جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ادبیات آلمان پس از فروپاشی دیوار'.
1 نتیجه پیدا شد
-
در جبهه غرب هم خبری نیست ادبیات آلمان پس از فروپاشی دیوار هانس اولریش ترایشل در روز نهم نوامبر روی صندلی دندانپزشکی نشسته بود. در تقویم او برای فردای آن روز شرکت در سمینار گوتفرید بن در دانشگاه آزاد برلین تنظیم شده بود. ترایشل بدون رجوع به تقویم نمی توانست اتفاق هایی تا این حد کم اهمیت را به خاطر بسپارد. مارسل بیر آن روز را به عنوان روزی که صاحب اولین اتومبیل زندگی اش شد به خاطر می آورد. اولریکه درسنر در آن زمان در مونیخ مشغول کار روی پایان نامه اش بود و تنها هنگامی از فروریختن دیوار مطلع شد که اولین خرابی را در حال گشت و گذار در شهر دید. کاتیا لانگه مولر که در سال ۱۹۸۴ از شرق به غرب آمده بود در آن هنگام در سفری مطالعاتی به سر می برد و در لحظه موعود در هتلی در بوخوم بی خبر از همه جا روی صندلی راحتی لمیده بود. اکثر نویسندگان آلمانی حداقل آنها که در آلمان غربی زندگی می کردند به نوعی مهم ترین شب آلمان را از دست داده و نهم نوامبر بدون حضور آنان رخ داده است. این مجموعه شبی را که دیوار فرو ریخت و خاطرات نویسندگان آلمانی از آن روز دوست داشتنی را جمع آوری کرده که سرشار است از داستان هایی از بی خبری نویسندگان در روز واقعه. اما در مورد نویسندگان جوان ساکن در آلمان شرقی وضعیت یکسره متفاوت بوده است. برخی از آنها همانند یوخن اشمیت اووه تلکامپ و آندره کوبیژک در آن لحظه تاریخی مشغول خدمت در ارتش ملی خلق بوده و بنابراین نمی توانسته اند به رقصندگان روی دیوار بپیوندند. احساس همرزمان و همسالان آنان نسبت به رخداد در حال شکل گیری احساسی سرشار از سردرگمی و حیرت بوده است. سقوط دیوار پایانی بود بر یک برهه توهم انقلابی که شرکت کنندگان در آن خود را دست اندرکار شکل دادن به تاریخ می دانستند. آنان با شگفتی دریافتند که می توانند در رخداد در حال وقوع مشارکت داشته باشند ولی این درک آنقدر دیر و توام با احتیاط بود که وقتی تصمیم به مشارکت گرفتند رخداد به پایان رسیده بود. برای آنان که بعدها به دنیا آمدند داستان های سقوط دیوار همچون افسانه های پریان به نظر می رسید. با گذشت زمان یک رخداد مشخص تاریخی در اقیانوس تاریخ غرق شده و خصوصیاتی اسطوره یی به خود می گیرد. با همه گیر شدن اصطلاح مبهم و نامناسب سقوط دیوار این رخداد از عالم واقع به سپهر امر غیرواقعی منتقل می شود. آیا دیوار سقوط کرد یا از سر راه برداشته شد؟ مطمئناً این اصطلاح دیگر قادر به ارائه تصویری از رخداد به مثابه سوژه یی کنشگر و سازش ناپذیر نیست. چه دنیای غریب و غیرقابل باوری است؛ یک دیوار شهری را به دو نیم کرده است. تصاویری چند بدل به تصاویر افسانه یی رخداد می شوند؛ شلیک به کسانی که سعی دارند از روی دیوار بگذرند، رقصندگان روی دیوار که رقص پایشان سیمان را به لرزه درمی آورد و تصویر هیاتی از مذاکره کنندگان آلمان شرقی که خبرها را از روی کاغذی خوانده و با قیافه یی گیج و گنگ در فهم آنچه در حال وقوع است، عاجزند. هرفرید مونکلر استاد علوم سیاسی و برنده جایزه نمایشگاه کتاب لایپزیک در تازه ترین اثر خود به نام آلمانی ها و افسانه هایشان این ایده را مطرح می کند که جمهوری فدرال آلمان از بدو تاسیس در سال ۱۹۴۹ فاقد افسانه های مرجع بوده تا از طریق رجوع به آن هویتی از آن خود برسازد. سقوط دیوار می تواند به رفع این نقص در آلمان جدید یاری رساند و ادبیات در این میان نقشی مهم بر عهده دارد. روزنامه نگاران سرویس های فرهنگی مجلات و روزنامه ها در تمامی این سال ها بی صبرانه در انتظار «رمان بزرگ دوران گذار» بوده اند. فارغ از آنکه در این سال ها چندین کتاب با این عنوان منتشر شده اما انتظار ادامه دارد. با این همه در چهار یا پنج سال اخیر از شدت و حدت این انتظار کاسته شده و ادبیات مجالی برای تنفس یافته است. در همین دوره زمانی کتاب های بسیاری منتشر شده که به شکل طبیعی و نه اضطراری به سال ۱۹۸۹ و پیامدهای آن پرداخته و البته هیچ یک داعیه رمان بزرگ دوران گذار بودن را نداشته اند. اثر کوتاه یولیا شوخ به نام همراه با سنگینی تابستان از این دسته است. این اثر مرثیه یی است برای آلمان شرقی و در آن شهری کوچک در ایالت مکلنبورگ که روزگاری در تسلط ارتش ملی خلق بوده نقشی مرکزی دارد. خواهر راوی قصه دل به یکی از سربازان آلمان شرقی داده بوده است. سال ها بعد و پس از خودکشی او در نیویورک راوی به جست وجوی زندگی گذشته اش می پردازد. در این روایت کلبی مسلکی روزگار گذشته و تقاضای افراطی آزادی در زمان حال، همزمان پیش رفته و به این ترتیب میان گذشته و حال پلی زده می شود.