اگر به ژرفای مسئله نگاه کنیم پاسخ خود از درون آن بر میخیزد.
کریشنا مورتی
بعد از سال 57 واقعه ی مهمی رخ داد.
واقعه ی مهم این بود که در علت یابی استبداد چشمانمان را از خارج بر گرداندیم و به خودمان نگریستیم. و در این نگریستن بود که همه چیز را به خارج و استعمار و امپریالیسم نسبت ندادیم.
تازه پی بردیم که این استبداد ایرانی رابطه ی مستقیم و علی با امپریالیسم و شاه ندارد. یعنی مسئله پیچیده تر از این هاست. اگر علل این استبداد درونی باشد دیگر غلبه بر آن هم به این سادگی ها نیست. باید آن را ریشه یابی نمود و از ریشه آن را خشکاند. که اگر از ساقه آن را قطع کنیم آن چنان که در 57 کردیم، ریشه ها باز جوانه می زند و استبداد ایرانی را تداوم می بخشد. (به نقل از تبارشناسی استبداد ایرانی ما)
برای درک ضرورت پرداختن هر چه بیشتر به حکومت استبدادی در ایران کافی است به یاد داشته باشیم این حکومت قدمت هزاران سالهای در کشور ما داشته است. باور به محو سریع و همه جانبه چنین پدیدهای که به طبع میراث بسیارسنگینی دارد چیزی جز خوش خیالی، ساده لوحی و یا عوام فریبی نیست.
در عین حال پرداختن به استبداد، پرداختن به میراث خود و یعنی پرداختن به (خود )است. زیرا به واسطه ی رابطه ی(خدایگان - بنده) - که حکومت استبدادی به آن متکی است - بنده هایی باید باشد تا فردی در خدایگانی هویت و امنیت یابد و به رسمیت شناخته شود. پس، پرداختن به استبداد، پرداختن به (خود) است، به این که ما ایرانیان چه بودهایم وچه هستیم.
این جستار می کوشد تا با کمک اعضای نواندیشان و دوستانی که به مباحث جامعه شناسی و تاریخی علاقه مندند بدون تعصب به بررسی برخی ریشه های استبداد ایرانی در طول تاریخ و جنبه های جامعه شناسانه ی آن بپردازد.
منابع اصلی پشتیبان این بحث این ها می باشند:
1- پاکزاد، جهانشاه (1390)، تاریخ شهر وشهرنشینی در ایران، از آغاز تا قاجار، تهران، انتشارات آرمانشهر.
2- قاضی مرادی، حسن، (1383)، استبداد در ایران، تهران، اختران
3- نراقی، حسن، (1388)، جامعه شناسی خودمانی، تهران، اختران.
4- ماهرویان ، هوشنگ (1387)، تبارشناسی استبداد ایرانی ما، تهران، بازتاب نگار.