جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آلبوم بي واژه'.
2 نتیجه پیدا شد
-
نگاهی به آلبوم جدید محمد اصفهانی؛ تحليل جزء به جزء قطعات آلبوم «بیواژه»
shadmehrbaz پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در موسیقی ایرانی
چند وقتي است که آلبوم بیواژهٔ محمد اصفهانی منتشر شده است و حرف و حدیثهای بسیاری در مورد خوب و یا بد بودن آلبوم در سایتهای موسیقی نقل شده است. بسیار دیگر نیز به حاشیهٔ بیشتری رفته و سنگ خوانندههای مورد علاقه خود را به سینه میزنند. اگر قرار باشد که راجع به چیزی نظر صِرفِ مثبت یا منفی بدهیم پس فقط اظهار نظر کردهایم که با نقد فاصله بسیاری دارد. هدف منتقدین ارتقای سطح کیفی آثار است نه تخریب آن و حتی نه تشویق کورکورانه پس از این مقدمهٔ حاشیهای به بررسی قطعات این آلبوم میپردازم: بی واژه قطعه با تاکید بر روی یک اکورد توسط صداهای سینت سایزری آغاز میشود. در ادامه باس و آرپجیاتور هم اضافه میشوند تا پس از چند میزان شاهد پایان اورتور باشیم. خواننده میخواند: منو دریا، منو بارون... هنوز آرپیجیاتورها ادامه دارند. همراهی گیتار سیم فلزی حس تازهتری به کار میدهد. در ادامه وقتی خواننده میخواند: «منو آسمون صدا کن...» ریتم هم به قطعه اضافه میشود. و قطعه با تکرار چهار پارهٔ اول ادامه پیدا میکند منتها این بار با همراهی ریتم، به اضافه اینکه اینبار خواننده در انتهای ابیات ربع پرده را نیز به صدای خود اضافه کرده است که به نظر من کار خوبی بود. نکتهٔ جالب در تنظیم هنگامی است که جملات موسیقی قرار است به هم وصل شوند. تنظیمکننده پاساژهایی ابداعی را بکار برده است که در ابتدا کمی غریب است ولی با چند بار گوش کردن قطعه احساس بهتری به شنونده میدهد. اما احساس میشود که بجز ملودی زیبایی که برای کلام ساخته شده، دیگر برای وصل قطعات و ملودیهای میانی فکر خوبی اتفاق نیفتاده است. فقط در انتهای قطعه ملودیی را میشنویم که به هیچکدام از عناصر استفاده شده در قطعه مربوط نبود و علیالخصوص اکورد ماژور پایانی (پیکاردی) که وصلهٔ ناجوری بود. ترانهٔ اهورا ایمان هم مثل همیشه ساده و موجز، با استفاده از کمترین کلمات بیشترین و عمیقترین حسها را منتقل میکند. صدای خواننده هم تا اواخر کار خوب بود فقط در انتهای کار که میخواند: «منو آیینه صدا کن... که میخوام مثل تو باشم..» بهتر بود همان ته مزهٔ سنتی ابتدای کار حفظ میشد و غلیظتر نمیشد. معجزه قطعه با گیتار سینتی و آکسانهای کوبهای آغاز میشود. آوای خواننده در پس زمینه شنیده میشود. ملودی ابتدای بار دیگر اینبار با ریتم آغاز میشود. خواننده شروع به خوانده میکند: «منو راهی کن به سوی روشنی..» در این قسمت اتفاق خاصی نمیافتد و فقط چهارپاره خوانده میشود. در ادامه که میخواند: «تو نفس میکشی تو ثانیههام...» Hi hat و آکورد جدیدی صدای خواننده را همراهی میکند. مجددا ملودی ابتدایی را میشنویم تا به اوج قطعه برسیم: «واسه رد شدن از این تنهاییا....» که تنظیمکننده سعی کرده با اکوردهای افزوده تنوع بیشتری به قطعه بدهد که موفق هم شده است. ترجیع بند هم زیباست و فاصلههای صدای خواننده نیز به زیبایی کار کمک کرده است. و در انتها هم قطعه با همان ملودی ابتدایی کار خود را تمام میکند. به نظر من این قطعه به لحاظ تنظیم ساختار محکمی دارد که باید به پوریا حیدری تبریک گفت. اما ملودی آن در حد باقی بخشها نیست. غم دوری قطعه با کلارینت ترکی آغاز میشود. کاملا حس و حال ترکیهای شنونده را در بر میگیرد. بعد از اورتور خواننده شروع به خوانده میکند: «سرده تمام لحظه هام...» خواننده سعی کرده اصلا تحت تاثیر موسیقی ترکیهای نباشد و این هم جای تبریک دارد چرا که از شخصیت صوتی خود خارج نشده است. در ادامه هم کاملا با الگوی ترکی به ترجیعبند میرسیم که با همان ریتمهای معروف این سبک ادامه پیدا میکند. بدون حضور ویلونها هم که اصلا طعم ترکیهای نمیدهد! به نظر من تنظیم این قطعه در حد خواننده نبود. چرا که خواننده کار خود را خوب انجام داده است و اصلا این رنگآمیزی پیشنهاد خوبی برای این ترانه نبود. باور نکن قطعه با صدای Pad آغاز میشود که سه تار ملودی شیرینی را مینوازد. حس ترکیب این دوساز خود به اندازهی کافی زیباست وهنوز غرق در لذت این اورتور هستیم که با آرپژ هارپ خواننده میخواند: «باور نکن تنهاییات را...» حالا متوجه میشویم که این قطعه مربوط به تیتراژ یکی از سریالهای تلویزیونی است که قبلا شنیدهایم. ملودی زیبایی دارد. بعد از اتمام چهار پاره اول ریتم و ویلونها با صدای خواننده همراهی میکنند. پس از خواننده حالا نوبت به ویلونهاست که با متانت و وقار قطعه را پیش میبرند. ملودیها بسیار ساده و عمیقاند. خواننده مجددا میخواند: «دل تاب تنهایی ندارد...» همهچیز به اندازه در این قطعه وجود دارد. خواننده هم اجرای زیبایی دارد. در قسمت اوج هم ملودی و صدای خواننده و تنظیم بخوبی ترانه را درک کردهاند. پس از اوج بلافاصله فرودی زیبا داریم به ملودی ابتدایی قطعه ولی اینبار با ترانهای جدید: «این خانه را بگذار و بگذر...» و قطعه باوقار به پایان میرسد. نقطه قوت تنظیم این قطعه ویلونها هستند که علی کهندیری با هوشمندی آن را نوشته است. اگه باشی قطعه با اکوردهای گیتار و کیبورد آغاز میشود. تک جملههای باقلاما نیز بالای آکوردها خودنمایی میکند. تا اینکه در قسمت دوم ملودی کامل را توسط باقلاما میشنویم که اجرای بیعیب و نقصی هم دارد. مجددا ملودی باقلاما را اینبار با همراهی ریتم و ویلونها میشنویم تا قسمتی که خواننده میخواند: «رو به آبی رو به خورشید...» که بنظر من ملودی جالبی ندارد. البته ترجیع بند به نسبت سایر قسمتها ملودی بهتری دارد: «اگه باشی غم ندارم...» بنظر نگارنده این قطعه، قطعهٔ زیبایی است همه چیز بجای خود است و یک قطعهٔ شاد و ریتمیک البته به سبک ترکیهای - ایرانی است. هرچند که ملودی ابتدایی و دمدستی دارد. اما چیزی که اینجا به این قطعه نمیآید، اتفاقا کارآکتر صوتی محمد اصفهانی است که برخلاف قطعهٔ «غم دوری» که کاملا سعی کرده بود در عین حفظ کاراکتر خودش آن قطعه را بخواند. در این قطعه به چیزی بیشتر از حفظ کارآکتر صوتی نیاز بود که خواننده نتوانسته آن را در این قطعه تامین کند. احساس من این است که خواندن این قطعه به کمی شیطنت و زنگ بیشتری در صدای خواننده نیاز است که ادبیات صدای خواننده مانع رسیدن به این حس میشود. دیگر از هجاهای «هی» و «ها» در لابلای قطعه میگذریم که نشان از بیتجربگی و تازه کار بودن تنظیمکننده میدهد. چرا که این تکنیکها چندین سال است که حتی در موسیقی لسانجلس هم نخنما شده چه رسد به موسیقی ترکیه! به نظر من این قطعه اگر نبود بهتر بود. رستگاران این قطعه نیز تیتراژ یکی از سریالهای تلویزیونی است که شنیدن دوبارهاش خالی از لطف نبود. قطعه با هیاهویی مبهم آغاز میشود که آوای زنی در میان هیاهو احساسی تلخ به شنونده میدهد. ملودی این آوا احساس اورگانوم (آوازهای مذهبی) های قرون وسطی را تداعی میکند. پس ازاین اورتور خواننده میخواند: «چه آرام در خود شکستم...» گیتار سیم فلزی و ریتم و باس خواننده را همراهی میکنند. فضای قطعه بخوبی پیش میرود. ملودی هم کاملا توقعات ترانه را برآورده کرده است. نکتهٔ زیبایی که توجه مرا بخود جلب کرد استفاده از پاساژ کوتاه با گیتار بود تا قطعه به ترجیعبند برسد. قبل از: «گریه نکن دل بیتاب از بیخبری...» ملودی گیتار بخوبی شنونده را آمادهٔ شنیدن ترجیع بند میکند. بعد از ترجیعبند ملودی زیبای ویلون نیز حس خوبی را منتقل میکند. شاید ویلون، تعدیل شدهٔ آوای زنانهٔ ابتدای قطعه بود که بگوش رسید. بعد از این قسمت حالا قطعه به لحاظ ملودیک تکرار میشود اما ترانه هنوز ادامه دارد. از قسمت دوم قطعه ویلون نیز به رنگآمیزی اضافه میشود. البته این قطعه کمی کمبود نوانس و افت و خیز را داشت که فقط در انتهای کار کاملا این نکته رعایت شد که خواننده در سکوت کامل قسمت اخر قطعه را خواند: «چه آرام... در خود شکستم...» فردای پنهانی قطعه با یک پاساژ باقلاما آغاز میشود که در ادامه نیز خود باقلاما ملودی اصلی را مینوازد. بلافاصله ویلونها نیز ساز اصلی را پشتیبانی میکنند. اورتور پرقدرت و شیک است. خواننده شروع به خواندن میکند: «سردم در جان از تو...» استرینگ جواب خواننده را میدهد. هر از چند گاهی باقلاما نیز همراهی میکند. در قسمت: «وای از حالی که من دارم...» تنظیمکننده با هوشمندی پاساژ و آکسان گذاشته است تا به ترجیعبند برسیم که میخواند: «وای از امروز...» ملودی ترجیعبند هم زیباست. ویلونها هم خیلی لهجهدار نمینوازند. فقط در ترجیعبند خواننده میخواند: وای از امروز، وای از فَ، رِ، دا (فردا) و خب این اشکالی است که وارد است چرا که ریتم قطعه هم اجازهٔ درست خواندن را به خواننده داده است. در این قطعه اصلا مشکل قطعهٔ «اگه باشی» بچشم نمیخورد. یکی بدلیل ایرانیتر بودن ملودی و تنظیم و همچنین ترانهای که ادبیات گفتاری محمد اصفهانی را در خود مستتر دارد. ناجی قطعه با صدای پیانو و ناقوس و الکتریک پیانو شروع میشود که در ادامه ویلون هم ملودی را به خواننده میسپرد: «ناجی تشنگی خاک...» البته همین مصرع را هم خواننده کاملا بیحوصله خوانده است. در ادامه هم ویلون پاسخگوی خواننده است. در زیر صدا هم ریتم و گیتار و پیانو گهگاهی چیزی به قطعه اضافه میکنند. در قسمت دوم که همین ملودی تکرار میشود این بار استرینگ در زمینه هم پاسخگوی خواننده است و هم وظیفهٔ افت و خیز قطعه را بعهده دارد که بخوبی هم قطعه را به ترجیعبند تحویل میدهد. ریتم نیز شکل کامل خود را پیدا کرده است. ویلونها کماکان حضوری پررنگ دارند و پس از ویلونها پیانوست که بار قطعه را بدوش میکشد. در ادامه پس از ترجیعبند نیز ملودی را پیانو مینوازد. و مجددا فرود میآئیم به ابتدای آهنگ و دوباره با همان ساختار قطعه به پایان خود نزدیک میشود. با این تفاوت که پس از ترجیعبند خواننده با یک پیانو و با افکتی رادیویی ناجی تشنگی خاک را صدا میزند... غزال صدای پد و سه تار و صدای ساز بادی حس انتظاری را به شنونده میدهد که گویی باید منتظر خبری باشیم. پس از این اورتور تعلیقی ملودی اصلی با هنرنمایی هارپ و زخمههایی از کمانچه کار ادامه پیدا میکند. هارپ همچنان با موتیف ابتدایی خود امتداد دارد. خواننده میخواند: «شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد...» بعد از خواندن دو بیت ابتدایی مجددا با همان ملودی خواننده ادامه شعر را میخواند: «به کار آنکه برون از بهشت گشته...» در اینجا کمانچه و ریتم قطعه خواننده را همراهی میکنند. در واقع تنظیمکننده با حفظ وحدت قطعه سعی کرده کلاژی از سازها ایجاد کند که هر کدام بجای خود زیبا هستند. در جایی که خواننده میخواند: «دلم به کشتی کربت...» (حزن. اندوه. دلگیری) این بار سه تار و ضرب زورخانهای خواننده را همراهی میکنند. نکتهٔ جالب در ملودی فرودهای ماژور است که با تم اندوهگینی که دارد اما نشان از امیدواری در آن سوسو میزند که در ادامه متوجه فلسفهٔ ترانه و موسیقی ابتدا و سازهای بادی در اورتور میشویم. در واقع خطاب این قطعه امام رضاست که در بخش پایانی ترانه نیز تاکید علی معلم بر غریب خراسان تائیدی بر این نکته است. این قطعه جزو قطعات خوب این آلبوم بود. بی واژه صدای رعد و برق و باران و پیانو و فلوت بامبو اغازگر نسخهای دیگر از قطعهٔ بیواژه هستند. بنظر من این قطعه از نسخه اصلی زیباتر و احساسیتر در آمده است. آرامشی که در تنظیم و رنگامیزی وجود دارد با آرامش و شور مستتر در ترانه همخوانی بیشتری دارد. به اضافهٔ اینکه در این نسخه تمام هجاهای خواننده به وضوح شنیده میشود. در ظاهر به نظر میآید که قطعه چیز خاصی ندارد و بسیار ساده است، اما این سادگی به معنی ابتدایی بودن نیست. در این قطعه هم خبری از آن ملودی بیربط نسخه اصلی نیست و کار به نظر یکدستتر میآید. به نظر نگارنده این قطعه نیز جزو قطعات خوب این آلبوم است. خورشید فرد ااین قطعه سالها پیش برای حضور تیم ملی ایران در جامجهانی ساخته شد. در آن زمان قطعات زیادی به این منظور ساخته شدند که این قطعه جزو قطعات آبرومند آن زمان بود. قطعه با صدایهای افکتیو و دیالوگهایی مبهم آغاز میشود. تا اینکه به قسمت اصلی آهنگ میرسیم که آرپجیاتورها آغازگر آن هستند. همزمان ریتم و استرینگ اضافه میشوند تا اینکه سهتار فرمان حرکت به قطعه را میدهد. خواننده همزمان میخواند: «با من از سایه نگو....» ریتم و ساختار الکترونیک همراه با سهتار ترکیب زیبایی در قطعه ایجاد کردهاند. به نظر من این قطعه به موضوعی که بخاطر آن ساخته شده بود نمیخورد. فقط یک جمله موسیقایی در اواسط قطعه توسط گروه کر میشنویم که درانتها روی ترجیعبند هم ان را میشنویم که هیجان خوبی به کار اضافه کرده است. البته در این قطعه هم خواننده کماکان روی کلمهٔ فردا روایت جدیدتری دارد. و در آخر... آلبوم بیواژه با صدای محمد اصفهانی زمانی وارد بازار شد که خیلی زودتر از اینها منتظر اثر جدید این هنرمند بودیم. اما به همتش درود میفرستیم که هنوز حرف برای گفتن دارد و تلاش میکند تا به بهترین شکلی که متصور است آن را با مخاطبانش تقسیم کند. به نظر من در این آلبوم ظاهرا قرار است به تعاریف جدیدی در بارهٔ محمد اصفهانی برسیم که در تضاد با تعاریف قبلی است. وجود سه قطعه با الگوی ترکی که من شخصا با دو تا از این سه قطعه خیلی مشکل نداشتم، مطمئنا این سه قطعه بیشتر از باقی قطعات آلبوم برای او وقت و زحمت و هزینه در بر داشته است ولی فکر کنم به زحمتش نمیارزید. نکتهٔ دیگر جنس صدای محمد اصفهانی است که کمی بمتر است گذشته شنیده میشود و بخصوص در تحریر هجاهای اُ، و او، بیشتر نمود دارد. نکتهٔ قابل توجه در این آلبوم یکی کلیپ ترانهٔ غزال بود و دیگری گفتگو با عوامل و دست اندرکاران تولید این آلبوم که اتفاق خوبی بود. بهرنگ قدرتی- 8 پاسخ
-
- 3
-
- محمد اصفهاني
- نقد آلبوم بي واژه
- (و 4 مورد دیگر)
-
بررسی آلبوم «بیواژه» محمد اصفهانی یادداشتی بر یک صعود و سقوط با نگرشی بر چگونگی ظهور موج نو موسیقی پاپ معاصر ایران در اواسط دهه هفتاد، بدون شک باید فریدون شهبازیان را قهرمان بلامنازع این کشف دانست. کسی که با چراغ سبز مقامات ارشد صداوسیمای وقت و حمایت از موسیقیدانان جوان، راه را برای موسیقی نسل نو پاپ – از نوع به اصطلاح مجاز و البته وطنی– باز نمود. ثمره این تلاش ِ حمایتی در حیطه آهنگسازی به ظهور آهنگسازانی چون فواد حجازی، بهروز صفاریان، شادمهر عقیلی و... انجامید و البته به استعدادهایی همچون علیرضا عصار، قاسم افشار، حسین زمان و بسیاری دیگر فرصت همه گیر شدن با توسل به رسانه ملی را اعطا نمود. در این میان البته خوانندهای بود که موسیقی دستگاهی میخواند و با کسی جز فریدون شهبازیان کار نمیکرد. صدای باز و رسایی داشت و مسلط به ظرائف موسیقی ایرانی. محمد واعظی اصفهانی که اکنون وی را به محمد اصفهانی میشناسیم. ابتدا با اجرای آثاری روی اشعار شعرای معاصر مانند فریدن مشیری و همچنین اجرای تیتراژ سریال، پا به عرصه خوانندگی گذاشت. به جرات میتوان گفت که وی از قابل توجهترین دستاوردهای سیاست فضای باز صداوسیمای آن روزها بود. حضور آهنگسازان جوان و تحصیلکرده در صدا و سیما، ارکسترهای خوب و همچنین ساده بودن ورود به جرگه هنرمندان صدا و سیما، باعث شد طیفی که زیر خاکستر عرف، در منازل خود به ساز زدن مشغول بودند اینک با امکانات بیشتر، برون ده هنری قابل توجهی داشته باشند. استقبال از موج نو پاپ در بین مردم و علیالخصوص نسل جوان، باعث اقبال بعضی خوانندگان طیف سنتی نیز به این فرم شد. حاصل این همکاریها - در مورد محمد اصفهانی- منجر به تولید آلبومهایی همچون «حسرت» گردید که بهعلت پخش همزمان ویدئو کلیپ آن در سیما به فروش و محبوبیت بالایی دست یافت. شرایط آسان برگزاری کنسرت و همچنین کمتر کپیشدن آثار صوتی نیز به جلوگیری از افت جذابیت «نسل نو پاپ» کمک مینمود. در ابتدا، صدا و سیما نیز، راسا، اقدام به انتشار تک ترانههای این نسل در مجموعه یک آلبوم مینمود که شاید سه، چهار اثر در آرشیوها موجود باشد. اصفهانی روند رو به رشد خود را البته مرهون بعضی اساتید موسیقی سنتی ایران نیز هست. بازخوانی آثار استاد همایون خرم در آلبوم «تنها ماندم» و ترانههای خاطرهانگیزی همچون «غوغای ستارگان» که البته با تنظیمی مدرسهای ارائه شد، تلاشی بود که کفه ترازو را در مورد ریشه هنری وی (موسیقی سنتی) در مقایسه با آثار تولیدی موسیقی پاپ، برابر نگه دارد. به بیان دیگر نگه داشتن مخاطبان دو طیف با سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ» ادامه پیدا کرد. با گذشت زمان و تغییرات عمده در سطح فرهنگی جامعه و ورود فرمهای غربی با کلام فارسی، تیتراژ خوانی در سریالهای ایرانی هویت دیگری یافته بود و خود، پلهای بود برای در چشم نگه داشتن هنرمندان عرصه پاپ. محمد اصفهانی در این عرصه جزء اولینها بود و البته با تلاشی مضاعف، از این حیث نیز از دیگران عقب نماند. استفاده هوشمندانه از این نوع نگرش باعث میشد هر ترانهای که برای سریالها خوانده شود، بعد از ژایان آن در اولین اثر صوتی وی نیز منتشر گردد و با یک تیر دو نشان زده شود. در این میان نگاه به سبکهای جدید، میتوانست به مقبولیت یک خواننده در میان نسل کم سنتر کمک نماید. این نوع نگاه شاید باعث تولید اثر همچون «نون و دلقک» گردید. اثری که کلیپ تصویری آن روی تصاویری از هنرمند جاودان صحنه – چارلی چاپلین – باعث انتقادات فراوانی گردید ولی هر چه بود به معروفیت بیشتر برای خواننده اثر منتهی گشت. آلبوم «برکت» البته به مدد تفکر بیشتر و از زاویه بهتر و همکاری با مجموعهای حرفهای، (به نسبت آثار سه سال گذشتهاش) توانست در بین طرفداران حرفهایتر، شوری بپا کند. اثری که در طیف آثار محمد اصفهانی در موسیقی سنتی و پاپ باعث ایجاد تلفیقی قابل قبول گردید. سبکی که فواد حجازی به نوعی از پایهگذاران آن بود و صد البته که دوری محمد اصفهانی از حجازی در این سالها، باعث افت کیفی آثار وی شد. این نکته در مورد افت کیفی، البته دارای ظرائفی است که به عنوان نمونه میتوان به عدم تفکر موسیقایی یکسان بین وی و آهنگسازان آثارش، آهنگسازی خود محمد اصفهانی و سعی در همسان کردن روند حرکتی با ذائقه بازار بدون مطالعه کافی اشاره کرد. اکنون بعد از گذشت بیش از یک دهه از فعالیت محمد اصفهانی در موسیقی پاپ، شاهد نشر اثری بنام «بیواژه» هستیم. در نگاه نخست و شناخت نسبی از ایشان و بعد از سکوتی چند ساله توقع شنیدن اثری با شاخصهای موسیقایی بالا و کلامی در خور داریم. از این نکته نمیتوان به سادگی گذشت که ایشان دقتی در خور توجه به مضامین ادبی و ظرائف شعر کلاسیک ایران دارند که این نکته در خوانش بسیاری از آثار وی مشهود است. اما در آلبوم حاضر تمامی اشعار از ترانه سرایان معاصر است. دقت اصفهانی در تدارکات این آلبوم قابل توجه است. ضبط چند اثر در استانبول ترکیه و استفاده از آنسامبلهای زهی ترک که تکنیکشان زبانزد است، کیفیت ضبط و نهاییسازی (مسترینگ) و همچنین همکاری با چند نوازنده ترک از این نکات است. اما شنیدن کامل این اثر و توجه و مقایسه با آثار قبلی چند نکته را به ذهن متبادر میکند. به نظر نگارنده، این اثر دارای چند گانگی سبک شده است و علت را میتوان در هراس خواننده از عقب افتادن از سبکهای مورد توجه نسل نوجوان و جوان دانست. از سویی دیگر تغییر جنس و رنگ صدای محمد اصفهانی در مقایسه با آثار سلف، باعث ایجاد حسی ناآشنا برای شنونده میشود. این تغییر صدا البته اگر با افزایش سن توجیه ناپذیر باشد، با جراحی سینوس وی بیارتباط نیست. هر چند که در بعضی جاها به مدد نرم افزار سعی در یکسان سازی شده است. اتفاقی که در این سالها، در فرم موسیقیهای معاصر جهانگیر گردیده است، معطوف شدن به چرخه (ریتم) بجای پردازش کلامی و نوع گویش کلام است. گر چه هنوز به قائده تبدیل نگردیده است، اما در کشورمان تاثیرات این اتفاق کاملا قابل لمس است. هر چند که ممیزیها بسیاری از انواع رادیکالتر را از سبد فرهنگی خانوار حذف کردهاند. آلبوم «بیواژه» نیز به نوعی از این گزند در امان نمانده است و موسیقی آن به این علت دچار افت کیفی ملودیک گردیده است. جملات نامرتبط و بیالگویی در آهنگسازی در بسیاری از ترانهها مشهود است. در بعضی ترانهها به نظر میآید ملودیک کردن ترانه کافی به نظر آمده است و توجهی به تلفیق صحیح کلام و موسیقی نشده است. عدم دقت بر دامنه صوتی خواننده نیز در ترانه «غزال» دیده میشود. شاید در توجیه تفاوت بسیار در سبک و کیفیت ترانهها، توجیحاتی از سوی پدیدآورندگان آورده شود ولی این نکته برای یک خواننده حرفهای یک ضعف محسوب میشود. در این آلبوم دو قطعه نیز از موسیقی دو سریال به عاریت گرفته شده است که این نیز در خور توجه است. محمد اصفهانی قبلا تجربه انتشار اثر «ولایت عشق» را داشته است. موسیقی سریالی که به موفقیتی در خور دست یافت چرا که در فرم حرفهای خود منتشر گردید. اما رویه انتشار موسیقی سریال در آلبومی اینچنین، اثر را دچار انشقاقی تعجب برانگیز نموده است. موسیقی عاریتی از ترکیه و ضعف مشهود آهنگسازی، تکیه بر ترکیبات حرکتی (ریتمیک) که ماندگاری هنری ندارد، ضعف کلامی و تلفیق موسیقی و کلام در بعضی ترانهها و عدم انسجام ملودیک در کل اثر میتوان از دلائلی بر شمرد که این اثر را میتواند به اثر پر انتقاد – از چشم نگارنده – تبدیل نماید و کلمه سقوط هنری به ذهن متبادر میگردد. این طبیعی است که از کسی که آثاری بسیار درخشان در طول حیات کاری خود منتشر نموده است توقع بیشتری از جوان جویای نام و «آلبوم اولی» میرود. بنابر بعضی شنیدهها، محمد اصفهانی آلبوم دیگری در دست تهیه دارد که نگاهی کاملا حرفهایتر به آن گردیده است. اما در فلسفه هنر معاصر، هنرمندان دارای فراز و فرود بسیار، آفتاب مستعجل خواهند بود و ماندگاری از آن آنانیست که قوام را مایه دوام میکنند و –خود – سبک گذار میشوند.
- 1 پاسخ
-
- 2
-
- محمد اصفهاني
- آلبوم بي واژه
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :