رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آرسن میناسیان'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. وقتی زندگی نامه ی این بزرگ مرد رو خوندم,تحت تاثیر قرار گرفتم...! بسیار زیباست...! او یک انسان بود.انسانی مظهر رافت وعطوفت و عاشق خدمت به همنوع. او یک مسیحی بود اما بسیاری از مردم رشت می گفتند اگر مسلمان خوب می خواهید سراغ آرسن بروید.روزی که به او دکترای افتخاری داده می شد خیلی ها عقیده داشتند حق او از این هم بالاتر است. ارامنه شمال به اصرار از او خواستند نمایندگی مجلس شورای ملی را قبول کند،نپذیرفت.مسلمانان رشت مدتها پافشاری می کردند شهردارشهرستان بشود.ولی جواب منفی بود. ***** زندگانی آرسن میناسیان آرسن میناسیان داروساز تجربی در سال 1295 خورشیدی در خانواده ای مسیحی در شهر رشت چشم به جهان گشود.تحصیلات خود را در مدرسه ارامنه رشت(انوشیروان)به پایان رساند. آرسن از کودکی اهل گذشت و ایثار بود. اودرتمام دوران مدرسه بدون کتاب و دفتر و قلم و مداد بود. پدر و مادرش اینها را برایش می خریدند.اما آرسن وقتی مشاهده میکرد همکلاسیهایش دفتر و کتاب و قلم و مداد ندارند؛آنچه خود داشت به آنها می داد.اما آرسن فقط قلم و دفتر و کتابهایش را نمی بخشید در زمستان کت و پالتوی خود را هم به همکلاسیهای بی بضاعتش می داد. گاهی مشقهایش را به همکلاسی هایش می داد تا آنها کتک نخورند.در این موارد او به جای آنها تنبیه می شد.همکلاسی هایش او را دوست داشتند ولی او آنها را بیشتردوست داشت. یک روز در مدرسه ابتدائی شاگردی کار خلافی کرد. معلک از فرد خطاکار خواست که خود را معرفی کند.هیچکس به این کار بد اعتراف نکرد.معلم اخطار کرد در صورتی که گناهکار خود را معرفی نکند همه 58 نفر شاگرد کلاس را تنبیه خواهد کرد.باز هیچکس اعتراف نکرد.معلم به عنوان شروع یکی از شاگردان را تنبیه کرد.وقتی خواست دومین شاگرد را تنبیه کند آرسن از جا برخاست و گفت که آن کار خلاف را او انجام داده است. معلم آرسن را می شناخت و ادعایش را قبول نکرد.اما آرسن اصرار کرد. معلم که چنین دید گفت او را به خاطر اینکه اول خود را معرفی نکرده و باعث شده طفل بی گناهی تنبیه شود دو برابر دیگران تنبیه می کند. او می خواست با این کار آرسن را از اعتراف به خطا منصرف کند ولی آرسن اصرار داشت که خطاکار است. در این موقع خطاکار واقعی از جا برخاست و اعتراف کرد که او آن کار زشت را انجام داده است. اما آرسن بر سر حرف خود باقی بود و همچنان می گفت که خطاکار است. وقتی زنگ تفریح زده شد معلم آرسن را خواست و به او گفت: من می دانم تو خطاکار نیستی. ولی وقتی گناهکار اصلی اعترف کرد تو چرا باز اصرار داشتی که آن کار را تو انجام داه ایی؟ آرسن لحظاتی ساکت ماند.بعد گفت: در صورتی که شما عقیده دارید من خطاکار نبوده ام ولی خود را گناهکار دانسته ام از کجا می دانید او هم که می گوید خطاکارم بی گناه نباشد و بی جهت خود را گناهکار معرفی نکرده باشد؟ شاید اصلاً شخص سومی هم وجود داشته باشد که ما نمی شناسیم. آرسن در جوانی به قزوین رفت و در یک داروخانه به کار مشغول شد. با دختر داروساز ازدواج کرد ولی بعدها تصمیم گرفت به رشت برگردد.پدر زن او به شنیدن این خبر گفت: برو تا از شر وجود تو راحت شوم. آنقدر دوای مجانی به مردم دادی که مرا دچار ورشکستگی کردی امیدوارم خودت روزی صاحب یک داروخانه بشوی ببینم با مشتری های خودت هم همینطور رفتار میکنی؟ اما آرسن میناسیان داروساز تجربی بود.در شهری می زیست که در آغاز بعضی از ساده اندیشان او را به چشم مردی خارج از دین می نگریستند. او از کودکی در این زمینه از دهان بچه های محل سخنان نامناسب بسیار شنیده بود. اما با این همه زندگی خود را وقف همان بچه ها و همان کسانی که سالها به او و کارهایش با تردید نگاه می کردند. کسی چه می داند،شاید در این حالت،او سخن حضرت مسیح (ع) را در آخرین لحظه حیات بر زبان می آورد: خداوندا،آنها را ببخش ، آنها نمی دانند که چه می کنند بعد از مشروطیت در ایران ، انجمنهای مختلفی تشکیل می شد که کارشان خدمت به مردم و فرهنگ بود. یکی از این انجمن ها «انجمن اخوت» بود.که عده ایی از افراد باسواد و آزادیخواه برای خدمت به مردم و به وطن به عضویت آن در می آمدند. آرسن از 14 سالگی به عضویت انجمن اخوت در امد و سالها در آنجا خدمت کرد. آرسن تا مرحله دیپلم دررشت درس خواند با آنکه میل داشت به ادامه تحصیل ادامه بدهد،به جهت تهیه مخارج زندگی دست از تحصیل کشید. او چون به شیمی و داروسازی علاقه داشت، به کار داروسازی پرداخت.در آن زمان داروهای اسپسیالیه رواج پیدا نکرده بود و اغلب داروخانه ها میل داشتند به او سفارش تهیه دارو بدهند. آرسن که می دید داروسازان داروها را از او ارزان می خرند و گران می فروشند، در صدد برآمد خودش داروخانه ای تاسیس کند، ولی قصد او آن نبود که تفاوت قیمت را به عنوان سود بردارد. می خواست دارو را به همان قیمت تمام شده به نیازمندان عرضه کند.اتفاقا ً این زمان مصادف بود با اشغال کشور به وسیله متفقین و گرانی بیش از اندازه دارو. آرسن تا نیمه های شب در داروخانه بیدار می ماند و داروها را می ساخت و چون فکر می کرد ممکن است کسانی باشند که نیمه شب احتیاج به دارو داشته باشند، درهای داروخانه را باز نگه می داشت و در همان حال به فروش دارو می پرداخت. به این ترتیب بود که او توانست نخستین داروخانه شبانه روزی گیلان و ایران را تاسیس کند.
×
×
  • اضافه کردن...