جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ادبیات کلاسیک'.
2 نتیجه پیدا شد
-
دکتر عبدالحسین زرین کوب قدیمی ترین برگه هایی که بر وجود "شعور نقدی" در تاریخ شعر ایران دلالت می کند، از سده ی چهارم هجری فراتر نمی رود. گفت و گو از شعر جدید ایران، یعنی ادبیات پس از اسلام است، زیرا آن چه از شعر قدیم و ادبیات پیش از اسلام به دست ما رسیده است، چندان نیست که آثار و آغاز نقد شعر در ایران را در آن جست و جو توان کرد. در اواخر سده ی چهارم هجری است که در شعر ایران اثر توجه به صنعت شعر ظاهر گشت. نام برخی از صنعت های بدیع گویا برای نخستین بار در شعرهای فرخی و عنصری گفته می شود. همین اندازه توجه به صنایع لفظی از وجود نوعی ذوق انتقادی حکایت می کند، ولی اثر این درجه از نقد در کتاب های آن زمان به زحمت دیده می شود. همچشمی و رقابتی که در دربارها میان شاعران بود، آنان را به انتقاد از آثار یکدیگر وادار می کرد و این کار به تدریج در ادبیات ایران سنتی شد. طرح تاریخچه ی نقد شعر در ایران، بدون اشاره به این نکته ناقص خواهد بود، زیرا این نیز خود نوعی نقد شعر، ولی نقدی بدون قاعده و ترتیب بود. از نمونه های قدیم این گونه "نقد" می توان به شعرهای فردوسی اشاره کرد که پس از نقل بیت هایی از دقیقی در شاهنامه عقیده ی خود را درباره ی این شعرها بیان می کند: چو این نامه افتاد در دست من / به ماهی گراینده شد شست من نگه کردم این نظم سست آمدم / همه بیت ها نادرست آمدم من این زان نوشتم که تا شهریار / بداند سخن گفتن تابکار دهان گر بماند ز خوردن تهی / از آن به که ناساز خوانی نهی سخن چو بدین گونه بایدت گفت / مگوی و مکن رنج با تنت جفت چو طبعت نباشد چو آب روان / مبر دست زی نامه ی خسروان کامل ترین و دقیق ترین نمونه ای که از این نوع نقد شعر می توان به دست داد، مقابله ی عنصری با غضائری است. می گویند وقتی غضائری قصیده ی "لامیه" ی خود را به غزنین فرستاد، عطای بی سابقه ی سلطان، خشم و حسد عنصری را برانگیخت. وی در قصیده ای که به همان وزن و قافیه سرود، قصیده ی غضائری را سخت مورد انتقاد قرار داد و ایرادهایی بر وی گرفت که برخی از روی خشم و دشمنی و اغلب وارد و به جا بود. غضائری نیز بار دیگر قصیده ای به همان وزن نظم کرد و به غزنین فرستاد. در این قصیده ایرادها و اعتراض های ملک الشعرا را با دلیل ها و شاهدهایی پاسخ گفت و رد کرد و حتا بر قصیده ی وی اعتراض های تازه ایراد نمود و وی را سخت نکوهش کرد. شاید آن چه در این حکایت نقل کرده اند و عنصری را به فرو شستن دیوان غضائری متهم کرده اند، افسانه ای بیش نباشد، ولی ارزش این سه قصیده در تاریخ نقد شعر در ایران قابل توجه بسیار است. این قصیده ها در دیوان عنصری و جلد اول مجمع الفصحا درج است. نمونه ی این گونه نقد در تاریخ ادبیات ایران کم نیست. انوری خون دو دیوان را بر گردن معزی می داند و سعدی بر ظهیر فارابی اعتراض دارد که: چه حاجت که نه کرسی آسمان / نهی زیر پای قزل ارسلان نظامی عروضی نقل می کند که سلطان خضربن ابراهیم از ملوک آل خاقان، وقتی از عمعق امیرالشعرا پرسید که شعر رشیدی را چون می بینی؟ گفت شعری به غایت منقی و منقح، اما قدری نمکش در می باید. روزگاری بر آمد و رشیدی در رسید و خدمت کرد و خواست که بنشیند. پادشاه او را پیش خواند و گفت امیرالشعرا را پرسیدم که شعر رشیدی چون است، گفت نیک است اما بی نمک است. رشیدی بر بدیهه این قطعه بگفت: شعرهای من به بی نمکی / عیب کردی روا بود شاید شعر من همچو شکر و شهد است / وندرین دو، نمک نکو ناید شلغم و باقلاست گفته ی تو / نمک ای قلتبان ترا باید این گونه نقد که از رقابت میان شاعران ناشی بود، در دربار پادشاهان هند و روزگاری که سبک معروف به "هندی" در شعر فارسی رواج گرفته بود، بیش از همیشه معمول گردید و شاعران خرده بین و نازک خیال آن روزگار با این گونه اعتراض ها و ایرادها می کوشیدند رقیبان خود را از میدان به در کنند. چنان که شیدا از معاصران کلیم بر یک قصیده ی حاجی محمد جان قدسی از آغاز تا پایان اعتراض کرد و هر بیتش را جداگانه جواب گفت. در میان نویسندگان تذکره ها و کتاب های ادبی نیز کسانی بوده اند که در نقادی و شناسایی شعر، ذوق سلیم داشته اند و برخی از آنان بر اثر مطالعه و تحقیق درباره ی مسایل انتقادی اجتهاد می کرده اند. ولی نکته ای که درباره ی این دسته صادق است آن است که آنان نیز کم و بیش مانند شاعران به جز آرای شخصی و عقاید کلی چیز مهمی بیان نکرده اند و اغلب از بحث های لفظی تجاوز نکرده اند. با این حال در آن جا که از "تاریخ نقد شعر" سخن در میان آید، از ذکر نام آنان نباید خودداری کرد.
- 4 پاسخ
-
- نقد شعر
- یادداشت ها و اندیشه ها
- (و 5 مورد دیگر)
-
صفت نو، فی نفسه، نه بهتر از صفت دیگری است و نه بدتر، بلکه به خودی خود بر چیزی دلالت نمیکند و از دیرباز میدانیم که این صفت در ادبیات ما به همه آثارِ بزرگ گذشته که نمایانگر این تحولِ دائمی و ضروری قالبها بودهاند اطلاق شده است؛ تحولی که بدون آن، هنر داستان نویسی و به طورکلی هنر، نه میتواند پیش برود و نه زنده بماند. (اثر استاندال نیز به اندازه اثر پروست «نو» بوده است.) پس اگر در آغاز دهه پنجاه، این صفت دقیقاً برای نشان دادن نوع خاصی از رمان بهکار رفته است، که برخلاف سنتِ رایج شکل گرفته بود، طبعاً میبایستی دلایلی خاص داشته باشد. تنها در پرتو اصل آثار و نیز اصولی چند میتوان به این دلایل پی برد. [h=3]1. چارچوبه نظری و عقیدتی[/h] از برخی داده های کم اهمیت نباید غافل بود. اگر ناشرِ جوانی به نام ژروم لندون (Jerome Lindon) مسئولیت انتشاراتِ مینویی (Minuit) [ نیمه شب ] را به عهده نگرفته بود و همزمان با فعالیتِ سیاسی متهورانه، به چاپ و انتشار یک رشته کتابهای غریب دست نمیزد که ناشرانِ دیگر از چاپشان ابا داشتند، شاید هرگز «رمان نو» به وجود نمی آمد. این نام معمولاً میتواند این تصور را ایجاد کند که پای گروه و نهضت و مکتبی در میان است. اما چنین تصوری اشتباه است، زیرا آثار نویسندگانِ رمان نو هیچ شباهتی با هم ندارند، اما یک رشته از شرایطِ تاریخی و اجتماعی و اقتصادی این تصور را تقویت کرده است. لوسین گولدمنلوسین گلدمن (Lucien Goldman) (1970-1913) به هنگام تحلیل این شرایط، به این گمان رسیده است که این ادبیات تازه داستانی در عصری پیدا شده بود که تحولات جامعه، ظهور پدیده های تازه و انفعالی شدن روزافزون افراد در یک نظام مصرفی منجر به این میشد که برای اشیاء نوعی برتری نسبت به آدمها قائل شوند (فراگرد شیءوارگی (Réification) که لوکاچ مطرح کرده است). گولدمن با توجه به این دید، خبر از ظهور رئالیسم تازه ای داده است که در آن برتری با «شیء» خواهد بود. در واقع به نظر میرسد او فراموش کرده است که ماجرای «رمان نو» شاید در درجه اول یک ماجرای دال (Signifiant) است و اگر انقلابی روی داده است، در درجه اول حاصل کسب آگاهی نسلی از نویسندگان از نقش قالبهای کلامی و صوَر بلاغی، قدرتهای «مولّدِ» نوشته و زبان در همه آفرینشهای داستانی است. تردیدی نیست که این کسب آگاهی بر ضد اگزیستانسیالیسم بوده است که در ادبیات برای «پیام» حق تقدم قائل بود و نوعی گفتمان متعهد را میپسندید که در حوالی 1950 با قدرت ضعیفی به میدان تأثیرگذاری در تاریخ قدم گذاشته بود. (رمان نو همزمان بود با جنگ الجزایر و بازگشت ژنرال دوگل به قدرت.) عقب نشینی اگزیستانسیالیسم محسوس بود و هرچند که میشد درسهایی از شیوه نگارش سارتر یا کامو (که با اینحال، رُب ـ گریه انتقاد از او را فراموش نکرد) گرفت، نویسندگان از تورم کلامی، «عقاید» و پرگوییها دور میشدند: توسل به اشیاء و به صور توصیفی، درمان این بیماریها و ابراز نوعی بی اعتمادی به آنها بود. ضمناً ترجیح میدادند که از آن بـه بعد، بـه آثار مهم ادبیات جهانی متکی باشند که نویسندگانش در نیمه اول قرن، بلـندپروازیهـایی در ساختـار و شکل اثر از خود نشان داده و، در عین حال، معنای تازه ای به ترکیب و دید داستانی بخشیده بودند: جویس، فاکنر، کافکا، ویرجینیا وولف و کمی بعد بورخس؛ و در نحله فرانسوی، پروست. نویسندگان رمان نو این وجه مشترک را دارند که این تأثیرات را عمیقاً درونی کرده اند. بهتر است اضافه کنیم که سینما، این هنر برتر قرن بیستم نیز، همانگونه که تعـدادی از اولیـن متون نظریشان نشان میدهد، بـر نوشته آنها و تلقیشان از داستـان تأثیر گذاشته است. مجموعه این شرایط و تأثیرات به نوعی پژوهش منجر شد و به سرعت شکل کوششی را گرفت برای قرار دادن یک زبان روایی ــ که در درجه اول در سطح صوری «عمل میکرد» ــ به جای رمانِ سنتی. رولان بارت (Roland Barthes) (1980-1915) در مقاله های مشهورش که همزمان با اولین کتابهای آلن رُب ـ گریه (در سالهای 1954 و 1955) منتشر میشد و تفسیرهای انتقادی اش اهمیت تعیینکنندهای برای این نوع ادبی نوزاد داشت، آن را ادبیات عینی (Objective) یا ادبیات تحتاللفظی (Littérale) مینامید و از اینکه میدید این نوع ادبی میخواهد «حتی قالب داستان را گندزدایی کند» و شاید بتواند شرایط «غیرشرطیشدن خواننده را در قبال هنر ماهیتگرای بورژوایی فراهم آورد» سخت خوشحال بود.
- 3 پاسخ
-
- 1
-
- نوگرایی درادبیات
- اگزیستانسیالیسم
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :