتي كه شخص به علتي آن را از دست داده است. اعتراض: در لغت به معني منع و جلو كسي يا چيزي را گرفتن است اعراض: چشم پوشيدن مالك است از مال خود اعيان: جمع كلمه عين است و عين به معني مالي است كه داراي جرم و ابعاد ميباشد اعيان در مقابل منافع و حقوق استعمال ميشود. اعياني: در مقابل عرصه استعمال ميشود و عرصه به زمين مملوك گفته ميشود و اعياني، اموال غير منقول موجود روي آن زمين را گويند. افلاس: صفت مفلس است و بجها ورشكستگي به كار ميرود. اقاله: بهم زدن عقد لازم است به تراضي يكديگر آن را تفاسخ و تقايل نيز مينامند. اقامة دعوي: طرح دعوي در مرجع صلاحيتدار مدني يا كيفري يا اداري اقرار: عبارت است از اخبار بحقي بنفع غير و به زيان خود. اقطاعات: جمع اقطاعه است و آن قطعهاي است از اراضي مواد كه امام يا نايب او در اختيار كسي ميگذارد كه او آن را مورد انتفاع خود قرار دهد. اكراه: عملي است تهديدآميز از طرف كسي نسبت به ديگري به منظور تحقق بخشيدن عمل حقوقي مورد نظر اكراه كننده التزام: مترادف تعهد و تعهد كردن است. الزام: در لغت به معني اجبار است. امانت: مال مورد وديعه را گويند. اناطه: حالت توقف رسيدگي و اظهار نظر يك دادگاه بر ثبوت امر ديگري در دادگاه ديگر. انتقال:زوال مالكيت مالك نسبت به مال معين به نفع مالك جديد. انحلال: در معني از بين رفتن يك موسسه رسمي انفال: اموالي است كه به موجب قانون متعلق به شخص اول اسلام ميباشد. انفساخ: انحلال قهري عقد را گويند. انكار: در اصطلاح آئين دادرسي مدني كسي كه سندي عليه او ابراز شود و او مهر يا امضاء يا اثر انگشت منتسب به خود را نفي كند و آنها را از خود نداند اين عمل را انكار گويند. اهل: غير محجور را اهل ميگويند و در لغت به معني شايسته آمده است. اهليت: صفت كسي است كه داراي جنون، سفه،صفر، ورشكستگي و ساير موانع محروميت از حقوق باشد. ايفاء: در مورد پرداخت دين به كار ميرود. ايقاع: عملي است تضايي و يكطرفي كه به صرف قصد انشا،و رضاي يكطرف منشأ اثر حقوقي شود.