رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آزادی در قلمرو انسانی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. spow

    آزادی در قلمرو انسانی

    آزادی در قلمرو انسانی این نوشته ، در حد توان ، متکی است بر « ابهام زدایی » از مفهومی که تا آغاز پیدایش بشر بر این خاک قدمت داشته و به میزان رشد فکری و خودآگاهی فردی آدمیان در میان آنها از اهمیت افزونتری برخوردار گردیده و بخصوص در اندیشه معاصر به شکل جدیتری دنبال شده و معانی جدید و متفاوتی از آن مطرح گردیده است ، این نوشته می کوشد معانی متفاوت آزادی را نزد گذشتگان و امروزیان کاویده و در بسط این تحلیل ارتباط آن را با تحقق انسانیت آدمی در طول تاریخ اندیشه بشری نشان دهد و بر آسیب های وارده انگشت گذارده و به بازنمایی آن بپردازد ، که در این رهیافت می کوشد راههای جداگانه ای را بپیماید : نخست به وضعیت آزادی نزد گذشتگان و امروزیان می پردازد و در مرحله بعد به چالشهای انسان امروز در ارتباط با این مفهوم خواهد پرداخت . ● آزادی نزد گذشتگان اگر به زندگی گذشتگان نگاهی بیندازیم شاید بتوانیم بر این نکته توافق نظر حاصل کنیم که زندگی و اندیشه آدمیان در آن دورانها تحت سیطره و تفوق مذهب بوده است. در واقع در جهان گذشته ( در مقابل جهان جدید پس از رنسانس و روشنگری ) کم و بیش اندیشه های انتزاعی و قائم بر فراواقعیت زندگی بشری بر واقعیت زندگی او تسلط داشته اند. آدمیان خود و زندگیشان را تحت نفوذ نیروها و اشیاء « مقدس » می دیده اند و خود را موظف و منقاد بر تبعیت از « تکالیف » مقرر شده دانسته و در جهان بینی شان ، این جهان را محل گذر و پلی به « آن سوی بی سو » می پنداشته اند که در جایگاهی فراتر از « اراده و عقلانیت » آنها قرار گرفته و تحولات اساسی زندگیشان را اداره می نماید. آزادی نزد آنها چیزی بیش از « آزادی از ظلم و ستم بیرونی و آزادی از نفس درونی » نبود. عمیق ترین دغدغه ذهنی آنها این بود که از ستم و جباریت پادشاهان وقت خلاصی یافته و از سویی با تاکید بر انضباط مذهبی و یا تکیه بر زهد ، تصوف و عرفان از « خصم درون » نیز رهایی یابند. هر چند که شاید بتوان چنین برداشت کرد که خویشتن داری ، درونگرایی ، قناعت و ظلم پذیری در میان آنها از محبوبیت بیشتری نسبت به اندیشه های برونگرای سیاسی برخوردار بود. در چنین شرایطی عوام با گردن نهادن بر شریعت و شعائر مذهبی و با گرایش به روزمرگی با پاک کردن صورت مسئله ، ذهن و قلبشان را از دغدغه ها رها و آزادیشان را کسب می کردند و خواص در محراب عبادت و یا کنج ریاضت های طاقت فرسا و یا در گوشه تنگ و تاریک اتاقشان با حداقل جوع و آرزو در پناه بردن به ادبیات و هنر و احساسات ماورایی به هر آن چیز که در پی اش بودند می رسیدند و آزادیشان را محقق می ساختند. در واقع برای اکثر گذشتگان زندگی بدون تمسک به یک نیروی برتر و مستهیل ساختن اراده خود در اراده یک شخصیت روحانی غیر قابل تصور می نمود و این گرایش از این بینش ریشه ای نشات می گرفت که چنین به گذشتگان تلقین شده بود و خودشان نیز آشکارا چنین پذیرفته بودند که فقط با تکیه بر عقل بشری قادر به اداره امور زندگی فردی و کسب سعادت شخصی نمی باشند و تنها در پناه بردن به امدادهای غیبی و الزامات روحانی از سوی یک « مرجعیت » مذهبی است که می توانند سعادت خویش را تضمین نمایند. در واقع مرجعیت مذهبی در آن زمان از چنان قدرت کاریزماتیکی برخوردار بود که خود می توانست برای پیروانش غایت بیافریند و آزادی مریدان خویش را ( به رضایت خودشان ) در آن جهت محدود نماید. از سویی دیگر گذشتگان در جهان ساده ای زیست کرده و در هماهنگی کامل با طبیعت و فراواقعیت خویش به سر می بردند و با « یقین » زندگی می کردند و این در مقابل اندیشه غالب در جهان جدید قرار می گیرد که آدمیان می آموزند « بدون یقین » زندگی را بگذرانند. از شواهد چنین بر می آید که برای گذشتگان فلسفه سیاسی و تاکید بر حقوق انسانی از اهمیت چندانی برخوردار نبوده ، که شاید بتوانیم عدم گرایش آنها ( اعم از خواص و عوام ) به این مضامین را به موجب چهار دلیل عمده بدانیم : نخست پشتوانه ها و توجیه کننده های معنوی ایی بود که برخی پادشاهان برای حکومتهای خویش بوجود می آوردند و هر یک حکومت خویش را سایه ای از اراده خداوندی بر زمین می دانستند که بدین لحاظ شوریدن بر آن نوعی شوریدن بر علیه خدا تفسیر می شد . دوم اینکه به طور کلی مفهوم عدالت بسیار بیش از مفهوم آزادی در میان آنها اهمیت داشت و عدالت عبارت بود از مساوات در برابر قانون و نه شوریدن بر علیه قوانین غیر عادلانه ، به همین لحاظ اگر ظلمی بر همه می رفت به طور کل پذیرفتنی بود. سوم دلیل را شاید بتوان تجربیات تاریخی آنها از ظهور و سقوط پادشاهان و سلسله ها دانست. آنها دریافته بودند که هرگاه با تحمل مصائب بسیار و به بهای ریخته شدن خونهای فراوان بتوانند پادشاه و نظامی را سرنگون نمایند ، پادشاهی دیگر و نظامی دیگر که اگر بدتر از قبلی نباشد بهتر نیست ، بر سر کار خواهد آمد و باز روال به همان صورت گذشته ادامه خواهد یافت به همین لحاظ مصلحت و عقلانیت تاریخی شان یک چنین گرایشات انقلابی را تایید نمی کرد ، نهایت این بود که تمام کوششان صرف این می شد که حداقل در اصلاح فردی شخص پادشاه بکوشند و سعی کنند که پادشاه را متقاعد نمایند که عادلانه تر رفتار نماید. و چهارمین دلیل شاید تاثیری است که درونگرایی بر زندگی واقعی فرد می گذارد ، کسی که روزگار را با « خودش » می گذراند ( مانند اکثر هنرمندان و شاعران که نخبگان آن جوامع به شمار می آمدند ) ، از یک سو بزرگترین دغدغه اش رهایی از تمایلات نفسانی است ( در گرایش مذهبی اش ) و از سویی دیگر بهره بری از جاذبه ها و زیباییهایی که فرد در آشنایی با « خود » کشف می کند ، که در هر دو رویه حساسیت وی نسبت به آنچه در محیط و جهان خارجش می گذرد کاهش می یابد. به هر حال نتیجه منطقی تمامی این عوامل در کنار یکدیگر باعث گردید که هر چه بیشتر آزادی ( به معنای امروزی آن ) نزد گذشتگان محجورتر بنماید و همچنان بر ابعاد درونی ، مذهبی و عرفانی آن تاکید رود .
×
×
  • اضافه کردن...