جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آلن ربـ گرییه'.
2 نتیجه پیدا شد
-
طبیعت، انسانیت و تراژدی به قلم آلن ربـ گرییه
sam arch پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در کارگاه داستان نویسی
برگردان: ابوالحسن نجفی ذکر مصیبت وسیلهای است برای پذیرفتن بدبختی بشری و آن را در کل زندگی جا دادن و لاجرم آن را موجه و مشروع ساختن (به صورت جبر یا حکمت یا تزکیة نفس): امتناع از پذیرفتن تراژدی و جستوجوی وسایل بیانی برای اغفال نشدن و به دام آن نیفتادن (وهیچ چیز فریبکارتر از تراژدی نیست) امروز از مهمترین وظایف نویسنده است. رلان بارت قصد من در این مقاله رد دلایل مخالفان رمان نو نیست، بلکه بیش از آن میخواهم حد و مرز این دلایل را مشخص و وجوه افتراق نظر خودم را از نظر آنها روشن کنم. از جدل حاصلی به بار نمیآید، اما اگر گفتوشنود واقعی میسر شود نیاید از آن سرباز زد. و اگر از این گفتوشنود هم حاصلی به بار نیاید دستکم میتوان سبب آن را دریافت. نخست آیا در کلمة "انسانیت" به نام آن آثار ما را محکوم میکنند فریبی به کار نرفته است؟ و اگر این کلمه بیمعنی نباشد دقیقاً به چه معنی است؟ کسانی که آن را همواره به کار میبرند، کسانی که آن را تنها ملاک ستایش و نکوهش قرار میدهند تفکر مشخص (و محدود) دربارة انسان و موقعیت او در جهان و پدیدههای هستیش ـ را شاید به عمد ــ با نوعی اعتقاد به اصلیت و مرکزیت انسان در میآمیزند و براساس آن مدعی میشوند که هرچه در جهان هست معنایی یا دلالتی دارد، یعنی شبکهای از احساسات و افکار انسانی به گرد اشیای جهان میتنند. عقیدة آنها را میتوان در دو جملة زیر خلاصه کرد. اگر من بگویم:"جهان همان انسان است." از هر گناهی پاک میشوم. ولی اگر بگویم:"جهان همان جهان است و انسان هم فقط انسان است." بیدرنگ متهم به ارتکاب جنایت نسبت به بشریت خواهم شد. جنایت عبارت از بیان این عقیده است: چیزی در جهان هست که انسان نیست و با او هیچ سخنی نمیگوید و هیچوجه مشترکی با او ندارد. اصل جنایت در این است که من این جدایی و فاصله میان انسان و اشیای جهان را ببینم و سعی نکنم که به آن "تعالی" ببخشم. حال آثار ادبی چگونه میتوانند "غیرانسانی" باشند؟ چگونه فلان داستان که انسان را به صحنه میآورد و در هر صفحه، قدم به قدم، او را دنبال میکند و کردهها و دیدهها یا اندیشههای او را شرح میدهد ممکن است متهم به روگردانی از انسان شود؟ همینجا بگویم که آنها با قهرمان داستان حرفی ندارند، یعنی بر او ایراد نمیگیرند که چرا "غیرانسانی" است، حتی اگر دیوانة مردمآزار یا جانی باشد. اما اکنون نگاه این مرد ـ قهرمان داستان ـ بر اشیای جهان خیره میشود: آنها را میبیند اما نمیخواهد تصاحب کند، نمیخواهد با آنها هیچ نوع توافق مشکوک یا تبانی داشته باشد، از آنها چیزی نمیپرسد و در ذهن خود نسبت به آنها هیچ احساسی حاکی از سازگاری یا ناسازگاری نمییابد. احیاناً ممکن است آنها را پایگاه هوس خود یا نگاه خود قرار دهد، اما نگاهش فقط ابعاد آنها را میبیند و هوسش نیز بر سطح آنها قرار میگیرد بیآن که در عمق آنها فرو رود ـ زیرا چیزی در عمق آنها نیست ـ و بیآن که آنها را ندا دهد ـ زیرا آنها پاسخی نخواهند داد. هر داستان که چنین کسی را به صحنه بیاورد از دیدگاه "انسانی" محکوم است، زیرا به حکم این دیدگاه، نشان دادن انسان در جایی که هست کافی نیست: نویسنده باید اعلام کند که انسان در همهجا هست. طرفداران اصالت بشر، به بهانة این که شناخت انسان از جهان امری ذهنی است، انسان را وسیلة توجیه همه چیز قرار میدهند، یعنی یک پل عاطفی میان روح انسان و اشیای جهان میکشند و انسان را پشتوانة این همبستگی میکنند. در زمینة ادبیات، بیان این همبستگی در مناسبات تشبیه و استعاره و مجاز آشکار میشود. اینها هرگز صناعات ادبی پاک و بیآلایشی نیستند. هنگامی که از باد و باران "هوسباز" یا کوهستان "باشکوه" یا "دل" جنگل یا آفتاب "بیامان" یا دهکدة "قوز کرده" در ته دره سخن میگوییم در وهلة نخست ظاهراً اطلاعی دربارة وضع و شکل و اندازه و موقعیت آنها به دست میدهیم. اما این واژههای مجازی، بجز دادن اطلاعات فیزیکی محض، کار دیگری نیز انجام میدهند که نمیتوان آن را فقط از مقولة زیور کلام دانست: بلندی کوهستان، چه بخواهیم چه نخواهیم، ارزش اخلاقی مییابد و گرمای آفتاب محصول ارادة آدمی میشود و... در آثار ادبی زمان ما، این مشابهتهای "آدمیوار" آنقدر تکرار میشوند و با چنان انسجام و بداهتی به کار میروند که ناچار از زیر آنها نوعی جهانبینی ماوراریاءطبیعی پدیدار میگردد.- 4 پاسخ
-
- کارگاه داستان نویسی
- آلن ربـ گرییه
- (و 2 مورد دیگر)
-
من می نویسم تا بدانم چرا می نویسم به قلم آلن ربـ گرییه
sam arch پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در کارگاه داستان نویسی
برگردان: ابوالحسن نجفی ما در اینجا سخنهای بسیار جالبی شنیدیم. اما من نمیتوانم از ابراز این تعجب خودداری کنم که از زبان اکثر سخنرانان اهل شوروی، انتقادهای بسیار تندی نسبت به کوششها و پژوهشهای ادبیات نو شنیدم که عیناً به انتقادهایی میمانست که در جامعة بورژوایی غرب از ما میکنند. اینجا، همچنانکه آنجا، "بیفایدگی" و "صورت پرستی" (فرمالیسم) کارهای ما را بر ما عیب میگیرند، هنر مارا "منحط" و "غیر بشری" میشمارند، سوالهایی که از ما میکنند اینهاست:"برای چه مینویسید؟ کار شما به چه درد میخورد؟ فایدة شما در جامعه چیست؟" مسلماً این سوالها یاوه و بیمعنی است. نویسنده، همچنان که هر هنرمند دیگر، نمیتواند بداند که کارش به چه درد میخورد. ادبیات برای او وسیلهای نیست که در راه دفاع از مرامی به کار رود. و همین که میشنویم آن "ابزار خوب" یعنی رمان قرن نوزدهم را میستایند و رمان نو را متهم میکنند که میخواهد از آن شیوة پسندیده منحرف شود (و حال آنکه هنوز هم میتواند این فایده را داشته باشد که دردهای جهان کنونی و درمانهای باب روز را برای مردم شرح دهد و البته در صورت لزوم، اما در موارد غیر اساسی، درمانهای جزیی بهتری را پیشنهاد کند، چنانکه گویی تکمیل شیوههای ساختن چکشی یا داسی منظور است) و پیوسته "مسئولیت" نویسنده را به رخ ما میکشند، آنگاه ما ناچار میشویم پاسخ دهیم که ما را دست انداختهاند و رمان ابزار نیست و شاید هم که راستی از نظر جامعه به کاری نیاید. نویسنده مسلماً موظف و ملتزم است ـ اما چارهای از آن ندارد و میزان التزامش به اندازة همة افراد دیگر است، نه بیشتر و نه کمتر ـ بدین معنی که فردی از افراد یک ملت، یک مملکت، یک عصر، یک نظام اقتصادی است و نیز در میان عادات و آدابی اجتماعی، دینی، جنسی و غیره زندگی میکند. در واقع درست به همان میزانی ملتزم است که آزاد نیست. و یکی از صور خاص و بسیار حادی که محدودیت آزادیاش در این زمان به خود گرفته است عیناً همین فشاری است که جامعه بر او وارد میکند تا به او بپذیراند که نویسنده برای جامعه مینویسد (یا بر ضد جامعه، زیرا که این و آن هر دو از یک مقولهاند). و این نمونة بسیار جالبی است از چیزی که امروز آن را "با خود بیگانگی" مینامند. روشنتر بگویم: نویسنده مانند همة مردم از بدبختی هم نوعانش رنج میبرد، اما خلاف راستی و درستی است که مدعی شویم نویسنده مینویسد تا درمانی برای آن بیابد. آن داستاننویس آلمانی شرقی که در این جلسه اظهار داشت که داستان مینویسد تا با فاشیسم بجنگد مرا به خنده میآورد و دربارة صلاحیت نویسندگیاش نگران میکند، اما خوشبختانه ما میدانیم که او هم نمیداند چرا مینویسد و بهانههایی که به منظور اثبات بیگناهی خود میآورد هیچ اهمیتی ندارد. بنابراین من بهتر آن میدانم که بگویم آنچه مورد علاقة من است نخست خود ادبیات است، صورت (فرم) رمانها در نظر من بسیار مهمتر از قصههای نهفته در آن است حتی اگر ضد فاشیسم باشند. من به هنگام آفرینش نمیدانم که این صورتها، که لزومشان را حس میکنم، بر چه دلالت میکنند و، به طریق اولی، به چه کار میآیند. مقایسهای که در این جلسات میان داستاننویس و خلبان هواپیمای تجاری به عمل آمد جز مزاح و ریشخند نمیتواند باشد. داستان وسیلة نقلیه نیست، حتی وسیلة بیان هم نیست (یعنی وسیلهای که پیشاپیش از حقایق یا سوالاتی که میخواهد بیان کند آگاه باشد). رمان به نظر ما فقط پژوهش است و بس، اما پژوهشی که حتی نمیداند مورد جستوجویش چیست. خلبان مسلماً باید از مقصدی که مسافران را با اقصر فاصله به سوی آن میبرد آگاه باشد، اما نویسنده، به حسب تعریف، نمیداند که به کجا میرود. و اگر من ناچار باشم که به هر حال به سوال "چرا مینویسید؟" جواب بدهم خواهم گفت:"من مینویسم تا کوشش کنم که بفهمم برای چه میل به نوشتن دارم." اما آنچه بیشتر مایة ننگ و رسوایی است این است که، چه در شرق و چه در غرب، چه در اردوی سوسیالیستی و چه در دنیای بورژوایی، هنگامی که سخن از توانایی سیاسی و وظیفة اجتماعی هنر به میان میآید همان امیدهای واهی، همان پرستش صورتهای هنری کهنه، همان مجموعه کلمات انتقادی و در آخر همان نوع ارزشهای اخلاقی را مییابیم. ما را منحط میخوانید، اما نسبت به چه؟ ما را غیر بشری مینامید، اما مگر نه این است که خود شما باید در بینش و دریافتی که از بشر دارید تجدید نظر کنید؟ زیرا اگر قابل درک و قبول باشد که منتقدان بورژوای غرب لجوجانه (اما محجوبانه تر از شما) از قالبهای داستاننویسی کهنهای که حتماً به گمان آنها تجسم عصر طلایی رمان و بهشت طبقة مالک است دفاع کنند، به نظر ما عجیب است که شما در اینجا برای همان منظور مبارزه کنید و سخن از "شیوة پاک" و "طبیعی" داستان (که گوستاو فلوبر یک قرن پیش در آن شک کرده بود) به میان آورید. شما ما را به صورتپرستی (فرمالیسم) متهم میکنید، اما بدانید که صورتهای ادبی است که محتوی معنای آثار است؛ و شما شیوههایی را میستایید که ما میدانیم آن شیوهها نمایندة دنیایی است که حقاً باید با آن بجنگید. منبع: دیباچه-
- 1
-
- من می نویسم تا بدانم چرا می نویسم
- کارگاه ادبی
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :