جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ارزیابی اقتصادی عملکرد مدیران'.
1 نتیجه پیدا شد
-
برخی مدیران عالی مشهور شاید از شنیدن این واقعیت که آنها نیز مثل سایر مردم از گوشت و خون آفریده شده اند، ناراحت شوند. در سال های اخیر عامل انسانی در علم مدیریت بسیار بر سر زبان ها افتاده است. دانشمندان علم مدیریت مطمئن شده اند که دل مشغولی آدم ها به حفظ پست و مقام، در کنار بیزاری فطری از شکست خوردن، گرایش به اطمینان بی جهت به خود داشتن و سایر نقطه ضعف های انسانی، جملگی باعث عملکرد غیربهینه بنگاه ها می شوند. برای نمونه مساله پردازش اطلاعات را در نظر بگیرید. در این جا غالبا با پدیده ای برخورد می کنیم که هیچ کس بهتر از حضرت عیسی (ع) آن را توصیف نکرده است زمانی که در کتاب انجیل مرقس ۴ :۶ چنین می خوانیم: «در هیچ جا پیامبر کم ارج و قرب تر از سرزمین مادری و در بین بستگان و خانواده خود نبوده است.» امروزه پ ژوهشگران مدیریت از «ترجیح داشتن و اولویت دادن به دانش بیرونی» سخن می گویند. ایده ها و نظرات، هنگامی بسیار جدی گرفته می شوند که از سوی کارشناسان بیرون از سازمان یا از جانب رقبا مطرح شده باشد. برعکس، ایده ها و پیشنهادهایی که کارکنان درون سازمان خلق کرده باشند به سختی می توانند گوش شنوایی پیدا کنند. آن طور که تانیا منون از دانشگاه شیکاگو و جفری پففر از دانشگاه استنفورد در مقاله «ارزش گذاری دانش درونی در برابر دانش بیرونی» نشریه علم مدیریت ثابت کرده اند این پدیده در کسب و کار معاصر بسیار رایج است. برای نمونه، مدیریت مجموعه زنجیره ای آمریکایی غذاهای آماده Fresh choice به خصوص تحت تاثیر راهبردهای رقیب خویش شرکت Zoopa قرار گرفت اما این تاثیرپذیری فقط تا زمانی ادامه داشت که آن شرکت را در سال ۱۹۹۷ به تملک درنیاورده بود. به محض اینکه شرکت Zoopa به تملک Fresh choice درآمد، مدیران رده بالای Fresh choice ارج و قرب بسیار کمتری برای همکاران Zoopa یی خود قائل بودند. عکس این حالت در اواسط دهه ۱۹۹۰ در شرکت زیراکس رخ داد: مدیریت زیراکس برای سال ها نسبت به راهبرد اینترنتی که واحد پژوهشی شرکت تهیه کرده بود بی تفاوت بود تا اینکه رقبای شرکت شروع به وارد کردن مفاهیم مشابه به بازار کردند. از منظر اقتصاد مدیریت، این شیفتگی نسبت به دانش فنی بیرونی به شدت زیان آور است. منون و پففر می نویسند «کسانی که به شکل گروهی و در سازمان ها کار می کنند انگیزه دارند تا چرخ را بارها و بارها اختراع کنند، به جای این که سعی کنند از یکدیگر چیزهای جدید بیاموزند. چنین نتیجه ای به معنای اتلاف عظیم منابع است.» آنها با انجام آزمایش هایی دریافتند که این پدیده دارای ریشه های روان شناختی است: اگر ایده های خوب را هم قطاران ارائه دهند، بیشتر مردم آنها را به شکل تهدید درک می کنند، چرا که فرد با یادگیری از همکاران یا بدتر ، از زیردستان خود، مجبور خواهد شد بپذیرد که ایده های آنها بهتر از ایده های وی بوده اند.