جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ارتجاع مدرن'.
1 نتیجه پیدا شد
-
می توان گفت که مدرنیته به عنوان یک تفکر فلسفی و یا فلسفه زندگی واکنش طبیعی نسبت به فشارهای ارباب تفکر کلیسایی می باشد ولی پست مدرنیته چیزی جز ارتجاع مدرن و سیاه نمی تواند باشد. حبیب پورحیدری پست مدرن را بازگشت به تفکر و آداب قبل از مدرنیته معنی کرده اند. البته از دیدگاه نویسنده مقاله، پست مدرنیته نوعی ارتجاع مدرن است. این ارتجاع سعی دارد که به نحوی جدید، جوانان پوچ گرا و انسانهای واخورده غربی را مشغول نماید. در این مقاله نویسنده سعی کرده است درخصوص ارتباط پست مدرنیته و ارتجاع مدرن مطالبی را بیان کند. اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم: مفهوم مدرنیته مدرن به معنای جدید و یا تجدد امری طبیعی است و نه تنها انسان خواهان نوگرایی است و بدان گرایش دارد بلکه طبیعت امری متجدد و نوشونده است و دست کم آن چه همگان به طور ملموس آن را درک و مشاهده می کنند تجدد حیات طبیعت در فصل بهار است. مدرنیته هرچند به معنای نوگرایی و تجددخواهی است ولی در اروپا به عنوان مکتب فکری و فلسفه زندگی کوشید تا جانشین دین شود و به زندگی اروپاییان در بند تفکرات به ظاهر مسیحی و قرون وسطایی تصویر و چهره دیگری ببخشد و آنان را به سمت و سوی دیگری هدایت کند. معنابخشی به زندگی جهانی امری است که از عهده مسیحیت تحریف شده برنمی آمد. انسان مسیحی آزاد نبوده و به جای رهایی از بند بردگی و بندگی طوق اطاعت از ارباب کلیسا را بر گردن آویخته بود. زندگی آنان به معنای آخرت زیستی بود و دنیا جز پستی و بی ارزشی مفهوم و معنایی نداشت. از این رو می بایست همانند پیامبرانشان رنج و درد زندگی در دنیا را متحمل شوند تا در آخرت رستگار گردند. مدرنیته تلاش فکری گروهی از روشنفکرانی بود که در همه حوزه های علمی از فیزیک و شیمی و ریاضیات گرفته تا علوم انسانی و حتی دینی فعالیت داشتند. آنان می کوشیدند تا با رهایی از فلسفه مسیحی تحریف شده، فلسفه نوینی برای زندگی انسان در دنیا ایجاد کنند. از این روست که به جای خدامحور قرار دادن امور هستی به انسان محوری روی آوردند و به جای آخرت به دنیا چسبیدند. از آن روی افراط در آخرت گرایی به این روی افراط در دنیاگرایی فرو غلتیدند. در حوزه دین نیز پروتستانیزم کمک کرد تا دنیا معنا و مفهوم دیگر یابد و کار و زندگی دنیوی ارزشی فزون تر از هرگونه تلاشی برای آخرت یابد. جایگزینی علم به جای دین افراط در هر دو سوی تفکر مسیحی و مدرنیته دیده می شود. این گونه است که معنویت و دین در جوامع مسیحی غربی رنگ می بازد و در نهایت خداوند در سده های هفده تا بیست میلادی جای خود را به انسان می دهد و علم به جای دین می نشیند و فلسفه زندگی را خردگرایی روشی و تجربه گرایی حسی تبیین و تفسیر می کند. در خلأیی که به دنبال مدرنیته در زندگی معنوی و روحی انسان ها پدید می آید و زمانی که هیجانات و احساسات شدید عاطفی فرو می نشیند آدمی ناچار می شود تا به تفکر در وضعیت و موقعیت خویش بپردازد. افزایش نابهنجاری ها به ویژه در میان جوانان و هیپی گری و رویگردانی از هرگونه زندگی عادی موجب شد تا دوباره اندیشمندان و متفکران به یاری سیاست مداران فلسفه زندگی را باز تعریف کنند و به جوانانی که از مدرنیته و آثار آن گریخته اند معنای جدید از زندگی را ارایه دهند. این گونه است که پست مدرنیته به عنوان فلسفه جدید از درون مدرنیته زاده می شود تا با حفظ دستاوردهای مدرنیته آن را برای نسل های جدید جذاب و گیرا نمایند. بنابراین پست مدرنیته خود ادامه طبیعی مدرنیته است. در حقیقت تلاشی است که از سوی ارباب تفکر انسان محور مدرنیته برای سازواری با مقتضیات روز انجام می پذیرد. پست مدرنیته یعنی ارتجاع مدرن هرچند که تجددخواهی و نوگرایی تلاشی طبیعی برای انسان است و حتی می توان گفت که مدرنیته به عنوان یک تفکر فلسفی و یا فلسفه زندگی واکنش طبیعی نسبت به فشارهای ارباب تفکر کلیسایی می باشد ولی پست مدرنیته چیزی جز ارتجاع مدرن و سیاه نمی تواند باشد. چنان که متفکران پست مدرنیته آن را تعریف و بیان می کنند پست مدرنیته چیزی جز نگاه بازگشت گونه به پیش از مدرنیته نیست. در این تلاش سعی می شود تا آداب و سنت ها و تفکرات پیش از مدرنیته به گونه ای با مدرنیته سازوار گردد و به عنوان عناصر مفید و سازنده در مدرنیته و حفظ و به سامان کردن آن به کار گرفته شود. نگرش کارکردگرایانه پست مدرنیته به عناصری پیش مدرن به این معناست که هرآن چیزی که می تواند امروز تفکر مدرنیته و آثار آن را حفظ کند امری مثبت و سازنده و مورد پذیرش است. تعمیم مفهوم نسبیت در پست مدرنیته به جهت همان نگرش کارکردگرایانه به امور می توان نسبیت را در همه چیز حتی در حقیقت تعمیم داد و از این روست که همه چیز بر پایه پست مدرنیته حقیقت است و درجه ای از آن را با خود دارد. بنابر این پلورالیزم دینی امری پسندیده و مورد تایید است و این که هیچ کس تمام حقیقت را دارا نمی باشد و همه درجه ای از آن را در اختیار دارند. در این تفکر همه اموری که بیش از این در مدرنیته به عنوان عناصر خرافی و ضد علم کنار گذاشته شده بود امروز در صورت کارکردگرایی مفید و سازنده می تواند به عنوان بخشی از حقیقت در جامعه و زندگی مردمان حضور یابد. با این تفسیر از پست مدرنیته کوشش می شود تا نگرش آیات قرآنی به آن دانسته شود و این که در تحلیل قرآنی پست مدرنیته را چگونه می توان ارزشگذاری نمود و تا چه اندازه با تفکرات قرآنی و اسلامی سازواری دارد؟ از آن جایی که پست مدرنیته بر پایه تعریفی که اصحاب آن به دست داده اند نوعی بازگشت به پیش مدرنیته با حفظ عناصر مدرنیته است می توان آن را بازگشت به عصر پیش از مدرنیته نامید. اما پرسش اساسی این است که آیا هر بازگشتی نادرست است و این که اصولا چه نوع بازگشتی امکان پذیر است؟ ارتجاع درمفهوم قرآنی بازگشت می تواند به دو شکل صورت گیرد: یا این که همه عناصر به عناصر پیش از مدرنیته تبدیل شود و از ابزارها و وسایل امروزی همانند آموزش ها و روش های آموزشی و حتی فلسفه زندگی و شیوه تفکری به کلی چشم پوشی شود که به نظر می رسد چنین چیزی امکان پذیر و ناشدنی است و کسی نیز به این گفته ایمان نداشته و آن را عملی نمی داند. در آغاز انقلاب اسلامی هنگامی که امام خمینی(ره) و برخی ازمتفکران اسلامی سخن از بازگشت به عصر نبوی و علوی به میان می آورند برخی با خلط این مسئله آنان را متهم می کردند که اینان می خواهند برق و ابزارهای ارتباطی و اتومبیل و دیگر نشانه های تمدنی و مدرنیته را به کنار بگذارند و با اسب و قاطر و الاغ مسافرت کنند. این اتهامی بود که به متفکران اسلامی که خواهان بازگشت به عصر نبوی و علوی بودند زده می شد و متفکران آن را به عنوان امری ناشدنی و غیرممکن و مردود می شماردند. شکل دومی که می توان درباره بازگشت ارائه داد نیز خود به دو دسته و بخش تقسیم می شود: بازگشت به فلسفه زندگی و جهان بینی و هستی شناسی و روش های مثبت مدیریت زندگی در دنیا که برپایه اصول عقلی وعقلایی و فرهنگ وحیانی غیرمخالف آن دو باشد که این بازگشتی است که همه متفکران اسلامی خواهان آن بوده و هستند. شکل دیگری که می توان تصویر کرد آن است که بازگشت به همه عناصر پیشین که در جامعه امروز می توان برای آن کارکردی فرض کرد و آثار و پیامدهایی برای آن یافت. در این شکل هیچ تفاوتی میان عناصر خرافی و ضد خرد و عقل و یا شیوه و سیره عقلایی نیست؛ چنان که تفاوتی میان عناصر فلسفی متافیزیک و یا علمی محض و یا عناصر دینی حق و ناحق نیست و می توان از همه آنها در جای خود بهره گرفت. در فیلم های هالیوودی که در آخرین دهه ای سده بیستم و سال های اخیر هزاره سوم میلادی تهیه شده است این تفکر به خوبی و روشنی به کار گرفته شده است. نگارش داستان هایی همچون هری پاتر و یا فیلم هایی چون ماتریکس با رویکردی این گونه پدید می آید تا به زندگی نسل های جدید مفهومی تازه ای بخشند و بازگشت به خویشتن و یا معنویت را به این شکل پر کنند. به نظر می رسد که قرآن شکل سومی که دراین جا به تصویر کشیده شده را به عنوان ارتجاع می نامند. بنابراین ارتجاع بازگشت به گذشته ای است که بیرون از دایره و یا فرآیند تکاملی انسان باشد. بازگشتی که آدمی را به پیش از رشد و تکامل بازمی گرداند و عناصری را وارد زندگی امروزی بشر می سازد که می بایست با توجه به رشد عقلی و کیفیت یابی سیره و شیوه عقلایی بشر به کناری نهاده می شد. به سخن دیگر ارتجاع به معنای واپس گرایی و بازگشت و یا پافشاری بر آداب و عقاید و افکار و سنت های باطل گذشتگان که مخالف با هرگونه عقل فردی و جمعی می باشد و جلوی پیشرفت و نوآوری حقیقی را می گیرد.